صفحات

۱۳۹۳ اسفند ۱۱, دوشنبه

بریم بمیرم بهتره؛ چقدر عزاداری آخه؟!


جمعه ی پیش که غروبش دلگیر بود، مثل همه ی جمعه های گذشته از خانه بیرون زدیم. فکر نمی کردم مردم اینقدر زود به پیشواز عید رفته اند. حتی چند خانه ای هم بود که فرش هایشان راشسته و روی دیوارهایشان انداخته بودند. خیابان ها هم خالی از جمعیت نبود. از همین حالا روی یک «بیلبورد» بزرگ زده بودند: سوگواری ایام فاطمیه اول ...

انگار تو دهنی سنگینی بود برای ایست دادن و متوقف کردن شادی مردم. ماشین را پارک کردیم و پیاده شدیم. توجهم به مردمی بود که از زیر «بیلبورد» رد می شدند. اگر تنها بودند با خودشان حرف می زدند؛ وگرنه با اعتراض، ناسزا می گفتند و رد می شدند.

یکی می گفت:
«چرا دوره ی شاه از این خبرها نبود؟ مگر ما آن موقع مسلمان نبودیم؟! ...»

دیگری می گفت:
«چهارشنبه سوری را هم غدغن کردند ...»

آن یکی می گفت:
«بریم بمیرم بهتره؛ چقدر عزاداری آخه؟! ...»

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور از اینجانب؛ برنام را از متن برگزیده ام.  ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از دریافت دیدگاه ها و انتقادهای شما خرسند خواهم شد.