«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۶ اسفند ۹, چهارشنبه

ای گرامی ترین جان ها! ای فریاد بلند همه ی آزادگان!

درود بر همگی تان که گل های سرسبز ایرانید!

متن نامه ی زینب جلالیان به آتنا دائمی و گلرخ ایرایی

درود بر آزاده‌های در بند!

من فریاد آزادی‌ام از پشت دیوارهای قطور و میله‌های سرد و سهمناک زندان.

بهترین درودهایم را نثار شما آزاده‌های در بند میکنم،

رفقای عزیزتر از جانم، گلرخ و آتنا و همه کسانی که به یاد من بوده‌اید؛ من صدای پژواک‌های شما را از پشت این دیوارهای سهمناک زندان بخوبی می‌شنوم و این صداها بهترین سمفونی کائنات‌ها برای من بوده است؛ صدای پژواک شما برای من یادآور کوه‌های بلند و سرافراز وطنم بوده است و این ارزشمندترین هدیه بود که در طول ده سال زندانم دریافت کرده‌ام. به قول شاعر، فریاد من بی جواب نیست؛ قلب خوب تو جواب فریاد من است.

دوستان عزیز و رفقای نازنینم! وقتی به من گفتند شما پشت میله‌های زندان هستید، قلبم به درد آمد و بعدا که بعد از مدتی طولانی خبردار شدم که علی‌رغم همه درد و خشونت و سختی‌هایی که در زندان بر شما روا داشته‌اند من رو از یاد نبرده‌اید و برایم نامه نوشته‌اید، خیلی از شما ممنونم و امیدوارم با مقاومت و تلاش‌هایم این همه عشق و محبت‌های بی‌دریغ شما را جبران بکنم و به شما قول می‌دهم و سوگند می‌خورم تا ‌آخرین قطره خونی که در بدن دارم، مبارزه کنم تا لیاقت رفاقت شما و همه کسانی که در سخت‌ترین شرایط به یاد من بوده‌اند را داشته باشم.

شما به جرم ناکرده در زندان هستید؛ اگر فکر کرده‌اند که فریاد آزادی سر دادن جرم است، این جرم چه زیبا و باشکوه است.

به امید آن روز که هیچ آزادیخواهی دربند نباشد.

در پایان من از همه نهادهای حقوق بشری تقاضا دارم نهایت تلاش های خود را برای آزادی کسانی که به خاطر آزادی و برابری در زندانهای جمهوری اسلامی بسر می برند بکار ببندند تا این عزیزان هم مثل من تمام جوانی خود را پشت میله‌های زندان سپری نکنند.

مقاومت زندگیست.

زینب جلالیان، زندان خوی

برگرفته از «پایگاه خبری و تحلیلی دانشجویان»  نهم اسپند ماه ۱۳۹۶

برنام و زیر برنام از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر

بیچاره پیامبر تازی با الاغ و شترش!


موشک ها و بمب های شان، هوده ی آدمی را بو می کشند ...

برای مردم دردمند، ستمدیده و همچنان پیکارجوی یمن که نه رییس جمهور دست نشانده ی وارداتی می خواهند و نه زیر بار زور آقابالاسرهای تبهکار منطقه و جهان می روند

جهان شگرف و وارونه ای شده است؛ شگرف تر و وارونه تر از گذشته و گذشته های دور و دراز تاریخی! تو از این هوده برخوردار نیستی که سخنی راست بر زبان آوری؛ زبانت را می بُرند. آن ها می توانند هر اندازه دل تنگ شان خواست، دروغ سر هم کنند و در رسانه های گروهی شان بخورد مردم جهان بدهند.

تو از هوده ی پشتیبانی از خود نیز برخوردار نیستی؛ ولی آن ها می توانند هر اندازه دل شان خواست، موشک و بمب بر سر تو و کودکانت بریزند. موشک ها و بمب های شان، «هوده ی آدمی» («حقوق بشر») را بو می کشند؛ چارچوب تنگ و باریک آن را روشن می کنند و درست همانجا فرود می آیند که باید فرود آیند.

