«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۸ مهر ۱۳, شنبه

رای بیمانند مردم «اقلیم کردستان» به ناوابستگی، رخدادِ تاریخی به حقیقت پیوسته ای است ـ بازانتشار

«ما هیچ چیز جز از میان برداشتنِ (لغو) همه‌پرسی [ناوابستگی کردستان] و پاس و سپاس به ”قانون اساسی“ نمی‌پذیریم.»۱ 

یاوه ی یادشده در بالا از دهان مزدور دست نشانده ی «یانکی» ها و انگلیس، مشنگی بیکاره به نام حیدر عبادی در جایگاهِ نخست وزیری پوشالی در کشور تکه پاره شده ی عراق بیرون آمده است. در اینجا به پافشاری این مشنگ درباره ی «پاس و سپاس (احترام) به ”قانون اساسی“» که جز گردن نهادن کردها به فشار و زور بیش تر از سوی رژیم های ترسان و لرزان ترکیه مافیایی و دزدان اسلام پیشه ی ننگ ایران بیش نیست و هم اکنون تا آینده ای نه چندان دور و شاید بسیار نزدیک از سوی بخش بزرگ تری از کشورهای امپریالیستی۲برهبری «یانکی» ها پشتیبانی می شود، نمی پردازم؛ پاس و سپاسی که بگونه ای کودنوار۳ از سوی دامنه ای از نیروهای با گرایش چپ بر آن پافشاری شد۴ و پیامدهای آن با فشار نیروهای عربِ ساز و برگ یافته به توپ و تانک و جنگ ابزارهای پیشرفته ترِ دولت پوشالی عراق، همیاری «داعشِ» نوپدید: «حشره شعبی» و پشتیبانی های همه سویه ی آن دو رژیم ترسان و لرزان برای چنگ اندازی بیش تر به خاک کردستان و بر باد دادن امید و آرزوی مردم آنجا۵ هم اکنون بگونه ای  چشم آزار خودمی نمایاند. به کوته بینی نمونه وارِ رهبران و زنهارخواهی آشکار برخی از گروه های کرد نیز در اینجا نمی پردازم؛ ولی همه ی تحلیل هایی که در شیوه برخوردی «ایستا و فراطبیعی» («متافیزیک»)، گاه سویه ای بسیار کوچک و کمرنگ از واقعیت های اجتماعی و تاریخی بزرگ را برجسته نموده و بُرشی نازک از واقعیت و روندی پویا را بی نشان دادن سمت و سوی بُردار آن بجای واقعیتی همه سویه با لبه ها و گوشه های گوناگون (دوجوانب) جا می زنند را نیز به همان اندازه کوته بینانه و نادانشورانه می دانم؛ تحلیل هایی که با اندک پیشرفت روند و دگرگونی سمت و سوی بردار آن، اندک حقیقت نهفته در خود و باید بیفزایم: سفسطه آمیزِ خویش را در بُرشی تازه از واقعیت از کف می دهند. نمونه ای از چنین تحلیل های آبکی و کودنواری، برجسته نمودن خواست های کوته بینانه ی فلان رهبر کرد در برابر خواست و آرزوی بزرگ مردم کردستان برای داشتن کشوری ناوابسته (مستقل) و کمرنگ نمودنِ رای بیمانند نزدیک به ۹۳ درصدی مردم در بخشی از آن سرزمین باستانی است.۶ این نکته را نیز همینجا بیفزایم که آن رای بیمانند و ماندگار تاریخی به هیچ روی به آرش آن نیست که سایر بخش های سرزمین کردستان در سوریه، ایران و حتا ترکیه به یکباره و بی درنگ، خواهان کشوری ناوابسته و پیوستن به سرزمین کنونی نامور به «اقلیم کردستان» شوند. چنین روندی که در اینجا و آنجا بدرازا نیز خواهد کشید، پیش و بیش از هر چیز دیگر با اندازه و تراز همپیوندی اقتصادی ـ اجتماعی درونی آن سرزمین ها از یکسو و با دیگر خلق های پیرامون و پیوسته با آن ها در چارچوب کشور کنونی شان از سوی دیگر هماوند است و از «خودفرمانی۷ اداری ـ فرهنگی» فراتر نمی رود. ۸ به این ترتیب، سراسیمگی رژیم های کشورهای نامبرده از روند پیدایش کردستان بزرگ که به هر رو از دورنمای خوبی برای سرزمین های جداگانه ی کردستان برخوردار است و در فرجام کار نیز به واقغیت خواهد پیوست، نه تنها بیجاست که هم کردها را بسوی وابستگی (بیش تر) به نیروهای بیگانه می راند و هم زمینه ی درخوری برای دستکاری، تند و کند نمودن و کژدیسگی دلخواهِ روند های اجتماعی برای کشورهای امپریالیستی برهبری «یانکی» ها پدید می آورد و به چالش های کنونی، دامنه و ژرفای بس بیش تری خواهد بخشید. در این دستکاری ها، افزون بر مزدوران شناخته شده و ناشناخته ی کشورهای امپریالیستی، گروهبندی های گاه نیرومندی جا خوش کرده در کلیدی ترین جایگاه های سیاسی رژیم های یاد شده در بالا نیز نقش دارند و همزمان به همسو نمودن هر چه بیش ترِ همین رژیم های تبهکار و مافیایی در نقش سگ های زنجیری امپریالیست ها نیز یاری می رسانند: سودی چند سویه برای اهریمنی ترین نیروهای چیره جوی سرمایه داری جهانی و زیانی همه سویه برای ملت ها و خلق های منطقه که در کردار بسوی بردگی رانده می شوند. این نکته ای است شایان درنگ برای آن گروه نه چندان پرشمار از الاغ های تبهکار فرمانروا بر میهن مان و هنوز ناهمدست یا هنوز نه چندان ناهمدست با نیروهای امپریالیستی که نه بخاطر خودِ بی پدر مادرشان و پاسداری از آنچه «بیضه اسلام» می نامند (و براستی تخم های جفت شده ی خودشان است!) که برای آینده ی ایران و توده های مردم آن یادآور می شوم.

