«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۸ خرداد ۱۳, دوشنبه

اکنون، شَوَند دلبستگی «نظام» به بوستان عمومی روشن تر شد! ـ بازانتشار

به گفته ی رسانه ها، شهردار تهران یا همانا «بچه خوشگل گماشته ی نظام» که جاودا نه عُبید زاکانی نیز  سپارش نامه ای ویژه ی وی دارد۱، می خواهد «زندان اوین» را به «بوستان عمومی» دگرگوند۲؛ کاری نیک و به گفته ای، خداپسندانه! ولی آیا زندانیان سیاسی آن زندان نیز آزاد خواهند شد تا به یاد گذشته ای اندوهبار و تلخ در آن بوستان بگردند و آهی از سینه برآورند؟ بگمانم نه! آن ها به زندان هایی تازه، دور از شهرهای بزرگ و دیدگانِ جهانگردانی که قرار است به اقتصاد وامانده رنگ و روغنی بزنند و آن را به "جنبش" وادارند، جابجا خواهند شد؛ زندان هایی بسان فراموشخانه های دوران کهن ایران دور از آب و آبادی که در آن شاهان پیشین سرنگون شده، دانسته و آگاهانه کور می شدند تا بیم بازگشت شان نباشد.

... و این یکی بویژه، بیش از سایر زندان ها به چهره ی «نظام» آسیب زده و آوازه ای جهانی یافته است. همان به که به شیوه ی آن مردک پیزُریِ سیب زمینی پیاز پخش کن که در پاسخ به هر پرسشی، بنیادِ پرسش را با دردیدگی ویژه ی نابکارانی برخاسته از لایه های پایین جامعه به چالش می کشید، ماله ای روی همه ی تبهکاری ها و پلشتی های انجام شده در آن زندان که روی رژیم گوربگورشده ی شاه را نیز سپید کرد، بکشند و به عنوان نمونه، در پاسخ جهانگردی که تنها چیزی از آن همه تبهکاری به گوشش خورده و می پرسد:
«گویا اینجا هنگامی پیش تر زندان بوده است؟» پاسخ دهند:
«زندان؟! تا ما به یاد داریم، اینجا سده ها و هزاره ها جنگل طبیعی بوده است؛ ما تنها سر و صورتی به آن دادیم که درخور گردش مردم شود!» و حتا یادشان برود که آن ها هزاره ها و سده ها را نمی توانند به یاد داشته باشند!

خوب! اکنون، شَوَند دلبستگی «نظام» به ساختن بوستان عمومی درست در همانجای بدآوازه، گرچه برای بسیاری از مردم روشن بود، روشن تر شد.

ب. الف. بزرگمهر   ۱۵ شهریور ماه ۱۳۹۴


پی نوشت:

۱ ـ عبید زاکانی سروده ی زیر را گویا فراخور حال ایشان که به هوانوردی بیش از پیاده روی علاقمندند، سروده اند که با توجه به فرارسیدن ماه مبارک رمضان، پیشکش شان می کنم:
«جانا ترا هنوز بدین حسن و این جمال
نه وقت حج رسیده و نه روزه درخورست
گر در پی ثوابی و در بند آخرت
بشنو حدیث بنده كه این رای بهتر است
بر كیر من سوار شو از روی اعتقاد
كاین با هزار حج پیاده برابرست»

پیشاپیش از کاربرد واژه ای بی ادبانه از سوی خودم و عبید زاکانی پوزش می خواهم؛ گرچه با شناختی که از وجنات و سجایای اخلاقی ایشان در گذشته دارم، می دانم که چندان به تریج قبایشان برنخواهد خورد و "سعّه صدر" ایشان وسیع تر از آن است که با دیدن و شنیدن چنین چیزهایی رَم کنند یا از کوره در بروند.

برگرفته از نوشتار «جانا ترا هنوز بدین حسن و این جمال ...»، از زبان «نخودِ آش»، ۸ امرداد ۱۳۹۰

۲ ـ پارسی نویسی:
 می توان بجای بهره وری از دید من نابجا از فعل های کمکی برای ساختن فعل، از بسیاری واژه ها سرراست فعل یا «نام مصدر» ساخت و آن ها را در گفتار و نوشتار بکار برد؛ بسان «دگرگونیدن» و «دگرگونش» بجای دگرگون نمودن.

این نکته را بویژه برای آن گروه از روشنفکرانی که چون آبِ خوردن، واژه های گاه دشوار و نازیبای بیگانه و بویژه از عربی یا لاتین را به زبان پارسی می آورند و دیگرانی نیز طوطی وار آن را بکار گرفته و جا می اندازند، یادآور می شوم.   ب. الف. بزرگمهر   ۱۵ شهریور ماه ۱۳۹۴

***

زیرنویس تصویر:
ناگفته نماند که کعبه ی آرزوها، اندوخته ها و سرگرمی هایِ «بچه خوشگل گماشته ی نظام»، شهر زیبای پاریس در فرانسه است و هوانوردی را بیش از پیاده روی خوش دارد.  

ب. الف. بزرگمهر   ۱۵ شهریور ماه ۱۳۹۴

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!