زمین و زمان بوی باروت و خون می دهد. گرسنگی و بیماری های مرگبار بیداد می کند. دوزخی ترسناک تر از دوزخ خدا دهان گشاده است. به تو بهشت برین در ناکجاآباد خدایی ندیده و نشناخته را ارزانی می کنند؛ تو به آن تن نداده و نمی دهی. بهشتی زمینی خواستاری: بهشتی نیالوده و پاک از هرگونه پلیدی و پلشتی؛ بهشتی که براستی بهشت باشد ...

ب. الف. بزرگمهر   نهم اسپند ماه ۱۳۹۶

آنچه در کردار به فرجام می رسد ...


۱۳۹۶ اسفند ۸, سه‌شنبه

هم سیلی به گوش و بناگوش تان می نوازیم و هم شما را (گفتگو) می کنیم ... ـ بازانتشار

به گزارش زیر از تارنگاشت وابسته به امپریالیست های «یانکی»، باریک شوید! بگونه ای عمده به سخنان نماینده ی «یانکی» ها در «سازمان ملل» به اصطلاح متحد پرداخته است؛ سخنانی که شایسته ی درنگ و پندآموزی است. وی از آن میان، می گوید:
«... هیچ چیز در اختلاف عمومی پیش‌آمده بر سر ویزای حمید ابوطالبی، پیامدی بر گفت‌وگوهای اتمی با ایران ندارد» (گزارش زیر) و کمی جلوتر می افزاید:
«ما ندیده‌ایم که این جُستار به هر شکل ممکن پیامدی بر گفتگوها گذاشته باشد. البته بایستگی (ضرورت) ‌ها در این چالش بر همه آشکار است.» (همانجا)

با آنچه بر ما ایرانیان تاکنون رفته، آرش چنین سخنانی به زبانی غیردیپلماتیک و ساده تر، اینگونه از آب در می آید:
هم سیلی به گوش و بناگوش تان می نوازیم و هم شما را گفتگو می کنیم۱ همانگونه که می بینید، این سیلی ها تاکنون هیچ پیامدی بر گفتگوهای پر و پیمان ما نداشته و تاکنون ندیده ایم که آن خنجرِ بر میان بسته ی رهبرشان۲ به هر شکل ممکن، پیامد ناگواری بر «خورد و بُرد» ما داشته باشد؛ جای هر کس و آنچه بایست بشود و تاکنون نیز شده، بر وی نیز آشکار است؛ و آورد و بُردمان آنچنان خوب پیش می رود «که نه از آن ما پیداست و نه از آنِ آنها»۳ گرچه، سخنان پندآموز نماینده ی «یانکی» ها، مرا بیش تر به یاد یکی دیگر از جاودانه طنزنوشته های عُبید زاکانی انداخته بود و همان، انگیزه ای بر نوشتن این یادداشت کوتاه شد:
«شخصی در دهلیز خانه، زن خود را می گائید و زن گاه گاهی سیلی نرم بر گردن شوهر می زد.

درویشی، چیزی خواست.

زن گفت: خیرت باد.

گفت: شما هم در این خانه چیزی می خورید به من دهید.

زن گفت: من كیر میخورم و شوهرم سیلی!

گفت: من رفتم؛ این نعمت بدین خاندان ارزانی باد.» (از جاودانه عبید زاکانی با اندک ویرایش اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

... و «پندآموز» را نیز از آن رو نوشته ام که از سویی از ورشکستگی پلیدترین رژیمی که تاکنون میهن مان به خود دیده و رو شدن دست اسلام پیشگان دزد فرومایه و خوارشدن شان در چشم توده های گسترده تری از مردم ایران، بسیار خرسندم؛ بویژه آنکه در سنجش با طنزنوشته ی یادشده از عبیدزاکانی، هم سیلی نوش جان می کنند و هم برد و آورد آن یکی را به ناچار برتافته و می تابند بی آنکه جیک شان درآید؛ ولی از سویی دیگر، خوار و کوچک شدنِ ایران و ایرانیان نیز که با داشتن چنین رژیم فرومایه ای فرمانروا بر خود، هر روز بیش از پیش ریشخند بهره کشان و ششلول بندهای "جامعه جهانی" و نیز خواه ناخواه مردم دیگر کشورها می شوند و این همه مرا نیز به عنوان یک ایرانی می آزارد، چون خاری گلویم را می خُلد و احساسی دوگانه و ناهمتا (متضاد) برمی انگیزاند؛ احساسی که با همه ی کوشش برای شکیبایی و خودداری، آتش به جانم می افکند.