از دید من، همه پرسی ناوابستگی در بخشی از سرزمین کردستان، نه تنها بیجا و نابهنگام نبود که حتا دیرهنگام نیز بود. به باور من، مردم کردستان در دوره هایی پیش از این و شرایط سزاوارتر منطقه ای و جهانی می توانستند با فشار خود از پایین، رهبران رویهمرفته کوته بین و همچشم با یکدیگر کرد را به انجام آن همه پرسی وادارند. به هر رو، هم اکنون رای بیمانند مردم «اقلیم کردستان» به ناوابستگی، رخدادِ تاریخی به حقیقت پیوسته ای است که هیچکس، دوست یا دشمن، همداستان یا ناهمداستان، نمی تواند آن را نادیده بگیرد؛ چه برسد به آنکه خواهان پس گرفتن یا وانهادن آن به این یا آن بهانه شود! چنین خواست هایی جز یاوه گویی گستاخانه و ریشخند نمودنِ خود که افزون بر آن، همه ی نشانه های کودنی را نیز دربر دارد، بیش نیست؛ خواستی که بر زبان مزدور دست نشانده ی «یانکی» ها و انگلیس: حیدر عبادی آمده و شایان نکوهش است.

با همه ی ریشخندآمیز بودن بازبینی (و نه پس گرفتن یا وانهادن!) رای نزدیک به ۹۳ درصدی مردم «اقلیم کردستان» به شَوَند بُرّندگی رای، چنین کاری تنها در شرایطی بسیار ویژه در چارچوب تراز منطقه ای و جهانی نیروهای طبقاتی، ملی و جهانی از آن میان، گردن کلفت های لاشخورِ «جامعه [نامور به] جهانی» شدنی است:
درخواست برای رای گیری دوباره و این بار با حضور دیده بانان و بازرسان کشورهای گوناگون و نه تنها دیده بانان و بازرسان آن گردن کلفت های لاشخور!

برای من از روز روشن تر است که در چنان شرایطی، آرای مردم کردستان از ۹۳ درصد نیز سر خواهد زد و همه ی دشمنان ناوابستگی آن سرزمین را بور خواهد نمود. واقعیتی که بگمانم همه شان به آن نیک آگاهند و شَوَند به میان آوردن بهانه های ریشخندآمیز و جفنگیاتی چون گردن نهادن به «قانون اساسی» و از میان برداشتنِ همه‌پرسی۹ نیز همین است. 

با آنکه درباره ی چگونگی برخورد به چالش های کردستان از آن میان، در چارچوب «طرح خاورمیانه نوین»، پیش تر نکته هایی در میان نهاده ام،۱۰ امیدوارم بخت پرداختن به نکته های دیگری پیرامون همه پرسی چندی پیش انجام شده را در نوشتاری جداگانه (نیمه کاره) بیابم. در آن نوشتار بویژه به موضعگیری از دید من، بسیار ناشایست، ملی گرایانه و نادانشورانه ی دامنه ی رنگارنگی از نیروهای چپ نما و چپ رو (پی نوشت شماره ی ۴) به جُستار یاد شده، بیش تر خواهم پرداخت.

