چندی از
دوستان و سازمان های سیاسی، گهگاهی نوشتارهای خود را برایم می فرستند. از توجه همه
ی آنها به تارنوشتم و دریافت این نوشته ها خرسندم. برخی از آن ها از درونمایه خوبی
برخوردارند و گاه حتا بسیار پرمغز و روشنگر هستند. بسیار مایلم همه ی آنها را تا
آنجایی که امکان دارد، در تارنوشتم درج نمایم؛ ولی شوربختانه بیشتر این نوشته ها
نیازمند ویرایش ادبی گاه بسیار جدی هستند. با اینکه وقت بسیاری ندارم و دشواری های
جسمی نیز بخت کار بیش تر را از من بازستانده، تا آنجا که از دستم بر می آید و گاه
با صرف وقت بسیار، تاکنون برخی از این نوشته ها را ویرایش و درج نموده ام.
خوب یا
بد، این وسواس من است که نوشته، افزون بر درونمایه ی خوب آن، باید آراسته و
پیراسته نیز باشد؛ مانند بشقاب غذایی که جلوی میهمانان خود می نهیم! تنی چند از
دوستان نیز شاید به شیوه ی برخی «پروفسور»ها یا «آکادمیسین»های قدیمی می پندارند
که «ما بنیاد جُستار را پی می ریزیم و آن را در میان می نهیم؛ بقیه ی کار، بر دوش "دانشجویان"
است که برپایه آن، نتایج بایسته را برکشند!».
بسیار
مهم است که نوشته را پس از آماده شدن، چندین بار بخوانیم و اشتباهات املایی و
انشایی آن را برطرف کنیم. افزون بر آن، نوشته را پیش از درج یا چاپ در اختیار یک
یا چند دوست و آشنا قرار دهیم و خواهش کنیم تا درباره ی آن داوری نموده و کاستی ها
و نارسایی های آن را یادآور شوند.
نکته ی مهم
دیگر، فشرده نویسی است. در این زمینه، گلستان سعدی می تواند راهنمای خوبی باشد.
نکته ی
دیگر نیز پاکیزه نویسی است. به هر زبانی که نوشتار نوشته می شود، تا آنجا که ممکن
است، باید از واژگان آن زبان سود برد و دستور زبان آن را بکار برد. در پارسی
نویسی، این به معنای «سِره نویسی» نیست. هیچ زبانی از واژگان زبان های دیگر تهی
نیست و بسیاری از واژه هایی که پارسی سره می دانیم، از ریشه ی سُریانی، یونانی،
آرامی، مغولی و دیگر زبان ها هستند که پس از سده ها در زبان ما جا افتاده اند.
درباره ی کاربرد واژه های عربی به یک نکته ی مهم اشاره می کنم. به دلیل های
تاریخی، مذهبی و ... که بیرون از چارچوب این یادداشت است، این زبان، بیش ترین زیان
را به ساختار و واژگان زبان پارسی وارد نموده و آن را تا اندازه ای کژدیسه نموده
است. به عنوان نمونه، ما عبارت «عدم وجود» یا ترکیب های دیگری با واژه ی «عدم» را
بکار می بریم. در حالی که بجای «عدم وجود» که برگردان پارسی آن عبارت پوچ و بی
معنی «هستی نیستی» از کار در می آید، می توانیم واژه ی «نبود» را بکار بریم. نمونه
های بسیار دیگری نیز هستند که کاربرد آنها در زبان پارسی، این زبان زیبا و نیرومند
کهن را از ریخت انداخته است؛ بویژه در دوره ی کنونی با چیرگی تازی پرستان بر فرهنگ
ایرانی، واژه های شگفت انگیز و ساختگی دیگری چون «ملکوک» (لکه دار شدن)، هجمه
(یورش)، «مستضعف»، «مستکبر» و ... ساختار و واژگان زبان پارسی را آلوده اند. زبان
انگلیسی نیز در دوران کنونی تا اندازه ای همین نقش را داشته که بخشی از آن ناگزیر
بوده است.
از دید
من، وظیفه ی هر نویسنده ای است که به این جُستار نیز اهمیت بدهد و تا آنجا که می
تواند در پالایش و ویرایش زبان پارسی بکوشد. چنین کوششی یک نتیجه ی خوب دیگر نیز
دربرخواهد داشت که شاید کمتر به آن توجه شده است:
نوشته ی
ما را خوانندگان پارسی زبان در پهنه ی گسترده تری (پهنه ی جغرافیایی ـ سیاسی
آریانا) بیش تر خوانده و بهتر درخواهند یافت و دستاوردهای بازهم بیش تری در نزدیک
تر شدن و دوستی مردمان این پهنه خواهد داشت که در اینجا دیگر به آن نمی پردازم.
با سپاس
ب. الف.
بزرگمهر ۱۹ اَمرداد ۱۳۹۰
هیچ نظری موجود نیست:
پست کردن نظر