«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۷ اردیبهشت ۱۰, دوشنبه

زنده باد یکم ماه مه، روز همبستگی رزمی طبقه کارگر جهان! ـ بازانتشار

چپ رویی جا خوش کرده در «ینگه دنیا»ست؛ به هر نوشته ای که از وی برمی خورم یا شعارهایی دهان پر کن چون "انقلاب" های توفنده، زیر و رو کننده برای نابودی امپریالیست های آدمخوار (؟!) دربر دارد یا پیامی از سوی خویش به کارگران جهان و گاه گداری به کارگران ایران به همراه دارد که گویا هنوز درنیافته اند، جهان، نیازمند انقلاب زیر و رو کننده ی کارگران است! و تنها همین بس که آن را از زبان یک انقلابی دوآتشه در آنسوی جهان بشنوند تا همه چیز را زیر و رو کنند:
«جهان برای نابود نشدن، نیازمند انقلاب زیر و رو کننده ی کارگران است.»۱

این بار نوشته است:
زنده باد اول ماه مه سُرخ کارگران!
تغییر ساختمان این جهان ، نیازمند انقلاب زیر و رو کننده ی کارگران است.
اول ماه می، روز نواختن شیپور آماده باش برای جنگ طبقاتی!

گویی همان «زنده باد اول ماه مه ...» بس نیست و باید به زور هم شده، واژه ی «سرخ» را نیز در آن میان تپاند تا رنگ بیش تری بگیرد! انگار «کارگران»، جایگزین آن فرشته ی بیکار آسمانی: «اسرافیل» شده اند تا «روز رستاخیز» که همانا یکم ماه مه است، شیپور آماده باش نواخته، مردگان را از گورهای شان برخیزانند!

از «جنگ طبقاتی» سخن می راند؛ ولی درنمی یابد که به همین شَوَند، بجای واژه ی «کارگران» که از هیچ مانش دانشورانه در چارچوب سوسیالیستی آن برخوردار نیست، باید بنویسد: «طبقه کارگر»! خشک مغزی تا آنجاست که درنمی یابد، «یکم ماه مه»، روز همبستگی رزمی طبقه کارگر جهان است! طبقه ای که به شوند نیروی خویش در دگرگونی بنیادین جهان به اندازه ای بسنده، سرخ است و نیازی به رنگرزی از سوی این و آن ندارد!

نمی داند، تنها همین بس که بنویسد:
زنده باد یکم ماه مه، روز همبستگی رزمی طبقه کارگر جهان!

اگر بزرگ ترین دشواری چپ ساز و برگ یافته به «سوسیالیسم دانشورانه» («مارکسیسم ـ لنینیسم»)، جدا نمودن راه خویش از جریان خیانتکار و وابسته به بورژوازیِ «سوسیال دمکراسی» و بیرون راندن آن ها از میان نیروهای خویش است، پیکار با «چپ روی» و اندیشه های خشک مغزانه ای که در کردار اجتماعی، همواره نازا بوده و آب به آسیاب نیروهای واپسگرای اجتماعی و کشورهای امپریالیستی می ریزند، دشواری دیگری است که گرچه به اندازه ی آن یکی دشوار نیست؛ ولی آن را دستِ کم نیز نمی توان گرفت. اگر «سوسیال دمکرات»، همواره به تاریخ شاخ و برگ بیش تری داده، دگرگونی های انقلابی را هر بار به آینده ای ناروشن وامی گذارد و از دیدگاه «سوسیالیسم دانشورانه»، «تاریخی» را در برابر «منطقی» برجسته می کند، برای این ها، همه چیز تنها در چارچوب «منطقی» بی هیچ شاخ و برگ تاریخی فشرده شده است! پیامد آن، برخوردی خشک و فرمولوار به آموزه هایی است که بنیانگزاران آن: «الف، لام، میم» که گویا در قرآن نیز از آن ها یاد شده، بارها و بارها و گاه با پافشاری یادآور شده اند که آموزه های «سوسیالیسم دانشورانه»، پیش و بیش از هر چیز دیگر، رهنمون کردار اجتماعی است؛ و نه حکم های خشک اندیشانه ای یکبار برای همیشه از آسمان فرود آمده! «سوسیالیسم دانشورانه» و هسته ی فلسفی آن، دانشی کاربردی است و از همین رو با همه ی گونه های فلسفی پیش از خود، چه «ماده گرا» («ماتریالیستی») و چه پندارگرا» («ایده آلیستی») جداگانگی (تفاوت) بنیادین دارد؛ تنها به بازگویی و موشکافی روندها و پدیده ها بسنده نمی کند که از توان نشان گذاری بر آن ها به سود نیروهای کار و زحمت جهان برخوردار است؛ «اهرم ارشمیدس» بزرگی است برای دگرگونی جهان و درست به همین شَوَند، هسته ی فلسفی آن، دانشورانه نیز هست. درست از همین روست که باید آن دانش کاربردی را به عنوان رهنمود کردار اجتماعی بدیده گرفته از برخورد خشک و سیاه سپید به روندها و پدیده ها بپرهیزیم. باید بیاموزیم تا بجای کاربرد شعارهای سرخ میان تهی و بازی با واژه ها از میان «جنگل تاریخی»، تنها آن روندها و پدیده های نوینی را که به سمت و سوی فراز تاریخی آدمی یاری می رساند، برکشیم و برجسته نماییم؛ به آن ها بی هیچ خواست اندیشی بیجا و اراده گرایی، چارچوب منطقی سازگار با واقعیت آن «جنگل» بدهیم و روند «ذهنی» را بگونه ای منطقی، سامانمند، نرمش پذیر و جاندار به روند «عینی» زنجیر کنیم؛ تنها در این صورت است که کاریای آگاهانه ی خویش را به انجام رسانده و می رسانیم!         

به هر رو، دیدن آن شعارهای آتشین، ماجرای کهنه و خنده دار زیر را نیز در ذهنم زنده کرد:
هنوز چندین ماه به پیروزی انقلاب بهمن مانده بود؛ ولی همه جا را شور و شر انقلاب فراگرفته بود. در دانشگاهی که دیگر سال پایانی آن را می گذراندم، آن شور و شر، چون کم و بیش همه جای ایران، بیش از همه، چپ روها را به راه اندازی راهپیمایی ها و گردهمایی هایی که کمابیش همگی با سخنرانی های آتشین، بی هیچ جانمایه ای همراه بود و از چارچوب روشنفکری دانشگاه نیز فراتر نمی رفت، برانگیخته بود.

در یکی از واپسین راهپیمایی های درون دانشگاه از سوی چنین گروه هایی، خبر رسید که کارگران بزرگ ترین کارخانه ی آن شهر که یکی از بزرگ ترین کارخانه های کشور نیز بشمار می رفت و دم و دستگاه «ساواک» نیز به شَوَند شمار بسیار کارگران آن، مزدورانی بیش از سایر جاها در آنجا گماشته بود، ساز و برگ یافته به چوب و چماق و چاقو و ... رو به سوی دانشگاه گذاشته اند تا آن دانشجویان را سر جای شان بنشانند. چنین کاری در آن هنگام  از سوی «ساواک» و مزدور تبهکاری به نام علی اکبر پرورش سازمان یافته بود؛ اسلام پناهی حُجتیُه ای ـ ساواکی که در چنان فضایی برانگیخته شده، بال و پر یافته و زیر پوشش "اسلام" دستی باز برای تبهکاری های بزرگ تر یافته بود. همه ی آن ها که راه اندازی شده بودند نیز کارگر نبودند.