ب. الف. بزرگمهر   ۱۴ آبان ماه ۱۳۹۶


پی نوشت:

۱ ـ یاوه ی بر زبان رانده شده از سوی مزدور دست نشانده ی «یانکی» ها و انگلیس: حیدر عبادی، تهران، چهارم آبان ماه ۱۳۹۶

۲ ـ در زمینه ی چالش های منطقه و چگونگی همسویی و بهتر زنجیر شدن سگ های زنجیری کهنه و تازه از آن میان، "رژیم" پوشالی، ورشکسته و تن به ننگ زنهارخواهی های بزرگ بسود کشورهای امپریالیستی داده ی اسلام پیشگان فرمانروا بر میهن مان که همچنان از صورتک پیکار با «استکبار جهانی» سود برده و در کردار (از سال ها پیش)، هماهنگ و همسو با سیاست های امپریالیستی در منطقه باختر آسیا و فراتر از آن، نقش نوکری و مزدوری شان را بر دوش داشته و روزبروز بیش تر به سگی زنجیری دگرمی دیسد، میان امپریالیست های «یانکی» با گروهبندی هنوز کمرنگی از امپریالیست های اروپایی برهبری آلمان شکاف رویهمرفته آشکاری بچشم می خورد. چگونگی گروهبندی های امپریالیستی در آینده از سویی، بستگی همه سویه به پیشرفت روند ناگوار دگردیسیدن جنگ اقتصادی میان کانون های برجسته ی سرمایه داری امپریالیستی در اروپا و آمریکای شمالی به جنگ آراسته به جنگ ابزار (کندی و تندی و چند و چون گسترش منطقه ای و جهانی آن) و بویژه نقش و سمتگیری رژیم مافیایی روسیه داشته و از سوی دیگر، میان همه ی این گروهبندی ها با دیگر کشورهای بزرگ سر بلند کرده در آسیا و آمریکای لاتین، دربرگیرنده ی چین، هند، برزیل و آرژانتین و نیز برخی منطقه های کلیدی از دیدگاه جغرافیای سیاسی و گلوگاه های اقتصادی جهان دارد.

۳ ـ کودنوار در خوش بینانه ترین برخورد! زیرا از دید من، همه ی این نیروها که دامنه ای از سوسیال دمکرات های رنگارنگ تا چپ روهای سوپرکمونیست از آن سوی بام فروافتاده را دربرمی گیرد، بنیادی ترین بنیادهای «سوسیالیسم دانشورانه» در برخورد خود به چالش پیش آمده را زیر پا نهادند. افزون بر آنکه هیچکدام از چنین گروه های انباشته از روشنفکران بیمایه، کم مایه و خشک مغز را کمونیست به آرش راستین آن نمی شناسم به وابستگی های شان به این یا آن کشور امپریالیستی از یکسو و به رژیم دزدان اسلام پیشه (یا بخشی از آن) از سوی دیگر نیز بدگمانم. برای آن گواهی های خوبی از نوشتارهای بیمایه شان دارم:
«خداوند خروس  را شناخت و دُمی بلند به وی بخشید»! ("زبانزد"ی خودساخته)

۴ ـ «... هنگامی که از فراراست ترین نیروهای سرمایه در کالبد دَم و دستگاه دیوانسالاری «یانکی» ها گرفته تا نیروهای با گرایش های لیبرال دمکراتیک و سوسیال دمکراتیک و حتا "کمونیست" های دوآتشه ی ایرانی و ایرانی تبار، همگی کمابیش بگونه ای همسان و همسو درباره ی آن همه پرسی، بایستگی سر خم نمودن کردها در برابر ”قانون اساسی عراق“» را گواه می گیرند، بیگمان پدیده ای شگرف رخ نموده است:
همه پرسی بخشی از سرزمین کردستان، نه تنها چشم همه ی این نیروها که جز چپ روها و سایر گیج و گول های سیاسی، بخشی سترگ از آنان تبهکارانی بیش نیستند را ترسانده که از ماهیت و سرشت راستینِ دامنه ی رنگارنگی از نیروهای چپ نما و چپ رو با نام های دهان پرکن و گاه تاریخی «کمونیست»، «حزب توده» «توفان» و مانند آن ها پرده برداشت. رای بُرّنده ی توده های مردم کرد (نزدیک به ۹۳ درصد) به ناوابستگی آن بخش از سرزمین کردستان ، گواهی برجسته، تاریخی و ماندگار، بس والاتر از هر ”قانون اساسی“ است!»

برگرفته از نوشتار نیمه کاره و هنوز منتشر نشده ام درباره ی همه پرسیِ بخشی از سرزمین کردستان!

۵ ـ در میان همه ی خلق های پهنه ی بزرگ آریانا تا آنجا که خود از نزدیک دیده و شناخته یا پژوهیده ام، کردها و لُرها از ماندگارترین و نمودارترین ویژگی های نیاکان مان، مردمان ایران باستان تا پیش از یورش تازیان عرب به میهن مان، برخوردارند.

