«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۱ بهمن ۱۵, یکشنبه

برخی نکته ها به بهانه ی ناامنی پدیدآمده در اینترنت


دوستان ارجمند!

از یک هفته پیش تاکنون با موجی از یورش گسترده ویروسی و بگمان بسیار هکرهایی که کوشش در نفوذ به درون سامانه ی ای ـ میل و نیز رایانه ام داشته و دارند، روبرو بوده ام. خوشبختانه، هم به دلیل پیشینه ی اینگونه یورش ها و هم به دلیل آشنایی نسبی در زمینه ی ایمنی در اینترنت، کاربرد «آنتی ویروس» و داشتن برخی دیگر نرم ابزارهای کنترلی و نیز کنترل کم و بیش روزانه توانسته ام تندرستی رایانه و سامانه ی ای ـ میلی ام را به اندازه ی توانم حفظ کنم. با این همه، در واپسین کنترلی که پریشب انجام دادم، ٢٤ ویروس خطرناک از گونه ی «اسب تروا» که برای دزدی داده های شخصی کاربران طراحی شده، بوسیله ی آنتی ویروس کشف شد که به نوبه ی خود، ناکارآیی نسبی آنتی ویروس ها را نیز در برابر حریفی نیرومندتر به نمایش می گذارد. خوشبختانه، از مدت ها پیش، همه ی پوشه (فایل) ها و هر آنچه مربوط به داده های شخصی، کاری و خانوادگیم را بیرون از رایانه های پیوسته به اینترنت نگهداری می کنم. چنین کاری را به دیگران نیز سپارش می کنم؛ گرچه بسیاری به آن آگاهند. به این ترتیب، همه ی دلبستگان به اینگونه داده های شخصی اینجانب که چیزهای چندانی نیز دربردارند، وقت خود را بیهوده هدر می دهند. این را دانسته در اینجا می نویسم تا بدانند.

در مدت دو ماه گذشته که تا اندازه ای جدی تر در «گوگل پلاس» حضور داشته ام، چندین نفطه ضعف گاه جدی در شیوه ی نامگذاری ها و برخی دیگر موردها دیده ام و یکی دو تای آن ها را به «مرکز کمک گوگل پلاس» گزارش داده که هنوز پاسخی برای آن ها دریافت نکرده ام! به هر رو، در این چند روز تاکنون با دشواری دسترسی به «گوگل پلاس» و یا درست کار نکردن برخی بخش های آن روبرو بوده و به همین خاطر برخی کارهای احتیاطی بیش تر به انجام رسانده ام. چنانچه کسی از گوگل پلاس برایم در این مدت پیامی فرستاده، آن را دریافت نکرده ام؛ زیرا همه ی پیام ها مستقیما حذف شده اند. به همه ی دوستان اینترنتی و گوگل پلاسی درون ایران سپارش جدی می کنم که از این راه با من تماس نگیرند؛ زیرا هیچ مهاری بر روی آن از این جهت که عملا همه چیز در اختیار «گوگل» و شاید دیگرانی است که من نمی دانم، ندارم و به قول معروف: ریش و قیچی در دست آن هاست.

پیش تر در یکی دو تا از نوشتارهایم به مناسبت برخی ناامنی های اینترنتی که بویژه در رابطه با حاکمیت تبهکار جمهوری اسلامی پیش آمده بود، نوشته و هشدارهایی داده بودم. از دید من و با توجه به تجربه ای که در زمینه ی نرم ابزاری دارم، جُستار به آن سادگی نیست که رسانه های آبزیرکاه باختری، گاه با بزرگنمایی بیش از اندازه ی توانایی های رژیم جمهوری اسلامی در زمینه ی نفوذ در سامانه های ای ـ میل خارج از ایران (و حتا درون ایران) وانمود می کنند. نشانه ها و نمودهایی گویای دست داشتن خود آن ها نیز در کار بوده و همچنانکه در زمینه های دیگری چون فروش فیلتر و حتا ابزارهای شکنجه ی مدرن به آن رزیم تبهکار و ضدملی سودهای کلان برده اند، هیچگونه پایوری (تضمین) در این زمینه ها نیز وجود ندارد. پیش تر نوشته و در ای ـ میل هایم به برخی از دوستان یادآوری نموده بودم که همه ی شرکت ها و نهادهای سرمایه داری به همان نسبتی که بزرگ ترند، بیش تر پیرو گفته ی آن امپراتور روم هستند، هنگامی که مامورین مالیاتی اش درباره ی افزایش مالیات ها بر گرده ی مردم و بیم آشوب هشدار داده بودند که دیگر از آبریزگاه های عمومی نباید مالیات ستاند، گفته بود:
«پول بو نمی دهد!» این گفته ی آن امپراتور را در دوره ی کنونی، بیش از همه جریان ها و حزب های خائن سوسیال دمکراسی در باختر که انترناسیونالیسم پرولتری را زیر پا نهاده و سبب به درازا کشیده شدن هستی سرمایه داری شدند، بارها و بارها در همدستی با سرمایه داران بزرگ کشورهای خود در چاپیدن ملت های وامانده و به خرافات و پریشانگویی مذهبی کشانده  شده ای چون توده های مردم ایران بکار برده و هنوز می برند؛ مردم نادانی که به عنوان نمونه بر لوله ی اگزوز خودروی ضریح طلایی و مقدس فلان امام بوسه می زنند و لب و لوچه ی خود را می سوزانند!

