صفحات

۱۳۹۳ مهر ۶, یکشنبه

... بگذر ز نقش و صورت، جانش خوشست جانش

بر بنیاد سروده ای از مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی

 ... و نیز به پاس آن حسّی که تا حدی حقیقی است؛ اما آن را نمی پذیرد!




سرمست شد نگارم، بنگر به نرگسانش
مستانه شد حدیثش، پیچیده شد زبانش

گه می‌فتد از این سو، گه می‌فتد از آن سو
آن کس که مست گردد، خود این بود نشانش

چشمش بلای مستان، ما را از او مترسان
من مستم و نترسم از چوب شحنگانش

ای عشق الله الله، سرمست شد شهنشه
برجه بگیر زلفش، درکش در این میانش

اندیشه‌ای که آید در دل ز یار گوید
جان بر سرش فشانم، پرزَر کنم دهانش

آن روی گلستانش، وان بلبل بیانش
وان شیوه‌هاش یا رب تا با کیست آنش

این صورتش بهانه‌ست، او نور آسمانست
بگذر ز نقش و صورت، جانش خوشست جانش

دی را بهار بخشد، شب را نهار بخشد
پس این جهان مرده، زنده‌ست از آن جهانش

«دیوان شمس»، مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از دریافت دیدگاه ها و انتقادهای شما خرسند خواهم شد.