یکی از دانشجویان کنشگرِ زیرک و هموند «سازمان جوانان و دانشجویان دمکرات»۲ که دسته بندی های آن شهر و زیر و بم چالش های اجتماعی آن را بخوبی می شناخت، در میان آن ها راه افتاده بود تا سر و گوشی آب داده و دریابد برای چه راه افتاده و چه آماجی در سر دارند؛ همو که همراه با سایر دانشجویان هموند سازمان یاد شده، نقش بزرگی در جلوگیری از چنان زد و خوردی داشت، گفتگویش با یکی از چماقداران براه افتاده به سوی دانشگاه را چنین بازگو نمود:
چماقدار: این دانشجوها، چی چی می گن؟! بذار برسیم؛ اووَخ کارگر آ نشون شون می دم ...

دانشجوی کنشگر: شوما اینارو جدی نگیرین! اینا طرفدارِ کارگرا جهانن؛ کاری بِ کارگرا  ایران ندارن! ...

ب. الف. بزرگمهر    ۱۲ اردی بهشت ماه ۱۳۹۵ (یکم ماه مه ۲۰۱۶)


پی نوشت:

۱ ـ آماج این یادداشت، آن نویسنده ی چپ رو نیست؛ وی، نمونه ای از هزاران نیروی چپی رویهمرفته سردرگم، پراکنده و بی سر و سامان است که با همه ی بزرگی نسبی از کمبود دانش بایسته و سزاوار برای کار انقلابی به سود نیروهای کار و زحمت (تئوری انقلابی) و نازایی در کردار اجتماعی (پراتیک انقلابی) رنج می برند. می خواستم با پس و پیش نمودن واژه ها و جابجایی شان با واژه های همتراز دیگری، ردیای نویسنده ی آن را چون برخی نمونه های دیگر که به آن دست می یازم، گم و گور کنم؛ ولی در این مورد، شوربختانه نشدنی بود. این نکته را نیز یادآور می شوم که پرداختنم به این یا آن جُستار در نوشتارها یا یادداشت هایی اینگونه، نشانه ای از دلبستگی و امید به بهبود است؛ وگرنه، چه بسیار نوشته های پر آلایش از کسانی در آنسوی پیشانی نبرد طبقاتی که یا نخوانده از کنارشان می گذرم یا اگر به هر شَوَندی آن ها را بخوانم و بخواهم چیزی بنویسم، برخوردم بگونه ای دیگر است! 

۲ ـ یادآوری این نکته نیز بد نیست که در همین دوره و از مدت ها پیش از آن، کار صنفی ـ سیاسی رویهمرفته پرباری، دربرگیرنده ی برنامه های گروهی کوهنوردی، بنیادگزاری با چنگ و دندانِ کتابخانه ی دانشجویی، نشست های کتابخوانی و تحلیل اوضاع ایران و جهان، فروش کتاب های نویسندگان پیشرو و چپ و نیز برخی کنشگری های زیرزمینی از سوی تنی چند از دانشجویان با گرایش های دمکرات و توده ای که اینجانب نیز یکی از گردانندگان و سازماندهندگان آن بودم، آغاز شده بود که در آن هنگام، هیچگونه هماوندی با حزب توده ایران که هنوز نشانه ای از کنشگری آشکار آن در جامعه نبود، نداشت و تنها تنی چند از آن سازماندهندگان، کار پخش گاهنامه های «نوید» (سازمان زیرزمینی وابسته به حزب توده ایران) را در دو دانشگاه آن هنگام و گاه برزن های کارگری و پیرامون کارخانه ها را نیز پی می گرفتند (گونه ای درهم آمیزی کار آشکار با کارهای زیرزمینی). این کنشگری ها و بویژه گاهنامه های «نوید»، نقشی برجسته در کشاندن برخی از دانشجویان دانشگاه و در چارچوبی بسته تر، کارگران نه چندان سیاسی به برخوردی آگاهانه تر و باریک تر به چالش های اجتماعی و سیاسی داشت.

آن سازماندهی زان پس با گسترش بیش تر به «سازمان جوانان و دانشجویان دمکرات» فرارویید و شاید کم تر از یکسال پس از آن در آستانه ی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ با یورش ناجوانمردانه ی لات و لوت های پناه برده به زیر پوستین "اسلام" گونه ی حُجتیّه ای که به کوشش یکی از شناخته شده ترین جانوران مزدور «ساواک» و هموند «حُجتیّه» به نام علی اکبر پرورش، سازماندهی و برانگیخته شده بود، دفتر آن سازمان و از آن میان همه ی دار و ندار من و یکی دو تن دیگر  از هموندان آن سازمان که هر یک در بالاخانه ی دفتر آن، اتاقی داشتیم به باد رفت و من و یکی دیگر از سازماندهنگان آن سازمان را که مانده بودیم تا اگر شده، جلوی آن ها را بگیریم و دستِکم به کار ناجوانمردانه شان پرخاش کنیم، در آبریزگاه آن دفتر زندانی کرده و آهنگ کشتن مان را داشتند و نمی دانم چگونه شد که پس از چند ساعتی آزادمان کردند؛ هنوز زمانه برای کشت و کشتارهایی که در دوران پس از پیروزی انقلاب رخ داد، آماده و به سود آن تبهکاران نبود. بماند که کمی پیش یا پس از آن که درست به ذهن ندارم، یکی از کنشگران دانشجو در میان کارگران در تظاهراتی توده ای ـ که دیگر کمابیش در همه جای ایران آغازیده بود ـ را در یکی از خیابان های اصلی شهر با تیر تک تیراندازی زدند و همان جانور گوربگور شده ی حجتیه ای ـ ساواکی در آن دست داشت.

راهپیمایی روزِ کارگر در «میدان سرخ»، مسکو، سال ۱۹۸۴ ترسایی


راهپیمایی روزِ کارگر در «میدان سرخ»، مسکو، سال ۱۹۷۶ ترسایی


رفقا! وقت تنگ است؛ باید جنبید!


دشمن فتنه گر می خواهد ما را بر اسبی چموش تر بنشاند


۱۳۹۷ اردیبهشت ۹, یکشنبه

کون مان گهی باشد، چندان خرده ای ندارد؛ باید آراسته بدیده آییم

لات بی سر و پای «یانکی»، پس از برگزاری همایش رسانه ای با «کَپَک فرانسوی»، شوره سر را از کت همتایش برداشته و می گوید:
«این یک سرفرازی بزرگ است که شما اینجایید. در حقیقت، ما هماوندی ویژه ای با یکدیگر داریم؛ این شوره سر را برمی دارم. ما باید بی کم و کاستی باشیم.»

