«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۶ اسفند ۲۷, یکشنبه

نمودی تلخ از زیر پا نهادن فراقانونی اصل ۴۴ قانون اساسی و پیامد خصوصی سازی ها

شایان درنگ همه ی اقتصادنادان های یکی از دیگری تبهکارتر که سال ها سنگ خصوصی سازی و  بازگشایی درهای اقتصادی بروی کلان سرمایه داران جهان را به سینه زدند و به نوبه ی خویش زمینه ساز چنین اوضاع ناگوار، تلخ و بیم برانگیزی شدند.  

در تصویر پیوست، بالا سمت چپ، چشم تان به دیدن خداوند خندان «گروه ملی فولاد اهواز»* و یکی از آقازاده هایش روشن می شود و در سمت راست آن، نمایی از کاخ وی در آتنِ یونان را می بینید؛ کاخی با الگوی خداوندان زمین و زمان در سده های میانی و تا اندازه ای ساده زیستانه که بگمانم در طراحی آن از هوش و ویژه کاری «آقا بیشعور همه چیزدان نظام» بهره برده شده است:
پسر جان! خدا پشت و پناهت و پول و سرمایه ات، انشاء الله حلال باد (یکی از نیایش های ویژه ی پس از گرفتن خمس و زکات نان و آبدار)! خوب! بحمدالله، اکنون که قصد ساختن خانه ای داری، چند چیز را باید بدیده بگیری:
ـ تا آنجا که ممکن است دور از چشم مستضعفین باشد و آن بندگان را ناخرسند و خدای نکرده برافروخته نکند؛
ـ توی آن هر قِر و فِری داری بریز؛ لاکن از بیرون ساده زیستانه بدیده آید؛ و
ـ از همه مهم تر، احوط بر آن است که مانند برج و باروهای خداوندان پیشین خودمان گِرد باشد تا خدای نکرده، اگر چنانچه [کُرّه خر! اگر و چنانچه را با هم نمی آورند!] شورشی برپا شد و دشمنان تیراندازی کردند، بیش تر تیرهای شان کمانه کرده و چند تایی، توی چشم و چال خودشان بنشیند. برای همین، الله کون آدم را گرد آفرید؛ وگرنه، چارگوش می ساخت و هر تیری که دشمن می انداخت، می توانست به گوشه ای از آن بگیرد و آدم را وادار به نرمش قهرمانانه کند.

برو جانم! بلا دور و چشم حسود کور!

تصویر زیرین بگمانم بی نیاز از هرگونه پرچانگی و به اندازه ای بسنده چشم آشنا باشد.

سرنگون باد رژیم دزدان سگ مذهب اسلام پیشه!

ب. الف. بزرگمهر    ۲۷ اسپند ماه ۱۳۹۶

* چنین نامی، پیش از خصوصی شدن آنجا شاید تا اندازه ای شایسته بود؛ ولی هم اکنون، نامی بیمایه است و  کاربرد آن بس ریشخندآمیز؛ زیرا آن گروه ملی (؟!) جز خداوند حندان آن، تنها دربرگیرنده ی کلان دستاربندان نظام است و بس! اگر زنده یاد میرزاده عشقی زنده بود، همراه من به سرتاپای آن می ریسید.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!