در دوره ای که بویژه با زیر پا نهاده شدن اصل ٤٤ قانون اساسی و دستبرد رهبری نادان، دروغگو و نیرنگباز ایران در آن به سود بزرگ سرمایه داران ایران و جهان، انقلاب بزرگ بهمن ۵۷ به شکست کشانده شد، سیاست های این رژیم تبهکار، گام به گام با سیاست های امپریالیستی بیش تر همسو شده و می شود. این نکته بویژه باید مورد توجه همه ی رفقا و دوستان قرار گیرد که چنین همسویی در سیاست، همسویی در بسیاری زمینه های دیگر را در پی داشته و خواهد داشت. ترور سه زن پیکارگر کرد ترکیه در خاک فرانسه که پلیس بی شرم آن کشور با بی اعتنایی آشکار از کنارش گذشت، نمونه ای از چنین همسویی با حاکمیت مافیایی ترکیه است. به این ترتیب، باید محدودیت های بهره وری از اینترنت و بویژه سامانه های ای ـ میل همگانی تر چون «گوگل»، «یاهو» و ... را درنظر داشت.

اکنون، برخی روش های سیاسی ـ اجتماعی یی که بوسیله ی امپریالیست ها، اینجا و آنجا بکار برده می شود، بیش تر از گذشته روشن است؛ این سیاست ها به هیچ رو یک خطی و برپایه ی یک سناریو آماده نمی شوند و در آن ها گرایش های گوناگون با پیش بینی گسترش این یا آن چشم انداز، همراه با سناریوهای فرعی یا مکمل برپایه ای علمی ـ کاربردی در نظر گرفته می شوند. «گوگل پلاس» و دیگر شبکه های به اصطلاح اجتماعی اینترنتی نیز در این میان، نقش بیش از پیش فزاینده ای بازی می کنند. از سویی از اینگونه شبکه ها که گویا برپایه ی گردش آزاد اندیشه بنا شده، برای سمت و سو دادن فشار به رژیم هایی چون رژیم جمهوری اسلامی به سود آماج های امپریالیستی خود سود می برند و از سوی دیگر، زمینه های به همکاری واداشتن و سر فرود آوردن چنان رژیم هایی را که از گردش آزادانه ی آگاهی های اجتماعی و فرآوری اندیشه های نو ترسِ مرگ دارند، برای بهتر و بیش تر به زیر مهمیز کشاندن شان، فراهم می کنند. قربانیان چنین سیاستی که نام آن را «بازی بُرد ـ بُرد» نهاده اند در درجه ی نخست نیروهای چپ و پس از آن دیگر نیروهای پیشرو یا ناخشنود اجتماعی هستند. به عنوان نمونه، در شرایطی که با کش دادن بازی، چشم انداز امیدبخش و نوازشگری در زمینه ی همکاری و «تعامل» با «گربه ی بزرگ» (بجای «شیطان بزرگ») جلوی دیدگان کوته بین «موش» های جمهوری اسلامی به نمایش در می آید و در پیِ آن رویای ماه عسلی دلچسب، بسیاری از «موش» ها را فرا می گیرد، چراغ سبز سرکوب هرچه بیش تر جنبش توده ای و خلقی را به آن ها که در گشودن دشواری های مردم وامانده اند، نشان می دهند تا پس از آن و به هنگام، زیر نام پشتیبانی از «حقوق بشر» و ادعاهایی اینچنین، همان را بهانه ی ضربه های تُخماق مانند١ دیگری قرار داده، «موش» های اسلام پناه را باز هم منگ تر کنند. حاکمیت جمهوری اسلامی تاکنون بارها به اینگونه بازی ها تن در داده و نه تنها کم ترین پایوری (تضمین) برای پی گرفتن هستی ننگین خود از سوی «شیطان ی بزرگ» بدست نیاورده که گاه تُخماق های گیج کننده ی جانانه ای نیز نوش جان کرده است. محمدرضا تابش، دبیرکل پیشین «فراکسیون اقلیت مجلس» هنگامی پیش از این به زبانی کم و بیش پوشیده، خودباختگی و زبونی این رژیم تبهکار و ضدخلقی را اینگونه به نمایش گذاشته بود:
«در مذاکره با آمریکا نباید طوری عمل کنیم که احساس شود دچار خودباختگی و ضعف شده‌ایم ... آمریکایی‌ها در مساله‌ افغانستان و در اجلاس بن از ایران امتیازاتی گرفتند و مسایل خود را حل کردند، اما مسایل ما همچنان باقی است»٢ (برجسته نمایی ها از ب. الف. بزرگمهر). نمونه ی چنین بازی مرگباری را پیش از این با رژیم «صددام بعثی» نیز به اجرا درآوردند؛ نخست، چراغ سبز یورش به کویت را برای آن رژیم پلید روشن کردند و سپس همان را بهانه ی دست درازی به خاورمیانه و زمینه سازی های آینده برای دستیابی به سرزمین های پهناوری تا قلب آسیای میانی نهادند که همچنان پی گرفته می شود.

