صفحات

۱۳۹۴ آبان ۵, سه‌شنبه

اگر هفت بار گرد تو بچرخم به ز آنكه هفتاد بار زیارت آن بنا كنم

گویند شیخ ابو سعید ابوالخیر چند درهم اندوخته بود تا به زیارت كعبه رود. با كاروانی همراه شد و چون توانایی پرداخت برای چهارپایی نداشت، پیاده سفر كرده و خدمت دیگران می كرد تا در منزلی فرود آمدند و شیخ برای گردآوری هیزم به پیرامون آنجا رفت. زیر درختی، مرد ژنده پوشی با حالی پریشان دید و از احوال وی جویا شد. دریافت كه از شرمندگی و ناتوانی در روزی رسانی به خانواده به اینجا پناه آورده و هفته ای است كه خود و خانواده اش در گرسنگی بسر برده اند.

شیخ چند درهم اندوخته خود را به وی داد و گفت برو .

مرد بینوا گفت:
مرا خشنودی نیست، تو در سفر حج در تنگنا باشی تا من برای فرزندانم توشه ای ببرم.

شیخ گفت:
حج من تو بودی و اگر هفت بار گرد تو بچرخم به ز آنكه هفتاد بار زیارت آن بنا كنم.

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی از سوی اینجانب؛ برنام را از متن برگزیده ام.   ب. الف. بزرگمهر 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از دریافت دیدگاه ها و انتقادهای شما خرسند خواهم شد.