برگرفته از «اسپوتنیک» ۲۴ آوریل ۲۰۱۸ (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از سوی اینجانب؛ برنام از آنِ من است.   ب. الف. بزرگمهر) 

https://youtu.be/Q1eifCBKDTA

با زالوهای اجتماعی چگونه باید رفتار نمود؟

نوشته اند: «فروشنده واقعی هستیم»! نام یکی سعید، ۲۶ ساله و دیگری فاطمه که ۲۰ سال بیش تر ندارد. زن و شوهر؟ یا شاید خواهر و برادر؟ چه می فروشند؟ کبِد! کبِدهایی جوان و پاک و پاکیزه. در برابر آن، چه دریافت خواهند کرد؟ بیگمان، پولی که در برابر فروش یکی از اندام های بایسته ی بدن شان تا اندازه ای هم شده، بیارزد؛ ولی، هر اندازه هم که باشد، مگر تا کِی خواهند توانست با آن پول ها سر کنند؟! یکسال؟ شاید کمی بیش تر یا کم تر، نمی دانم. پس از آن چه؟! فروش اندام و اندام هایی دیگر؟! اگر این بده بستان را با بده بستان های دو سر بُردِ کلان دزدان و سوداگران هست و نیست مردم ایران بسنجیم، جز بده بستانی «باخت ـ باخت» بیش نیست.

دیگران، اینجا و آنجا سفره های تهی از حتا نان را پهن کرده و دور تا دور آن، چُنبک زده، نشسته اند. برای چه؟! آیا می خواهند حس دلسوزی زالوهای بادکرده از خون مردم را برانگیزند؟ ولی، مگر از زالو جز مکیدن خون، کاری دیگر برمی آید؟! نمونه وارترین شان، همان ها بودند که میلیاردها پول بی زبان را جلوی دیدگان این و آن با تردستی بار زدند و بردند؛ و آن دیگران، زالوهای اجتماعی را می گویم، مگر از گونه ای دیگرند؟ اگر در برابر چنان پدیده هایی انگشت به دندان بگزند، نه از واکنشی آدموار و برافروختگی در برابر تبهکاری انجام شده است؛ تبهکاری زالوهایی چون خودشان، برای آن ها زرنگی و تردستی است و بس:
ـ دیدی فلانی چطور در یک چشم بهم زدن، سر همه را شیره مالید؟! بنازم به این تردستی! آدم زرنگ به این می گویند ...

با زالوهای اجتماعی، آن هم زالوهایی که روشن و آشکار، همدست و همپای زالوهای بیگانه و بزرگ تر از خودشان، خون مردم را می خورند و در کردار، دستیار، پیشکار و حتا نوکر آن ها بیش نیستند، چگونه باید رفتار نمود؟ سرِ سفره های تهی از نان چُنباتمه زد تا شاید دل شان بسوزد و تکه نانی خردکننده و خوارکننده ی منش و روان آدمی در آن بیفکنند و بگویند پیشکشِ امام زمان است؟! نه! باید برخاست؛ دست در دست هم سازمان یافت و زالوها را حتا اگر شده با جنگِ ساز و برگ یافته به جنگ ابزار از بدن نیمه جان ایران بیرون کشید و زیر پا له کرد! راهی جز این برجای ننهاده اند ...

ب. الف. بزرگمهر  نهم اُردی بهشت ماه ۱۳۹۷ 

اگر رسانه ها از آزادی نسبی با سمتگیری انقلابی بسود توده های مردم برخوردار بودند ...

اسلام انگلیسی و آمریکایی، چادری سیاه بر سر کشورمان کشید و ایران ارژمندمان را چاپید و گایید و به مرز نابودی کشاند

می بینی آقا بیشعور پرچانه؟! ایران در زمینه ی آزادی رسانه ها میان ۱۸۰ کشور جهان، در پله ی صد و شصت و چهارم قرار گرفت. می خواهی از پایین پله ها برایت بشمارم تا خرسند شوی؟! می شود پله ی هفدهم آقا بیشعور پفیوز. آن پایین هم که می دانی، گنداب تا خرخره ات بالا می آید. بوی آن، شامه ات را نوازش می دهد؟! تا «اسلام ناب محمدی» که تاکنون چندین و چند بار، چیزی در این مایه گفته ای که این هنوز اسلام راستین نیست، چه اندازه راه مانده پفیوز دروغگو؟! به نقشه نگاه کن! ایران نیز چون برخی دیگر کشورها با رنگ سیاه نمایش داده شده است. درباره ی کشورهای دیگر و اینکه تا چه اندازه آن «گزارشگران بدون مرز» (؟!) با درستی و بر بنیاد سنجشی دانشورانه اینجا و آنجا را رنگ زده اند، چیزی نمی گویم؛* ولی درباره ی ایران اسلام زده ی خودمان که می توانم داوری رویهمرفته راست و درستی داشته باشم. اسلام زده نیز که نوشته ام، اسلام انگلیسی یا آمریکایی یا هر دو با هم را می گویم که چادری سیاه سر کشورمان کشید؛ دروغ گفت و فریفت؛ خودی و ناخودی کرد؛ خفقان براه انداخت و مردم کُشت؛ با «شیطان بزرگ» و دیگر شیطان ها ساخت و پاخت کرد و ایران ارژمندمان را چاپید و گایید و به مرز نابودی کشاند.

می بینی آقا بیشعور بیشرف؟! اگر رسانه ها از آزادی نسبی** با سمتگیری انقلابی بسود توده های مردم برخوردار بودند، دزد بی پدر مادری چون محمود خاوری می توانست به چنان جایگاهی دست یابد که آن همه پول بی زبان را بار بزند و در بانک های کانادا تلنبار کند؟ آیا خود تو، دیگر کلان دزدان و دله دزدهای درون و پیرامونِ «ولایت سگ مذهب» می توانستید کلی پول بیندوزید و در بانک های آلمان و جاهای دیگر از آن میان به حساب آقازاده های تان واریز کنید؟ به همین شَوَند نبود و نیست که بگیر و ببند راه انداخته و می اندازید؟ بسیاری از مردم ایران که خوشبختانه از ماجرا آگاهند؛ ولی دستکم با خودت راستگو باش و بهانه هایی چون «ما به ریز و شپش کارها نمی پردازیم و تنها به اندرزگویی عوام النّاس سرگرمیم»، به این آرش که گویا از چنین چیزهایی آگاه نیستی، نتراش!

ب. الف. بزرگمهر    نهم اُردی بهشت ماه ۱۳۹۷

* تنها این نکته را یادآور می شوم که توده های مردم در کمابیش همه جا و بویژه کشورهای امپریالیستی و سرمایه داری باخترزمین که بگفته ی آن سازمان از بیش ترین آزادی رسانه ای برخوردارند به این یا آن گونه، رنگ می شوند و به این ترتیب، ماهیت مردم خر کنی در کاریزه (کانالیزه) کردن و پیچ و تاب دادنِ آگاهی رسانی بسود طبقات و لایه های بهره کش فرمانروا در هر کشور، همسان است؛ گرچه، چگالی و چگونگی رنگ آمیزی و اندازه ی کژدیسه نمودن واقعیت ها، بسته به تراز آگاهی و اندازه ی سازمانیافتگی توده های مردم در اینجا و آنجا از جداگانگی هایی برخوردار است.