کوته بینی سیاسی که تا اندازه ی بسیاری از سرشت طبقاتی نیروهای حاکمیت تبهکار جمهوری اسلامی (بگونه ای عمده دربردارنده لایه های اجتماعی واپسگرا بی هیچ افق طبقاتی روشن) سرچشمه می گیرد به آن ها امکان درس آموزی از تجربه های پیشین خود با «شیطان بزرگ» را نمی دهد و برخلاف الاغی که پایش را دو بار در یک چاله نمی گذارد٣ از چاله ای به چاله ی دیگر پا نهاده و هر بار گیج و منگ تر از پیش راه «تعامل» با «شیطان بزرگ» را پی می گیرند؛ «تعاملی» که هر روز بیش از پیش آوای فریادرسی و درخواست بخشایش نوکری جان نثار نسبت به ارباب خود یافته و می یابد.

بیچاره ملتی تیره روز و نگون بخت که با فرود هر ضربه ی تُخماق بر سر چنین حاکمیت تبهکاری، هر بار بیش تر خم شده، کوچک و خوار می شود.

سرنگون باد رژیم جمهوری پلید اسلامی!

ب. الف. بزرگمهر    پانزدهم بهمن ماه ١٣٩١

پانوشت:

١ ـ تُخماق از ریشه ی ترکی، چماق کم و بیش بلندی است که به سر کُلُفت آن چندین لایه پارچه ی پشمین یا مانند آن می پیچیدند تا ضربه ی آن تا اندازه ای نرم شده و شکستگی در پی نداشته باشد. در دادگاه های سده های میانه ی منطقه ی بزرگی از آسیای میانی و جنوب باختری، دربرگیرنده ی کشورمان، بویژه در دوره ی حاکمیت های ملوک الطوایفی و خانخانی از این ابزار در بالای سر محکومی که وادار به نشستن در چاهکی تنگ و سر بزیر افکندن بود، سود برده می شد. هر بار که از محکوم، پرسشی از سوی داروغه یا خان بزرگ فرمانروا در میان نهاده می شد و محکوم، آگاهانه یا ناآگاهانه سر خود را برای پاسخ گفتن بالا می آورد، تخماق از سوی نگهبانی که بالای سر وی به این منظور گماشته می شد، فرود می آمد تا سر به زیر افکند. چنین ضربه ای، گرچه شکننده نبود، ولی با هر ضربه گیجی و منگی بیش ترمحکوم نگونبخت را به همراه داشت.

٢ ـ «پیشنهاد برای تشکیل گروه دوستی پارلمانی ایران و آمریکا»، تارنگاشت «همشهری»

٣ ـ «الاغ هم دو بار دستش به یک چاله نمی رود!»، کتاب کوچه، حرف الف، دفتر سوم، زنده یاد احمد شاملو، چاپ دوم، انتشارات آرش (برگرفته از فرهنگ دهخدا)

***

صفحه ام در «گوگل پلاس»!

مهم

دوستان گرامی!

دیشب دیر وقت برای نخستین بار به سرم  زد که نامی را که با آن در «گوگل پلاس» حضور دارم (Behzad Bozorgmehr) جستجو کنم. روشن شد که به جز من، دستکم دو "نفر" دیگر نیز با همین نام، بدون هیچ تصویری، حضور دارند.

همین حا اعلام می کنم که صفحه ی «گوگل پلاس» من، تنها همان است که تصویرم (تصویر حقیقی خودم، ده سال پیش!) پیوست آن است و در آن هر از گاهی نوشتارها و کارهای خود و دیگران را درج می کنم. سایر نام های همانند از آنِ کسان دیگری است.

با مهر    ب. الف. بزرگمهر   ١۷ دی ماه ١٣٩١

http://www.behzadbozorgmehr.com/2013/01/blog-post_6.html

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!