ب. الف. بزرگمهر ۲۵ فروردین ماه ۱۳۹۳

http://www.behzadbozorgmehr.com/2014/04/blog-post_14.html

پی نوشت:

۱ ـ گمان بد نبرید! این شیوه ی نگارش که در آن بجای «مفعول باواسطه» (به عنوان نمونه با پادرمیانی سلطان عّمّان!)، «مفعول بی واسطه» (آورد و بُردِ بی واسطه با «شیطان بزرگ» و گاه گداری همدستانش!)، بکار رفته، در پارسی سده های میانی ایران کاربرد بسیاری داشته است! اکنون که مردم ایران را به همان سو می کشانند و می خواهند فرهنگ آن هنگام را با کمی عربی و انگلیسی بیش تر به خوردمان بدهند، زبان پارسی هم به عنوان بخشی از فرهنگ، خواه ناخواه، چنین سمت و سویی می یابد! شاید، کمی شتاب ورزیده ام؛ ولی خواستم یکی از پیشگامان حرکت فرهنگی تازه باشم و فرموده ی «آقا» را در این زمینه به اجرا درآورم!

۲ ـ «داغ ننگی است بر پیشانی!»، ب. الف. بزرگمهر، ٢٦ فروردین ماه ١٣٩١
http://www.behzadbozorgmehr.com/2012/04/blog-post_5069.html

«... احوط آن است که خنجری بر کمر ببندد!»، ب. الف. بزرگمهر ، ۱۷ آذر ماه ۱۳۹۲
http://www.behzadbozorgmehr.com/2013/12/blog-post_8.html

کون دِهی را لوطی یی در خانه برد
سرنگون افـکندش و در وی فـشرد

در میانـش خنجری دید آن لـعین
پس بگفتش: بر میانت چیست این؟

گفت آن که با مـن ار یک بـدمنش
بد بـیندیشــد بدرم اشـکمش

گفت لـوطی: حـمد لله را که مـن
بد نـیندیـشیده ام با تو به فـن

مثنوی مولوی

۳ ـ «می ترسم که نه از آنِ ما برجای ماند و نه گاوی در کار!»، ب. الف. بزرگمهر، ۱۴ مهر ماه ۱۳۹۲
http://www.behzadbozorgmehr.com/2013/10/blog-post_4185.html  

***

آمریکا: اختلاف بر سر ویزا کماکان تاثیری بر گفتگوهای اتمی ندارد!

«سامانتا پاور»، نماینده ایالات متحده در «سازمان ملل متحد»، در گفت‌وگویی تلویزیونی گفته است «همچنان هیچ چیز در اختلاف عمومی پیش‌آمده» بر سر ویزای حمید ابوطالبی، پیامدی بر گفت‌وگوهای اتمی با ایران «ندارد»

خانم پاور، ۲۴ فروردین، در گفتگویی با «شبکه ای‌.بی.‌سی.» در آمریکا گفته است که واشینگتن بر پیگیری گفتگوهای میان شش کشور طرف گفت‌وگو و ایران متمرکز است.

به گفته ی وی، طرف‌ها «هفته گذشته مذاکره کرده‌اند و گفت‌وگوهایی بیشتر در سطح مقام‌های عالی‌رتبه در ماه آینده (میلادی) برگزار می‌شود.»

سفیر آمریکا در سازمان ملل می‌گوید که کارشناس‌ها «هر روز دیدار می‌کنند. ما ندیده‌ایم که این جُستار به هر شکل ممکن پیامدی بر گفتگوها گذاشته باشد. البته بایستگی ‌ها در این چالش بر همه آشکار است.»

حمید ابوطالبی از سوی ایران به عنوان سفیر این کشور در «سازمان ملل متحد» برگزیده شده است. این جُستار به انتقادها و در فرجام، تصویب لایحه علیه صدور ویزا برای او در کنگره آمریکا انجامید. آمریکا می‌گوید به دلیل دست داشتن آقای ابوطالبی در گروگانگیری سفارتش در تهران در سال ۵۸، برای او ویزا صادر نخواهد کرد.