۶ ـ این نیز بماند که به برخی از نیمچه نویسندگان بیمایه ی اینگونه تحلیل های آبدوغ خیاری و بویژه گاهنامه هایی چون «اخبار .وز» که در پراکندن آن بیمایگی ها زیر پرچم چپی دروغین و با آماجِ آفرینش سردرگمی هرچه بیش تر در میان نیروهای با گرایش چپ به هر بهانه ای و از آن میان، پیروی از «بیشینه گرایی» («پلورالیسم») یا بزبان مارگزیده شان: «کثرت گرایی» نفش دارند، سخت بدگمانم. این را نیز به نامجویانی که نوشتارهای شان را برای درج در چنین گاهنامه های گمان برانگیز، سر در آخور این یا آن کشور امپریالیستی و حتا رژیم دزدان اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان می فرستند، یادآور می شوم که نخست و پیش از هر چیز دیگر، کلاه گشادی بر سر خود می نهند که به شوند همان نامجویی، دستکم هم اکنون از دیدن آن ناتوانند! بماند که نوشتارهای این گروه کمابیش پرشمار نیز تهی از سردرگمی نیست.

۷ ـ افزون بر آمیخته واژه های پارسی دیگری که می توان بجای «خودمختاری» به همان آرش یا نزدیک به آن بکار برد، آمیخته واژه ی «خودفرمانی» را نیز پیشنهاد می کنم

۸ ـ «یک تفاوت عمده که میان واژه های «ملت» و «خلق» وجود دارد و نباید آن را نادیده گرفت، این نکته است که جدا از دیگر اجزاء تعریف هر دو واژه، در واژه ی «ملت»، «همپیوندی اقتصادی» نقش مهمی در میان دیگر اجزاء تعریف آن بر دوش دارد. آن را می توان چون ملاتی انگاشت که دیگر اجزاء را به هم پیوند داده، آمیزه ای کم و بیش استوار پدید می آورد؛ در حالی که واژه ی «خلق» دربرگیرنده اجزاء دیگر همان تعریف «ملت» است، بدون چنان ملاتی. برای آنکه جُستار روشن تر شود، دو نمونه می آورم:
نمونه نخست ـ با فروپاشی کشور یوگسلاوی، برخی از مناطق برجای مانده آن با آنکه زیر فشار کشورهای مداخله گر امپریالیستی و نیرنگ و فریب شان از سوی «سازمان ملل» به عنوان کشور مستقل به رسمیت شناخته شدند؛ ولی هیچگاه تاکنون خصوصیات یک کشور ناوابسته را از خود نشان نداده اند.
آنها کشورهایی وابسته به "کمک" کشورهای امپریالیستی و زیر مهمیز آنها هستند که تنها نامی به عنوان کشور داشته، عملا از سوی دیگران اداره می شوند؛ و
نمونه دوم ـ مناطق گوناگون سرزمین مادها، کردستان را که میان کشورهای ایران، عراق، ترکیه و سوریه بخش شده اند، در نظر بگیرید. به دلیل های گوناگون جغرافیایی ـ سیاسی، این منطقه ها از اقتصادی کم رشد برخوردار بوده و سامانه اجتماعی در بسیاری از این مناطق دودمانی، ایلی ـ عشیره ای و ارباب ـ رعیتی است. همه ی این منطقه ها، از نظر اقتصادی به اندازه هایی کم و بیش بسیار به دیگر منطقه های کشورهای خود وابسته اند و درست به همین دلیل است که عملکرد گروه های افراطی ملی گرای کرد که شعار «کردستان بزرگ» را سرلوحه ی کار خود نهاده اند، نه در جهت منافع خلق های کرد این مناطق بوده و نه هیچگاه از پشتیبانی گسترده ی توده های خلق کرد برخوردار شده اند.»

برگرفته از نوشتار «نکته هایی برای بازنگری و بهبود ”طرح برنامه نوین حزب توده ایران“»، ب. الف. بزرگمهر        سوم شهریور ماه ۱۳۹۰

۹ ـ تا اندازه ای به این می ماند که خوراک بسیار خوب و خوشمزه ای خورده و دستگاه گوارشت نیز آن را گواریده باشد و همین هنگام، کسی در کالبد پزشکی "دلسوز" بالای سرت سبز شود که آن خوراک زهری بوده و باید آن را هرچه زودتر بالا بیاوری؛ زیرا این گمانه که دیگران نیز به زهر آلوده شوند، هست!

۱۰ ـ «چگونگی برخورد به ”طرح خاورمیانه نوین“ در گرانیگاه آن!»، ب. الف. بزرگمهر   ۱۷ فروردین ماه ۱۳۹۵

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!