** آزادی در همه جای جهان از آرش و مانشی طبقاتی برخوردار است و به همین شَوَند، در کردار اجتماعی، انتزاعی بیش از اندازه و ناتوان از تعمیم، مطلق یا چیزی آسمانی نیست و در آینده نیز نخواهد بود.

۱۳۹۷ اردیبهشت ۷, جمعه

به چه انگیزه و برای دستیابی به کدام آماج، آن نیم جمله گنجانده شد؟! ـ بازانتشار

پیمانی ننگین که رژیم آبروباخته نه چشمِ دیدن آن را دارد و نه می تواند از آن دل برکند

مانند برخی موردهای دیگر، دنبال جُستاری در اینترنت می گشتم که به گزارشی با برنام چشمگیر «موگرینی، رازی را درباره مذاکرات هسته‌ای ایران و گروه ۱+۵ افشا کرده است» برخوردم. در بندی از این گزارش از زبان وی چنین آمده است:
«در بخش پیشگفتار این پیمانِ ۱۰۴ صفحه‌ای با ایران [پیمان نامور به «هسته ای» و سپس برجام»]، در یکی از بندهای آن، یک اشاره به اندازه ی یک نیم‌جمله با این درونمایه هست که بر بنیاد آن، این پیمان می‌تواند راه را برای گونه ی دیگری از بازاندیشی (تعامل) یا بازاندیشی سازنده‌تر در منطقه فراهم کند و زیربنای آن را پدید آورد. آن جمله ـ شاید الان دارم یک راز را آشکار می‌کنم ـ به درخواست ایران گنجانده شد.»۱

خواندن و بازخوانی چند باره ی آن «نیم جمله»، زمینه سازی های پی در پیِ خبرچینِ تمرگیده بر جایگاه وزارت نامور به «امور خارجه» ی رژیم دزدان اسلام پیشه در پیشبرد کار بسودِ «یانکی» ها و شتاب شگفت انگیز وی در قانونی کردن آن پیمان ننگین از سوی «سازمان نامور به ملت های یگانه» را به یادم آورد که به هنگام خود، روند پیشرفت آن را با باریک بینیِ بیش از هر جُستار دیگری پی گرفته و ریز و شپش گفتگوها و فرآیندهای هر نشستی را موبمو دنبال می کردم. با خود می اندیشم:
آیا گنجاندن چنان جمله ای چندپهلو در آن پیمان فراقانونی، چون دری نیمه گشوده، زمینه ساز بستری قانونی برای آنچه هم اکنون در جریان است، نبود که «یانکی» ها به بهانه ی «بازاندیشی سازنده‌ تر در منطقه»، «گاو شیرده» را باز هم بیش تر بدوشند و زمینه های بزانو درآوردن آن را نیز از هر باره آماده نمایند؟

بگمانم چنین است و افزون بر نادانی آمیخته با نابکاریِ «آقا بیشعور نظام» در نقش «خرگاوِ نر شماره ی یک»۲ که از سیاست جز نیرنگ و فریب بیش درنیافته و نمی یابد، آن گروه گمان برانگیز برهبری «سیِّد از خر جسته»۳ ی بیشرم و آبرو، نقش راهبردی ویژه ای بسود کشورهای امپریالیستی برهبری «یانکی» ها و ریزه خواران چینی و روسی شان در آن گفتگوهای مایه ی ننگ و سرشکستگی ایران و فرآیند ننگین آن بازی نمود. بی جهت نبود که وزیر انرژی آن هنگام «یانکی» ها در پایان آن گفتگوها و دستینه شدن آن پیمان با خرسندی بسیار گفته بود:
«از دید من، اکنون این پیمان حتا بهتر از آن چیزی است که ما در ژوئیه  ۲۰۱۵ و ژانویه ۲۰۱۶ چشم آن را داشتیم.»۴ پیمانی ننگین که رژیم آبروباخته نه چشمِ دیدن آن را دارد و نه می تواند از آن دل برکند؛ پیمانی که افزون بر درونمایه ی شرم  آورِ آن، ردِ ریدمانِ لات بی سر و پای «یانکی» در برگ برگ آن، دیدگان و مشام کلان دزدان اسلام پیشه و رهبر الدنگ شان را می آزارد؛ ولی ناچار به حلوا حلوا کردن آن هستند.

ب. الف. بزرگمهر    ۲۵ آذر ماه ۱۳۹۶


پی نوشت:

۱ ـ بخشی از گفته های فدریکا موگرینی، مسوول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در نشستِ روز سه‌شنبه ی گذشته در پارلمان اروپا، برگرفته از گزارش «موگرینی، رازی را درباره مذاکرات هسته‌ای ایران و گروه ۱+۵ افشا کرده است»، «اسپوتنیک»   ۱۳ دسامبر ۲۰۱۷ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب؛ افزوده های درون [ ] نیز از آنِ من است.   ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ واژه ی «خر» در آمیخته واژه ی «خرگاو» به آرشِ «سترگ» یا بزبان کژدم گزیده شان: «عظیم الجثّه» و در اینجا «عظیم الشان» است

۳ ـ زنهارخواهی به نام محمدجواد ظریف

۴ ـ گفته های «ارنست مونیز»، وزیر انرژی آمریکا در نشستی در «بنیاد کارنگی»، برگرفته از گزارش «مونیز: ایران به تعهداتش پایبند مانده است / توافق هسته‌ای بهتر از آن چیزی است که انتظار داشتیم»، «ایسنا»  ۲۴ شهریور ماه ۱۳۹۵ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر)

... صدای بال زدن هایش را می شنوید؟! ـ بازانتشار




























 http://www.behzadbozorgmehr.com/2016/05/blog-post_4.html

تصویری گویا از آنچه باید در فرجام کار روی دهد


آقا بیا یک بار از این بارها به کول بگیر ...


آقا بیشعور پیشرفت را می بینی؟!


آب پاکی روی دست "رهبر" دروغگو! ـ بازانتشار

نامه ی آخوندِ دَبَنگ به کارپرداز خیمه و خرگاه خویش: حسن فریدون روحانی شده درباره ی آنچه وی در هماوندی با چگونگی اجرای توافقنامه ای ننگین، فراقانونی و ضدملی زیر پوشش «توافق هسته ای»، «رعایت و حفظ منافع ملی و مصالح عالیه‌ی کشور»۱ نامیده را کنار نهاده بودم تا در پاسخی پندارآمیز و همراه با خرسندی از سوی «برادر بَرَک حسین اوباما» به وی بگنجانم.

با آنکه مردک چاخان در نامه نوشته بود که توافقنامه «در انتظار اعلام نظر اینجانب است»۲، متن آن بروشنی گواه  همداستانی شرمگینانه و پوشیده ی وی با قراردادی دستپخت و ارمغان خویش است:
آش کشکی به گفته ی خود وی: «به یاد ماندنی و عبرت‌آموز»۳ که بزور هم شده، باید به خورد دامنه ای گسترده و ناهمگون از نیروهای اجتماعی و سیاسی، دربرگیرنده ی دلواپسان نگران سهم خویش، برادران قاچاقچی و رانت خواران ریز و درشت درون و پیرامون رژیم پلید از یکسو و برخی فرماندهان و نیروهای ناخشنود نظامی و از همه مهم تر توده های میلیونی مردم ایران از دیگرسو داده شود:
همجوشی ناهمگون که یکی دیگر از پیامدهای چیرگی کلان بازرگانان سوداگر بر اقتصاد و سیاست ایران در رژیم ایلخانی را به نمایش می نهد!

