«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۶ بهمن ۱۷, سه‌شنبه

لحظه تصمیم تاریخی دیر یا زود فرامی رسد ـ بازانتشار

یک یادداشت بایسته

نوشتار زیر از آن نزدیک به پانزده سال پیش است. آن را برای گاهنامه ای که هم خودِ آن و هم سردبیر دانشمندش را بسیار دوست داشتم، فرستاده بودم و تا آنجا که به یاد دارم، در یکی از شماره های آن درج شد. دیشب که دنبال جُستاری در بایگانی شلم شوربایم می گشتم به آن برخوردم. نمی دانم خواندن آن تا چه اندازه سودمند باشد؛ ولی به هر رو، کاچی به از هیچی است.

دانسته از ویرایش و پارسی نویسی همه سویه ی آن خودداری ورزیده به ویرایش در نشانه گذاری ها بسنده نمودم.

ب. الف. بزرگمهر   ۱۷ بهمن ماه ۱۳۹۶

***
   
لحظه تصمیم تاریخی دیر یا زود فرامی رسد

هر روز كه می گذرد اهمیت سخنان پرارج آن دانشمند فرزانه بیشتر به اثبات می رسد:
«امپریالیسم... همه جا گرایش هایی نه در جهت آزادی، كه درجهت فرمانروایی پدید می آورد...
ارتجاع، صرفنظر از وجود هرگونه سیستم سیاسی، در تمام جهات گسترش می پذیرد... ستم ملی وگرایش بسوی الحاق سرزمین دیگران (
annexion) یعنی نقض استقلال ملی نیز حدت خاص كسب می كند...»۱ 

گرایش های فرمانروایانه نیز البته، فقط به زمینه سیاسی محدود نمی شود. نولیبرالیسم به عنوان سیاست استراتژیك و مدل تحمیلی "توسعه" امپریالیستی به ویژه امپریالیسم آمریكا، منافع انحصارات جهانی را برای تامین حداكثر سود ممكن به پیش می برد و دستیابی به بازارها و منابع طبیعی را با كمترین محدودیت ممكن ـ كه بازار آزاد نامیده شده ـ به زیان زحمتكشان و محیط زیست تامین می كند.

بحران همه جانبه اقتصادی ـ اجتماعی سرمایه داری جهانی كه به دنبال فروپاشی اتحاد شوروی ـ این یگانه سنگر استوار صلح جهانی ـ و افزایش رقابت های امپریالیستی در بازتقسیم بازارهای جهانی حادتر شده بود، ابعاد تازه ای بخود گرفته است. زمین زیر پای سرمایه داری جهانی می لرزد. ظرفیت بازارهای جهانی هرچه بیشتر محدود شده و فقر وبدبختی دربخش های عمده ای از جهان، حتی دركشورهای به اصطلاح ثروتمند گسترش می یابد.

در شرایطی كه جهان هرچه بیشتر دو قطبی می شود، «شمال» و «جنوب» و نیز "خاور" و "باختر" بیش از پیش درهم می آمیزند و تضاد آشتی ناپذیر كار و سرمایه در مقیاس كره زمین رخ می نماید.

«اشكال و فواصل زمانی و منظره بحران ها تغییركرده است؛ ولی خود بحران ها بصورت بخش ناگسستنی و ناگزیر سامانه سرمایه داری برجای مانده اند. كارتل ها و تراست ها همروند باتراكم تولید، هرج و مرج تولید و نابسامانی زندگی پرولتاریا و فشار سرمایه را نیز در برابر انظار همگان شدت داده و بدینسان تضادهای طبقاتی را به حدت بی سابقه ای رسانده اند.

تراست های غول آسای امروزین با وضوحی خاص و در مقیاسی بسیار وسیع نشانگر آنند كه
سرمایه داری به سوی ورشكستگی می رود ـ هم به مفهوم بروز بحران های سیاسی و اقتصادی گوناگون وهم به مفهوم فروپاشی مجموعه نظام سرمایه داری.»
۲

با همه تلاش هایی كه به خرج می دهند تا بحران هایی مانند آنچه در آرژانتین رخ داد را به عنوان بحران های محلی و در نتیجه مثلا بی لیاقتی دستگاه دولتی این كشورها جا بزنند، همه شواهد حاكی از آن است كه این بحران و بحران های اقتصادی ـ اجتماعی مشابه آن، بخش جدایی ناپذیر از بحران بین المللی سرمایه داری است.