آقای ابوطالبی نقش خود در گروگان‌گیری را رد کرده است.

سخنگوی وزارت خارجه ایران نیز روز یکشنبه، ۲۴ فروردین، اعلام کرد که تهران از «ایالات متحد» به دلیل صادر نکردن ویزا برای آقای ابوطالبی شکایت خواهد کرد.

«سامانتا پاور» در گفتگوی تلویزیونی خود گفته است، چشمداشت آمریکا این است که ایران منافع خود را در رها شدن از تحریم‌های اقتصادی می‌داند. منافع ایالات متحده نیز اطمینان یافتن از این جُستار است که تهران به دنبال جنگ ابزار اتمی نیست. این جُستار، اکنون برتری دارد.

با وجود بدگمانی «باختر» در مورد اینکه ایران به دنبال ساخت جنگ ابزار اتمی در برنامه هسته‌ای خود است، تهران چنین جُستاری را رد و آماج این برنامه را صلح‌آمیز شمرده است.

آمریکا به عنوان میزبان «سازمان ملل» متعهد به صدور ویزا برای نمایندگان کشورهای گوناگون است.

تهران و واشینگتن روابط دیپلماتیک ندارند.

نمایندگان برخی کشورها مانند ایران، سوریه یا کره شمالی نمی‌توانند از پرتو چند کیلومتری مرکز شهر نیویورک، جایی که جایگاه «سازمان ملل» است، بیرون بروند.

برگرفته از تارنگاشت «رادیو فردا»، وابسته به امپریالیست های یانکی:
http://www.radiofarda.com/content/f35_power_aboutalebi_un_visa/25331863.html

این گزارش از سوی اینجانب، ویرایش، پاکیزه و پارسی نویسی شده است: ب. الف. بزرگمهر

کاری می کنی که آدم برای «آروادین قحبه ی ترامپانا» هورا بکشد!


گاومان دوباره زایید! دیگر چه از جان مان می خواهند؟!


زندگی خواستار شیردلی است! ـ بازانتشار

تصویری است از  دختری ۲۲ ساله در برزیل که پس از ۲۲ روز شکنجه در سال ۱۹۷۰، سربلند در برابر دادرسان دادگاه‌‌ نظامی ریودوژانیرو، ایستاده است. آن ها از شرم یا شاید برای آنکه شناخته نشوند، چهره ی خود را از نگاه دوربين پنهان نموده اند. این دختر جوان، کسی نیست جز جيوما هوسف، ریيس جمهور کنونی کشور برزيل. اين تصویر در زندگينامه ی خانم هوسف که قرار است با عنوان «آنچه زندگی خواستار است، شهامت است» به بازار بیاید، درج شده است.

تصویر جيوما هوسف جوان در دادگاه نظامی را خبرنگاری برزيلی به نام ریکاردو آمارال در بایگانی «پليس نظامی» برزيل یافته است. به نوشته ی تارنگاشت فرانسوی «رو ۸۹»، جيوما هوسف در دورانِ جوانی، عضو گروه چپ تندرویی به نام «کوماندوی آزادی بخش ملی» بوده که برضد ديکتاتوری نظامی در برزيل می رزمید و در سال ۱۹۷۰ از سوی پليس پنهانی برزيل دستگير شده بود. 

وی به مدت ۲۲ روز زیر شکنجه بود؛ ولی در این مدت، هيچیک از همرزمان خود را لو نداد. وی پس از شکنجه و زندانی شدن در دادگاه نظامی ريودوژانيرو محاکمه شد و با سری افراشته در برابر دادرسان نظامی که در برابر دوربین، چهره‌ خود را با دست پوشانده بودند، ايستاد. 

«آنچه زندگی خواستار است، شهامت است»، جمله ای پرآوازه از گويمارس روزا، نويسنده ی نامدار برزيلی است؛ عبارتی که خانم هوسف در نخستين سخنرانی خود پس از پيروزی در انتخابات رياست جمهوری برزيل آن را بر زبان راند.