متن نامه با آنکه دست اندرکاران تارنگاشت آخوندِ دَبَنگِ دروغ پرداز، آن را با تصویری دربردارنده ی عبارت: «تایید مشروط» (تصویر پیوست) آراسته اند، نه تنها کوچک ترین مشروطیتی دربرندارد که درست در راستا و هماهنگ با سیاست «یانکی» ها، دیگر کشورهای امپریالیستی و ریزه خواران روسی و چینی نوشته شده است؛ کشورهایی که هر یک فراخور توش و توان و زور خویش، خواهان سهمی بیش تر از سفره ی پهن شده ی ایران نگونبخت ما هستند؛ بگونه ای که با دگرگونی های تازه در زد و بندهای سیاسی که هنوز به هیچ رو به آرش دگرگونی های چشمگیر در تراز نیروهای جهانی نیست و چنانچه باشد نیز تنها در چارچوب همچشمی آزمندانه میان نیرومندترین کشورهای سرمایه داری است و بس، آن دو واپسین کشور را دیگر ریزه خوار نمی توان نامید.

آخوند نیرنگباز و پرمدعا در زمینه ی کاربرد زبان پارسی که روشن نیست چرا بجای «یکم، دوم، ...»، « اوّلاً، ...، تاسعا» بکار برده از آن میان، نوشته است:
«رابعاً [همانا «چهارم»]: اقدام در مورد نوسازی کارخانه‌ی اراک با حفظ هویّت سنگین آن، تنها در صورتی آغاز خواهد شد که قرارداد قطعی و مطمئن درباره‌ی طرح جایگزین و تضمین کافی برای اجرای آن منعقد شده باشد.

خامساً [همانا «پنجم»]:  معامله‌ی اورانیوم غنی شده ی موجود در برابر کیک زرد با دولت خارجی در صورتی آغاز خواهد شد که قرارداد مطمئن دراین‌‌باره همراه با تضمین کافی منعقد شده باشد. معامله و تبادل مزبور، باید بتدریج و در دفعات متعدّد باشد.»۴ 

خوب! مگر این ها خواسته های همان کشورها نیست؟ نمایندگان کشورهای امپریالیستی، بارها و بارها گفته و نوشته اند و حتا یکی دو بار از زبان قَره نوکرشان، «سیّد از خر جسته» به میان آمد که از آمادگی فروش کارخانه ی غنی سازی اورانیوم ـ در چارچوب روشن شده از سوی خودشان! ـ برخوردارند؛ از یکسو هسته ی نیروگاه های ساخته شده ی کنونی را با بُتن پر می کنند و از کار می اندازند و در «آب سنگین» نیز به اندازه ای می شاشند تا بسان مغز این آخوند دَبَنگ عوضی سبک شود و از سوی دیگر، نیروگاه های تازه و بسیاری آت و آشغال های دیگر به ایران خواهند فروخت؛ یک بازی برد ـ برد راستین برای سوداگران و کلان بازرگانان فرمانروا بر میهن مان با سودهایی سرسام آور و دو سویه، هم در خرید و هم در فروش! به گفته ی ترک ها:
«آلله برکت ورسین»! چه می خواهند از این بهتر؟! برای اینکه پر بیراه نگفته باشم، تنها یک مورد آن را یادآور می شوم:
«محسن جلال‌پور، رئیس اتاق بازرگانی ایران، از اعلام آمادگی برای سرمایه‌گذاری ۱۵ میلیارد دلاری سرمایه‌گذاران خارجی در ایران خبر داده و ابراز امیدواری کرد که با اجرایی شدن برجام، فضای اقتصاد ایران برای سرمایه‌گذاری خارجی فراهم شود.»۵ که بیگمان می بایستی می نوشت: «... بیشتر فراهم شود»؛ زیرا سرمایه گذاری خارجی از دوره ی ریاست جمهوری «اُم الفساد والمفسدین»: اکبر نوقی بهرمانی نامور به هاشمی رفسنجانی، فراهم شده بود.

از آن گذشته، کشورهای امپریالیستی و بویژه «یانکی» ها از آمادگی فروش جنگ ابزارهای گوناگون و از آن میان، هسته ای به ایران نیز برخوردارند:
دل تان برای بمب هسته ای لک زده؟ اشکالی ندارد؛ بمب های هسته ای هم به شما می فروشیم! با این شرط که آن ها را همانجا بترکانید که ما می خواهیم و دستور خواهیم داد. گرچه با شرمندگی از شما و دیگر الاغ های منطقه، پیش از شما یا هر کشور دیگری، آن را به «داعش» خواهیم داد تا ترقّه بازی بزرگ را بیاغازد؛ زیرا آن ها نماینده ی دولتی رسمی و پاسخگو در برابر «جامعه ی جهانی»۶ نیستند و ما نیز کرده ی خویش را هیچگاه بر دوش نخواهیم گرفت! شتر دیدی، ندیدی!  بگذار هرکس، هر چه دلِ تنگش می خواهد بگوید و ما را حتا با واژه هایی چون «آدمخوار» نشانه بگیرد! به جایی برنمی خورد و حتا سوژه ای خنده دار برای شادی و سرخوشی مان خواهد شد ...

درباره ی آنچه آخوند نابکار، «معامله‌ی اورانیوم غنی شده ی موجود در برابر کیک زرد» می نامد نیز به جز مغلطه ی نهفته در آن، سرتاپا دروغ بافی است۷؛ «کیک زرد» همانا «اورانیوم پرچگال» یا «اورانیوم غنی شده» است. داد و ستد، چه به گونه ی پایاپای آن در گذشته ای دور و چه در داد و ستد کالایی با میانجیگری پول، همواره میان چیزهایی گوناگون انجام پذیرفته و می پذیرد. هیچ آدمی که جویی خِرَد در سر داشته باشد، دو چیز یکسان از دیدگاه ارزش فیزیکی (کیفی) را با هم داد و ستد نمی کند؛ پیش از این «عین الله ولایت» گفته بود:
«اکنون ایران هم می تواند اورانیوم غنی شده تولید کند و هم می تواند بفروشد و در قبال آن اورانیوم طبیعی وارد کند. پیش از این نمی توانستیم تولید کنیم، نمی توانستیم بفروشیم و نمی توانستیم وارد کنیم.»۸ و آن سیّد ساختگی پیشین: «سیّد از خر جسته» که دیگر چنین فرنام ریشخندآمیزی را پیش از نام خود بکار نمی برد، چندی پیش با بازی با واژه ها برای پنهان نگاه داشتن آنچه رویداده و می دهد، گفته بود:
«به هیچ وجه بحث انتقال سوخت در کار نبوده و موضوع تبادل آن مطرح است؛ از این‌ رو سوخت ایران به هر جایی که فرستاده شود، در ازای آن ما اورانیوم غنی شده تحویل می‌گیریم ... بر اساس برجام، ایران برای اولین بار بعد از انقلاب اجازه پیدا کرده است تا طبق مقررات قانونی، اورانیوم طبیعی را در برابر سوخت غنی شده وارد کنیم که این موضوع موجب می‌شود که جمهوری اسلامی از بن‌بست منع واردات کیک زرد و اورانیوم طبیعی خارج شود ... یکی دیگر از راه‌ها این است که ایران به تکنولوژی و فناوری ساخت میله سوخت با استانداردهای بین‌المللی و قابل استفاده در نیروگاه های داخلی دست یابد که بر اساس برجام، کشورهای ”۱+۵“ موظف هستند که به ایران برای ساخت چنین تکنولوژی کمک کنند ...»۹ 