در اروپای باختری، تشدید تضادها بویژه پس از جایگزینی پول واحد (یورو) بجای واحدهای پول ملی، افزایش بیسابقه گرانی و فشار مالیاتی برگرده مردم، كاهش كمی وكیفی خدمات و بیمه های اجتماعی و نیز افزایش صف بیكاران را به همراه داشته است.

چرخش به راست كه پیش از این نیز بصورت تغییرات چشمگیر در برنامه احزاب سوسیال دمكرات برضد منافع زحمتكشان و همكاری های مستقیم این احزاب بااحزاب سنتی بورژوا ـ لیبرال، موجبات نارضایی و سردرگمی توده های هرچه وسیع تری از زحمتكشان و اقشار میانی كشورهای اروپای باختری را فراهم نموده بود، پدیده فاشیسم نو (
Neo Fascism) را جان تازه ای بخشیده است.

در اتازونی (ایالات متحده)، دولت ماورای راست این كشور كه راه حلی برای بحران اقتصادی-احتماعی موجود ندارد، با سوء استفاده از ماجرای یازده سپتامبر۳ و دامن زدن به احساسات میهن پرستانه (
Patriotism) به تلاش خود در نظامیگری فضای سیاسی و روابط بین المللی ادامه می دهد. زیرپا نهادن قراردادهای بین المللی و دو جانبه در زمینه محدودكردن كاربرد سلاح های موشكی و هسته ای، در پیش گرفتن سیاست تهاجمی بلندپروازانه زیر عنوان «جنگ ستارگان» و در اختیار گرفتن فضای اطراف زمین برای هدف های نظامی ـ تسلیحاتی، تهدید كشورهای مختلف از جمله كشور ما، روسیه، جمهوری دموكراتیك خلق كره به عنوان هدف های احتمالی بمباران اتمی، دخالت مستقیم نظامی در كشورهای مختلف جهان از جمله كلمبیا، فیلیپین، افغانستان و اخیرا" عراق تحت عناوین مختلف، از جمله "مبارزه باتروریسم" و استقرار نیروهای نظامی به مقیاسی گسترده درمناطق مختلف جهان و بویژه اخیرا" در كشورهای آسیای میانه و قفقاز توسط امپریالیست های تجاوزكار آمریكایی، همه حاكی از وخیم تر شدن هرچه بیشتر اوضاع بین المللی و افزایش خطر جنگ های منطقه ای و حتی جنگ جهانی است.

گویی امپریالیست های آمریكایی با سوء استفاده از برتری نسبی تسلیحاتی ـ فن آوری و در شرایطی كه حریف عمده اتحاد جماهیر شوروی را به زانو در آورده اند، برای یكسره كردن كارجهان شتاب دارند.

فرارویی جنگ اقتصادی بین امپریالیست ها به جنگ نظامی، در شرایطی كه تسلیحات هسته ای موجود قادر به از بین بردن تمامی كره زمین و نابودی تمدن بشری است، بشریت را در معرض نابودی حتمی قرار داده است.

اكنون دیگر اهمیت وجود اتحاد جماهیر شوروی به عنوان بزرگترین مدافع صلح و سوسیالیسم بر همگان، حتی آن ها كه ندانسته خاك در چشم حقیقت می پاشیدند، روشن تر می شود و این واقعیت برجستگی بیشتری می یابد كه همانگونه كه سوسیالیسم با صلح پیوندی ناگسستنی دارد، امپریالیسم، بدون جنگ نمی تواند دوام یابد. به این ترتیب بشریت دیر یازود در برابر یك گزینش تاریخی قرار می گیرد:
یا سوسیالیسم به معنای فراگیر آن و یا جنگی خانمانسوز در مقیاس كره زمین.

در چنین شرایطی، تنها اتحاد فراگیر همه نیروهای پیشرو و صلحدوست جهان خواهد توانست بر خطر امپریالیسم مهار بزند و بشریت را بسوی سوسیالیسم و صلح پایدار رهنمون شود.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۵ مارس ۲۰۰۳

زیرنویس ها:

۱ ـ «امپریالیسم، بالاترین مرحله سرمایه داری»، و. ای. لنین، ترجمه م. پور هرمزان، انتشارات حزب توده ایران، سال ۱۳۵۷

۲ ـ «ماركسیسم و تجدیدنظرطلبی» (
Revisionism)، و. ای. لنین، نقل از منبع بالا

۳ ـ بنظر نگارنده، این ماجرا از نظر تاریخی با ماجرای آتش زدن «رایشتاك» (مجلس نمایندگان آلمان) بوسیله عوامل حزب فاشیست آلمان در سال های بقدرت رسیدن فاشیست ها دراروپای پیش از جنگ جهانی دوم قابل مقایسه و بسیار مشكوك است.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!