خانم هوسف ۶۲ ساله، نخستین زنی است که در برزيل، بزرگ‌ترين کشور آمريکای جنوبی، به جایگاه رياست‌جمهوری دست یافته است. وی در سال ۲۰۱۰ میلادی به عنوان نامزد حزب کارگران در دور دوم گزینش رياست‌جمهوری اين کشور به پيروزی دست يافت. خانم هوسف که در زمان انتخابات از پشتیبانی لوئیس لولا داسیلوا،‌ رئیس جمهور وقت برزیل برخوردار بود، پیشتر به عنوان وزير انرژی برزیل در کابینه ی آقای داسیلوا کار می کرد. وی در دوره ی ریاست جمهوری آقای داسیلوا در جایگاه رياست کابينه وی نیز کار کرد و توانست در کاهش تنگدستی کم و بیش ۳۰ میلیون تن از مردم برزیل نقش بسزایی داشته باشد.

جيوما هوسف در گزینش ریاست جمهوری، ۵۵ درصد رای ها را از آن خود نمود. خانم هوسف یکم ژانویه سال ۲۰۱۱ ، جانشین آقای داسیلوا شد. بوسه ی لولا داسیلوا را بر پیشانیش می بینید؟ بوسه ای است برای کار چشمگیر انجام شده از سوی زنی کاردان و شایسته؛ هر دو به سود کارگران و زحمتکشان کشورشان کار نموده اند؛ کاری پربار و سنگین. از این بوسه، آسمان به زمین دوخته نشد و چیزی نیز آنچنانکه اسلام پناهان در سراسر تاریخ شان بسیار به آن پرداخته اند، برنخاست؛ نه نیازی به هنرمندان و فیلمسازان پفیوز و خودفروخته داشته اند تا برایشان فیلم تبلیغاتی بسازد و نه به آسمان یا «شیطان بزرگ» چشم دوخته بودند که درِ رحمت و گشایش به رویشان بگشایند. در کشوری بسیار تنگدست و له شده زیر چرخ سرمایه داری امپریالیستی، کاری کرده اند، کارستان!

درود بر آن ها و همه ی دیگرانی چون آن ها!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۴ خرداد ماه ۱۳۹۲ 

http://www.behzadbozorgmehr.com/2013/06/blog-post_2003.html 

پی نوشت: 

خاستگاه این نوشتار، گزارشواره ای درج شده در تارنگاشت «رادیو فردا»* به سال ۱۳۹۰ است که آن را ویرایش و پیرایش نموده، آرایش تازه ای داده و چیزهایی بر آن افزوده ام. 

* http://www.radiofarda.com/content/f3_dilma_roussef_in_military_court/24415773.html

۱۳۹۶ اسفند ۷, دوشنبه

بیانیه تشکل های مستقل کارگری پیرامون تعیین حداقل مزد سال ١٣٩٧

هنوز مدت کوتاهی از خیزش های مردمی در سطح کشور علیه گرانی و فقر و فلاکت سپری نشده است که نهادهای دست ساز کارگری و دولت و کارفرمایان، خیمه شب بازی های هر ساله خود را برای تعیین حداقل مزد آغاز کرده اند و با همان سبک و سیاق همیشگی و نشاندن چند مترسک در مقام نماینده کارگران در نهادی به نام «شورای عالی کار»، در صدد تحمیل حداقل مزد چندین برابر زیر خط فقر به میلیون ها کارگر و مزدبگیر زحمتکش هستند.

روندی که طی هفته های گذشته در مورد چگونگی تعیین حداقل مزد سپری شده، بیانگر این است که در به همان پاشنه سابق خواهد چرخید و پس از چند صباحی معرکه گیری توسط نهادهای دست ساز کارگری، نماینده های آنان امضای خود را به پای حداقل مزد چندین برابر زیر خط فقر خواهند گذاشت.

پیشبرد چنین سیاست هایی در طول دهه ها و سالهای گذشته، دیگر چیزی جهت از دست دادن برای طبقه کارگر ایران باقی نگذاشته است که حال تقلای ریاکارانه نهادهای دست ساز کارگری برای تعیین سبد هزینه زندگی و طرح برخی واقعیات از سوی آنان و رسانه های حکومتی بتواند به عنوان سوپاپ اطمینان و ترمزی در مقابل مطالبه گری کارگران، اعتراضات خیابانی آنان و توده های مردم زحمتکش به جان آمده از وضعیت موجود عمل کند.