این گفته ها با همه ی نیرنگبازی کودنانه و ریشخندآمیز مردک مزدور «یانکی» ها در کاربرد واژه ها گوشه ای دیگر از ورشکستگی و تن به خواری دادن رژیم تبهکار، خیانت پیشه و ضد ایرانی اسلام پیشگان فرمانروا بر کشورمان و یکی دیگر از بندهای دستینه شده در آن قرارداد ننگین را به نمایش می نهد. به این ترتیب، روشن است که نه تنها «اورانیوم پرچگال» فرآوری شده (بیش از ۹۰ درصد آن!) را از چنگ ایران در می آورند که به کشورمان، سنگ اورانیوم طبیعی برای فرآوری در پایگاه هسته ای می فروشند تا با سرمایه و کار ایرانی، بخشی از چرخه ی فرآوری اورانیوم پرچگال را زیر مهار و بازرسی های باریک بینانه ی خودشان، نگهدارند. نیک که بنگرید، برای آن ها نیز سودی دو سویه است:
فروش اورانیوم طبیعی و دریافت اورانیوم پرچگال نیمه آماده در شرایطی که همه چیز در دست آن ها خواهد بود.

در هماوندی با یکی از گفته های بالا پیش تر نوشته بودم:
«قرار است این بار به عنوان نمونه حتا با دستی ”اورانیوم پرچگال“ (غنی شده) به بازار کشورهای امپریالیستی برده و بیگمان به رقمی ناچیز بفروشند و با دستی دیگر از همان کشورها ”اورانیوم کم چگال“ یا اورانیوم طبیعی بخرند! بسان آن است که در بازار پیش از پیدایش سرمایه داری و هماوندی های پولی در جهان که در آن داد و ستدها پایاپای انجام می گرفت، گاوی چاق و چله به بازار برده و بجای داد و ستد یا کالایی دیگر، گاوی لاغر مردنی خریده به خانه بیاوری. در آن هنگام، سده ها پیش، اگر کسی به چنین کاری دست می یازید، دیوانه اش می خواندند و اگر به پادافره کارش سزایی درخور نمی دید، دستِکم دیگر به بازار فرستاده نمی شد؛ ولی هم اکنون، در رژیم تبهکار جمهوری اسلامی و بزرگ بازرگانان سوداگر و زنهارخواه (خائن) فرمانروا بر هست و نیست ایران و ایرانی، چنین کاری دو بار سود آور است:
هم در فروش و هم در خرید، جیب آن ها پر می شود و خرسند و خوشنود، نمازهای پرآب و تاب تری به درگاه الله می خوانند ...»۱۰

 اکنون، نگاهی دوباره به نوشته ی آخوند دَبَنگ دروغ پرداز در بند «خامساً» بیفکنید! بروشنی پوچ بودن همه ی آن شرط و شروط ها که در بنیاد خود تنها به سود کشورهای امپریالیستی و زیره خواران چینی و روسی آن هاست، نمایان می شود. 

سایر بندهای متن نامه ی آخوند نیرنگباز، بگونه ای عمده دربردرگیرنده ی یاوه گویی های پوچ دیگری چون این یکی است:
«ثامناً[همانا «هشتم»]: توجّه شود که در موارد ابهام سند برجام، ‌تفسیر طرف مقابل مورد قبول نیست و مرجع، متن مذاکرات است.»۱۱که بیش تر کاربرد درونی داشته و تنها شاید گیج و گاگول ها و آشخورهای درون و پیرامون «خیمه و خرگاه نظام» را تنها تا اندازه ای خشنود نماید. درباره ی بند یاد شده در بالا نیز اجرای کار بر بنیاد به گفته ی وی «متن مذاکرات»، بگونه ای باریک و روشن، خواست کشورهای امپریالیستی بوده و هست و از سوی رژیم ورشکسته نیز زیر برنام هایی چون «داوطلبانه» بگونه ای باریک انجام شده و بنابراین، جایی برای نگرانی دروغین و پوچ "رهبر" فرومایه نیست. آنچه تاکنون برای همه ی جهان روشن شده، کوشش گاه جانکاه رژیم اسلام پیشگان در گنجاندن چیزهایی ناروشن و کشدار در متن آن قرارداد بوده که بگمانم و تا آنجا که متن منتشر شده را خوانده ام، کم ترین کامیابی در این باره نداشته اند.

با همه ی آنچه آمد و با آنکه بررسی بند به بند نامه ی آخوند ورشکسته، آماج بنیادین این نوشتار نبوده و نیست به نکته هایی دیگر از آن، کوتاه و گذرا می پردازم:
همه ی خواست رژیم اسلام پیشگان در دو بند نخستین نامه ی مردک سبک مغز («اوّلاً» و «ثانیا») فشرده شده و با بدیده گرفتن متن قرارداد دستینه شده، «اولدورم، دولدورم» های وی درباره ی دادن «تضمین‌های قوی و کافی برای جلوگیری از تخلّف طرفهای مقابل»۱۲، «اعلام کتبی رئیس‌جمهور آمریکا و اتّحادیه‌ی اروپا مبنی بر لغو تحریمها»۱۳ و ... چیزی بیش از افزونه هایی پوچ و خودگولزنکی بیمانند نیست؛ زیرا تاکنون، کمابیش همه ی خط و نشان های وی (خط قرمزهای به زرد و قهوه ای گراییده!)، نه تنها از سوی «شیطان بزرگ» و همدستانش لگدمال شده که دست اندرکاران گفتگوهای نامور به «هسته ای» رژیم و دولت «زهدان اجاره ای» نیز بیش ترِ آن خط و نشان ها را از این گوش شنیده و با صلاحدید خود دَبَنگ بی آبرو از گوش دیگر درکرده اند تا اندکی هم شده، آبروی برباد رفته وی و نظام ضد ایرانی و حتا ضداسلامی اش که کیش و آیین و باورهای ساده دلانه ی توده های مردم ایران را چون ابزاری برای بازی های خورد و برد با «شیطان بزرگ» و همدستانش به یاری گرفته، پاس دارند. چنین یاوه هایی دیگر برای فریب مردم کارساز نیست! افزون بر آنکه، چنان قراردادی مشروط و ناپایدار از آنسو با کنار رفتن دولت کنونی «یانکی» ها حتا چنانچه دولت پسین در آنجا از «حزب دمکرات» بر سرِ کار آید و به عنوان نمونه، کسی چون «هیلاری کلینتون»۱۴ به ریاست جمهوری گماشته شود، می تواند با شتاب رنگی دیگر بخود گیرد؛ به این ترتیب، این خط و نشان ها بیش از پیش، رنگ باخته و پیشاپیش پوچ از آب در می آید؛ بویژه آنکه کوچک ترین پایوری نسبی نیز در کار نیست و در آینده نیز نخواهد بود.

