صفحات

۱۳۹۱ مرداد ۲۶, پنجشنبه

ز شهزاده برای نگاری چنین خلیق!

ما ناچار شدیم پا به میدان گذاریم ...

نخواهم کسی گُزید ازین پس به جای او
  که هرگز ندیده‌ام بُتی با وفای او
چو جاوید زنده است دلم در هوای او
  سزد گر به زندگی بمیرم برای او
که نادر فتد ز کونِ فیل نگاری چنین خلیق

چو خواهم ازو شراب دَوَد گرم در وثاق
  صُراحیّ و جام را فرود آورد ز طاق
بریزد ز دست خویش‌ می از شیشه در ایاق
  پس‌ آنگاه به دست من دهد با صد اشتیاق
که بر یاد لعل من بنوش این می رحیق

چو من درکشم قدح سُراید که نوش‌ باد
  به قول قلندران همه جُزو هوش باد
هزار آفرین ترا به جان از سروش باد
  به جز در ثنای تو زبان‌ها خموش باد
که شهزاده را به صدق تویی داعی صدیق‌

زهی بخت حاسدت شب و روز در رقود
  به میزان خشم او تن دشمنان وقود
کمان از تو ممتحن چنان کز محک نقود
  سزد عقد جو ز هر کمند ترا عقود
سزد بُرج سُنبله دَواب ترا علیق

گزیده ای از یکی از سروده های قاآنی با اندک دستکاری درخور!    ب. الف. بزرگمهر

رَحیق = شراب بی دُرد و گوارا
رقود = به خواب شده
وقود = آنچه بدان آتش افروزند
نُقود = جمع نَقد، نقدینگی
بُرج سُنبله = کم و بیش هم ارز شهریور ماه
دَواب = ستوران، اسبان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

از دریافت دیدگاه ها و انتقادهای شما خرسند خواهم شد.