تعیین دستمزد به روال سال های گذشته و افزایش ده ـ پانزده درصدی حداقل مزد کنونی، در حالی که این مبلغ در شرایط حاضر کفاف هزینه ده روز زندگی یک خانوار چهار نفره را نمی دهد و تا به همینجای سال، ارزش دلار بیش از ۳۰ درصد بالا رفته است و بزودی این افزایش قیمت بر روی سفره های ما کارگران خود را نشان خواهد داد، معنایش چیزی جز لگد مال کردن تمام و کمال منزلت انسانی ما کارگران، گرسنگی مفرط فرزندان مان، بازماندن آنان از تحصیل، گسترش پدیده کودکان کار، یاس و درماندگی از گذران زندگی و افزایش خودکشی ها، گسترش پدیده زباله گردی و کارتن خوابی و تن فروشی و کلیه فروشی و سلب حق حیات از ما کارگران نیست.

از نظر ما امضا کنندگان این بیانیه و طبقه کارگر ایران، اعضای «شورای عالی کار» از نماینده های دست ساز کارگری تا نماینده های کارفرمایان و وزیر کار با معرکه گیری هایی که بر سر تعیین سبد هزینه و حداقل مزد انجام می دهند و دست آخر امضای خود را به پای حداقل مزد چندین برابر خط فقر می گذارند، همگی شریک جرم مصائب بیشماری هستند که با حداقل مزد زیر خط فقر، زندگی  میلیون ها خانواده کارگری را در خود فرو می برد.

این واقعیت عریان که نماینده های مجلس و مدیران دم و دستگاه دولتی و نهادهای شبه دولتی و وابسته به حوزه قدرت از حقوق های نجومی برخوردارند و غارت و چپاول ثروت های اجتماعی توسط آنان بیداد می کند و در این طرف، حکومتگران برای برخورداری ما کارگران از یک زندگی بخور و نمیر، هزار و یک بهانه می تراشند و صدها میلیارد تومان خرج نیروی سرکوب برای به تمکین واداشتن ما به زندگی با دستمزد چندین برابر زیر خط فقر می کنند، فقط یک راه پیش پای ما کارگران می گذارد و آن سازماندهی و دست بردن به اعتصابات و اعتراضات سراسری است.

اعتراضات و اعتصابات محلی و سراسری برای  دستیابی به دستمزدی مطابق با استانداردهای زندگی امروز بشر، حق مسلم ما کارگران است و ما امضا کنندگان این بیانیه بدینوسیله با تاکید بر تداوم و تشدید مبارزات مان علیه تصویب حداقل مزد چندین برابر زیر خط فقر از عموم کارگران در سراسر کشور، بویژه کارگران صنایع کلیدی همچون نفت و گاز و پتروشیمی، صنایع خودروسازی و فولاد و معادن نیز می خواهیم تا به نحو مقتضی و از طریق تجمع در محل کار و یا اعتصاب و اعتراض خیابانی بطور متحدانه ای خواهان افزایش حداقل مزد بر  مبناي سبد هزینه که امروزه ۵ میلیون تومان است، بشوند.

همچنین، ما تشکل های مستقل کارگری امضا کننده این بیانیه به عنوان نماینده بخش هایی از طبقه کارگر ایران و فریاد حق خواهی میلیون ها کارگر با هشدار به حکومتگران که با نادیده گرفتن خیزش های مردمی علیه گرانی و فقر و فلاکت، همچنان سیاست تحمیل حداقل مزد چندین برابر زیر خط فقر را دنبال می کنند، اعلام می داریم، دیگر دوران روال تاکنونی تعیین حداقل مزد و تحمیل فقر و فلاکت به طبقه کارگر ایران به سر آمده و بدیهی است پیشبرد هرگونه سیاستی جز پایان دادن به فقر و فلاکت و تمکین به مطالبات بر حق ما کارگران با خیزش های بزرگ تر و زیر و رو کننده تری از سوی طبقه کارگر و عموم توده های زحمتکش مردم ایران مواجه خواهد شد.