درباره ی آنچه آخوند دروغگو ، «بهانه‌های تکراری و خودساخته‌ی تروریسم و حقوق بشر»۱۵ می نامد که گویا اگر از سوی «هر یک از کشورهای طرف مذاکرات [به میان آید]، نقض برجام محسوب خواهد شد»۱۶ با همه ی بیشرمی نهفته در چشم پوشی بر تبهکاری های بیشمار و روزمره ی رژیم تبهکار از آن میان افزایش سرسام آور به دار آویخته شدن توده های جوان کشور به هر بزه کوچکی برای ترساندن و خانه نشین کردن توده های مردم و نیز پشتیبانی بی دریغ و همه سویه از جریان های با گرایش های پنهان و آشکار تروریستی در منطقه ای بحران خیز، پیش و بیش از هر چیز دیگر، نگرانی های فزاینده ی رژیم سرافکنده و سزاوار سرنگونی را از ناگوارتر شدن اوضاع اقتصادی ـ اجتماعی نابسامان از یکسو و برباد رفتن آرزوها در دستیابی به گونه ای هژمونی زیر پرچم دروغین اسلام در منطقه بازمی تاباند؛ آزمون عراق، افغانستان و لیبی به آن ها با همه ی خریّت شان، نیک آموخته است که بر بنیاد دگرگونی های آینده ی نزدیک و نه چندان دور، «یانکی» ها و همدستان شان، برای خزیدن زیرِ پوست ناخشنودی گسترش یابنده ی توده های مردم، هر آن می توانند ـ و شاید حتا ناچار شوند ـ سیاست های راهبردی دیگری بر بنیاد جُستارها و چالش هایی چون «حقوق آدمی» پی گیرند و ترس آخوند بیشرم در این باره، بی پایه نیست.  

به هر رو، آنچه از زبان آن اسب چهره ی «یانکی» در گزارش زیر بازتاب یافته و آب پاکی روی دست "رهبر" دروغگوست، مرا از نوشتن پاسخی پندارآمیز از سوی «برادر بَرَک حسین اوباما» به برادر بیشرم و نیرنگبازش بی نیاز نمود.

ب. الف. بزرگمهر     سوم آبان ماه ۱۳۹۴

 http://www.behzadbozorgmehr.com/2015/10/blog-post_459.html 

برجسته نمایی های متن و افزوده های درون [ ]، همه جا از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر 

پی نوشت: 

۱ ـ  از متن نامه ی آخوند نیرنگباز در پیوند زیر:
http://farsi.khamenei.ir/message-content?id=31168 

۲ ـ همانجا 

۳ ـ مردک نیرنگباز در نامه ی یادشده با بیشرمی بیمانندی از آن میان نوشته است:
«این مجموعه‌ی پر حجم کار و تلاش و فکر در مساله‌ای که گمان میرود از جمله‌ی مسائل به یاد ماندنی و عبرت‌آموز جمهوری اسلامی باشد، در خور تقدیر و مایه‌ی خرسندی است. به همین دلیل با اطمینان میتوان گفت که پاداش الهی برای این نقش آفرینی‌های مسئولانه، مشتمل بر نصرت و رحمت و هدایت ذات حضرت حق خواهد بود، ان‌شاءالله» (برجسته نمایی ها از آنِ من است.   ب. الف. بزرگمهر) 

۴ ـ از متن نامه ی آخوند نیرنگباز در پیوند زیر:
http://farsi.khamenei.ir/message-content?id=31168 

۵ ـ « اعلام آمادگی ۱۵میلیارد دلار سرمایه گذاری خارجی در ایران»، «تارنگاشت اقتصاد»، یکم آبان ماه ۱۳۹۴ 

۶ ـ «جامعه ی جهانی» از دیدگاه کشورهای امپریالیستی! 

۷ ـ پیشنهاد می کنم از سوی نیروهای پیشرو اجتماعی جهان، نشانی به نام «نشان درجه یک دروغ پردازی» یا چیزی در همین مایه، ساخته شده و سالیانه به دروغگوترین، نیرنگبازترین و قالتاق ترین سیاستمداری که توانسته باشد سرِ شمار بیش تری آدم را شیره بمالد، بگونه ای نمادین پیشکش شود؛ چنین نشانی را می توان حتا به نام دروغ پرداز بزرگ آلمان نازی: «گوبلز» ساخت و پرداخت. همینجا، این مردک پفیوز آسمانی ریسمانی را نیز به عنوان نخستین نامزد دریافت چنین نشانی، پیشنهاد می کنم.

آخوندی که به خاطر دروغ های شاخدارش بویژه در چند سال کنونی، براسیت سزاوار دریافت چنان نشانی خواهد بود؛ نیرنگبازی که با همه ی پته های روی آب ریخته اش، همچنان از اخلاق و فرهنگ نیز دم می زند! 

۸ ـ علی اکبر صالحی، ششم اَمرداد ماه ۱۳۹۴ در نشستی با «کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس» 

۹ ـ «ظریف: انتقال سوخت به روسیه و قزاقستان نداریم/رفع منع واردات کیک زرد و اورانیوم»، ۲۷ شهریور ماه ۱۳۹۴
http://www.khabaronline.ir/detail/458567 

۱۰ ـ «بازی برد ـ برد سوداگران اینچنین است: ستاندن گاوی لاغر مردنی در برابر گاوی چاق و چله!»، ب. الف. بزرگمهر، ۱۳ امرداد ماه ۱۳۹۴
http://www.behzadbozorgmehr.com/2015/08/blog-post_11.html 

۱۱ ـ از متن نامه ی آخوند نیرنگباز در پیوند زیر:
http://farsi.khamenei.ir/message-content?id=31168 

۱۲ و ۱۳ ـ همانجا 

۱۴ ـ نه به عنوان شخص وی یا دیگری که هر کدام عروسک خیمه شب بازی خداوندان کلان سرمایه دار «یانکی» بیش نیستند که به عنوان نماینده ی شاخه ای جنگ افروزتر یا پیامد دگرگونی در نقشه های راهبردی امپریالیست های «یانکی» در آینده!  

۱۵ ـ «ثانیاً:  در سراسر دوره‌ی هشت‌ساله، وضع هرگونه تحریم در هر سطح و به هر بهانه‌ای (از جمله بهانه‌های تکراری و خودساخته‌ی تروریسم و حقوق بشر) توسّط هر یک از کشورهای طرف مذاکرات، نقض برجام محسوب خواهد شد ...»، از متن نامه ی آخوند نیرنگباز در پیوند زیر:
http://farsi.khamenei.ir/message-content?id=31168 

۱۶ ـ همانجا

***

واکنش کری به نامه ی خامنه‌ای درباره برجام 

جان کری در اظهاراتی در وزارت انرژی آمریکا گفت:
ما سه روز پیش، گواه روز تصویب («برجام») بودیم؛ زیرا روند نود روزه بازبینی کنگره به پایان رسید و رسماً به اجرا درمی‌آید. شما همانگونه که امروز گواه بودید، «نشانه ی خدا» [رهبر پوشالی] رسماً این توافق را که پیش تر ً آن را نپذیرفته بود، پذیرفت. 

