صفحات

۱۳۹۳ بهمن ۲۲, چهارشنبه

... هر کس که گشت عاشق، رو دست از او بشو


رفتم به کوی خواجه و گفتم که خواجه کو
گفتند خواجه عاشق و مست است و کو به کو

گفتم فریضه دارم آخر، نشان دهید
من دوستدار خواجه‌ام آخر، نِیَم عدو

گفتند خواجه عاشق آن باغبان شده‌ست
او را به باغ‌ها جو یا بر کنار جو

مستان و عاشقان، برِ دلدار خود روند
هر کس که گشت عاشق، رو دست از او بشو

ماهی که آب دید، نپاید به خاکدان
عاشق کجا بماند در دور رنگ و بو

برف فِسُرده کو رخ آن آفتاب دید
خورشید پاک خوردش، اگر هست تو به تو

خاصه کسی که عاشق سلطان ما بُوَد
سلطان بی‌نظیر وفادار قندخو

آن کیمیای بی‌حد و بی‌عد و بی‌قیاس
بر هر مسی که برزد، زر شد به ارجعوا*

در خواب شو ز عالم وز شش جهت گریز
تا چند گول گردی و آواره سو به سو

ناچار می برندت باری به اختیار
تا پیش شاه باشدت اعزاز و آبرو

گر ز آنک در میانه نبودی سرخری
اسرار کشف کردی عیسیت، مو به مو

بستم ره دهان و گشادم رهِ نهان
رَستم به یک قِنینه** ز سودای گفت و گو

مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی

با اندک ویرایش در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب؛ برنام را نیز از متن برگزیده ام. ب. الف. بزرگمهر

پی نوشت:

* ارجعوا، عربی واژه ی «برگشت» است.

** قنینه، آوندی است چون شیشه و صُراحی که شراب در آن پر کنند. (واژه نامه ی دهخدا)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از دریافت دیدگاه ها و انتقادهای شما خرسند خواهم شد.