وزیر امور خارجی آمریکا گفت:
«اکنون براستی آغاز گسترده‌ترین تنظیم دوباره در یک برنامه هسته‌ای است که در تاریخ هسته‌ای انجام می‌شود.»

وی گفت:
قرار است کم و بیش ۱۲ هزار سانتریفیوژ برچیده و ذخیره شود و ۹۸ درصد از ذخایر اورانیوم پرچگال به بیرون از ایران جابجا شود و قرار است قلب راکتور آب سنگین اراک از میان برود و این دستاورد سترگی است. بر این پایه، بازسازی انجام خواهد شد و ساخت و ساز برای بازسازی، بدون تأیید آمریکا و چین انجام نخواهد شد. ما با چین در زمینه ی بازاسازی همکاری خواهیم کرد؛ بنابراین، این توافق، درونمایه ی بسیار گسترده‌ای دارد. 

کری گفت:
ما روشی را برای پایان دادن به روند بازرسی‌ها طراحی کردیم. یکی از دشواری ها همواره این بود که ما هرگز نمی‌توانستیم پاسخ «بنگاه جهانی انرژی اتمی» را بدست آوریم و نمی‌توانستیم بازرسی انجام دهیم.
ما گفتیم:
«نمی‌خواهیم این روند پی گرفته شود و می‌خواهیم که این روند، زمان پایان داشته باشد و شما اگر به ما دسترسی‌ که می‌خواهیم ندهید با بیم بازگشت همه ی تحریم‌ها روبرویید.» همانگونه که می‌دانید در کنگره، جنجال بزرگی درباره ی شمار روزهایی که این کوشش ممکن است به پایان برسد، برپا شد. 

وزیر امور خارجی آمریکا افزود:
آنچه مهم است این است که زمان پایان و سررسید هستی نداشت؛ ولی امروز ما تاریخ سررسید داریم و بیشینه زمان برای سررسید، ۲۴ روز است. ممکن است آنها در ۲۴ ساعت دسترسی بدهند؛ ولی این بستگی به این دارد که آنها چگونه می‌خواهند از بازگشت تحریم‌ها جلوگیری و  (از توافق) پیروی کنند. به باور من، آنها پیروی می‌کنند؛ زیرا کشوری که می‌خواهد دوسوم سانتریفیوژهای خود را از میان ببرد، اورانیوم پرچگال خود را جابجا کند و پژوهش ها و گسترش سانتریفیوژهای پیشرفته خود را خنثی کند و کارهای بسیار دیگری انجام دهد در حقیقت بر آن است که پیروی کند. پایوری آن در کردار روشن می‌شود. پوشیده نیست که این چالش، بسیار جنجال برانگیز است؛ ولی من امیدوارم همه دربرگیرنده ی کسانی که با این توافق همداستان و دیگرانی که با آن ناهمداستان اند، اکنون کنار یکدیگر قرار گیرند تا از اجرای همه سویه و  راستی آزمایی پذیر آن پشتیبانی کنند، این چالشِ مرگ و زندگی است. 

وی گفت:
به باور من، آمریکا، منطقه، متحدان و دوستان ما در منطقه در پی این توافق، امن‌تر خواهند بود. بخش بنیادین این است که ایران نمی‌تواند جنگ ابزارهای هسته‌ای داشته باشد و اگر ما بگونه ای درخور راستی آزمایی کنیم و هوشیار باشیم می‌توانیم این اطمینان را بدهیم. این بدان آرش نیست که آنها به ‌سوی گریز هسته‌ای نخواهند رفت؛ ولی به ارش آن است که اگر این کار را انجام دهند به باور ما خواهیم دانست؛ زیرا تراز ردیابی بی‌پیشینه ای از آن میان ۲۵ سال ردیابی بر همه ی فرآوری اورانیوم آنها خواهیم داشت. ۲۰ سال از راه نمایشگرها بر فرآوری سانتریفیوژ آنها بازرسی خواهیم کرد. ۱۵ سال محدودیت بر اندازه ی ذخیره های آنها نهاده شده است که این ذخیره ها باید به اندازه ی ۳۰۰ کیلوگرم در تراز چگالی ۳/۶۷ درصد برجای بماند. همه اینها راستی آزمایی پذیر است. 

«خبرگزاری تسنیم»   ۲۹ مهر ماه ۱۳۹۴ 

این گزارش از سوی اینجانب، ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی شده است. برجسته نمایی های متن و افزوده های درون [ ]، همه جا از آنِ من است. برنام آن را نیز اندکی دستکاری نموده ام.     ب. الف. بزرگمهر
 

۱۳۹۷ اردیبهشت ۶, پنجشنبه

با «برجام» به خواب می رویم و با آن بیدار می شویم ... ـ بازانتشار

آرمان ما نه به آفتابه وصل است و نه به سانتریفوژ. آرمان ما به همین «برجام» وصل است که جان و مال و ناموس و بی ناموسی مان هم در گرو پابرجایی آن است. «برجام» که نباشد؛ منافعی نیز در کار نیست. منافع هم نباشد، یعنی ما باید گورمان را گم کنیم. ما «برجام» را بسیار دوست داریم. با «برجام» به خواب می رویم و با آن بیدار می شویم و ناشتا می خوریم. هنگامیکه به «برجام» می اندیشیم، یاد سپرده های بانکی آزاد شده مان می افتیم و دل مان غَنج می زند ... انشاء الله خون جگر شود آنکه برجام را پاره نکرد؛ ولی روی برگ برگ آن ریسید و منافع مان را آلود؛ با این همه، ما هنوز «برجام» را دوست داریم و اگر روزی منافع ما تامین نشود و طرف های ما بخواهند تعهدات خود را زیر پا بگذارند، بدانند رهبر عظیم الشان لحظه ای درنگ نخواهد کرد و بار دیگر با نرمشی قهرمانانه پاسخ شان را خواهد داد.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۷ مهر ماه ۱۳۹۶


* «برجام به عنوان یک معاهده چند جانبه و بین المللی تازمانی که حقوق و منافع ما تامین می شود و منافع ما اقتضا می کند و تا زمانی که ما از منافع برجام در چارچوب منافع ملی برخوردار هستیم در چارچوب منافع ملی و مصالح ملی به برجام احترام می کنیم ... اگر روزی منافع ما تامین نشود و طرف های ما بخواهند تعهدات خود را زیر پا بگذارند بدانند ایران لحظه ای درنگ نخواهد کرد و به آن ها پاسخ خواهد داد.»  گفته های آخوند پفیوز امنیتی: حسن فریدون روحانی شده، برگرفته از «خبرگزاری مهر»   ۲۱ مهر ماه ۱۳۹۶

بسیاری چون ترا آزموده و نیک می شناسم ...


این شما هستید که باید گورتان را از ایران گم کنید!


برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!