پنجم اسفند ماه ۱۳۹۶

اسامی تشکل های مستقل کارگری امضا کننده به ترتیب حروف الفبا:

اتحادیه آزاد کارگران ایران

انجمن صنفی کارگران برق و فلز کرمانشاه

سندیکای نقاشان استان البرز

کانون مدافعان حقوق کارگر

کمیته پیگیری ایجاد تشکل های مستقل کارگری ایران

برگرفته از تارنگاشت «اتحادیه آزاد کارگران ایران»

با این حساب، همگی در یک بیمارستان گرفتاریم ...

«در بیمارستان ها هنگامِ شام و ناهار ، خوراک ها جورواجور است؛ به یکی سوپ، چلوكباب و دِسِر می دهند و به دیگری، تنها سوپ می دهند؛ به کسی دیگر حتا سوپ هم نمی دهند و می گویند، تنها آب بخور! به آن دیگری می گویند، حتا آب هم نخور! با این همه، هیچیک از این بیماران، زبان به پرخاش نمی گشایند؛ زیرا آنها پذیرفته اند، كسی كه این سپارش ها را نموده، پزشک است و او بیگمان حكیم نیز هست .بنابراین، چنانچه خدا به كسی كم تر یا بیش تر داده، زبان به پرخاش نگشایید؛ زیرا حکمتی در کار است.»

از «گوگل پلاس» با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

این ها را که می خواندم بگمانم رسید، نکته ی زیر را نیز بر آن بیفزایم:
با این حساب، همگی در یک بیمارستان گرفتاریم؛ بحمدلله بخش روانی اش را از هر سو میخکوب کرده اند تا دیگران را به پرخاش و آشوب واندارند!

ب. الف. بزرگمهر    هفتم اسپند ماه ۱۳۹۶

سیاست هایی دوپارچه، آراسته به بمب و موشک و گاز سارین

در هیچ جایی از جهان، تبهکاری نهفته در سیاست کشورهای امپریالیستی بسرکردگی «یانکی» ها از یکسو و رژیم های مافیایی روسیه، ترکیه و سگ مذهبان اسلام پیشه ی فرمانروا بر ایران از سوی دیگر چنین آشکار رخ ننموده بود؛ سیاست هایی دوپارچه، آراسته به بمب و موشک و گاز سارین که «هوده ی آدمی» («حقوق بشر») از زن و مرد و کودک و پیر و جوان و نظامی و غیرنظامی را یکجا پاس می دارند؛ در جایی به این بهانه بمب می ریزند و موشک پرتاب می کنند و در جایی دیگر به همان بهانه که مانشی مُطلق، آسمانی، سخت بی پایه و بی ارزش یافته، اشک تمساح می ریزند. پیشگام تر از همه در پیشبرد چنین سیاست تبهکارانه ای، «یانکی» ها هستند و با آنکه جنگ در سوریه را همه سویه باخته اند، همچنان با پررویی در آنجا مانده و سیاهکارترین نیروهای مزدور از بازماندگان «داعش» گرفته تا دیگر گروهک ها، همگی با فرنام های اسلامی را بازسازی نموده و به میدان جنگی که در آن مردم غیرنظامی به گروگان گرفته می شوند و چون سپری زنده از آن ها سود برده می شود، گسیل می کنند. دیگران نیز در پدید آوردن چنین بلبشویی که هر روز به بهای خونریزی های بیش تر پی گرفته می شود، دستی دراز دارند. نمونه ی زیر، آن دوپارچگی و تبهکاری نهفته در سیاست را آشکارا به نمایش می نهد:
«وزارت خارجه ترکیه در بیانیه‌ای می‌گوید:
”در واکنش به بدتر شدن شرایط انسانی در سراسر سوریه بویژه غوطه خاوری (پیرامون دمشق) ما به پیشواز قطعنامه شورای امنیت می‌ رویم“ و می افزاید ”ترکیه پیکار با سازمان‌های تروریستی که یکپارچگی سرزمین سوریه را به خطر می‌اندازند“ را پی می گیرد.»*

مرگ بر امپریالیست ها بسرکردگی «یانکی» ها!

نیروهای همه ی کشورهای یادشده باید یکجا و همزمان از سرزمین سوریه بیرون رفته، سرنوشت آن کشور، رژیم فرمانروا بر آنجا و آن زرافه ی پفیوز عربی را به خود مردم سوریه بسپارند!

ب. الف. بزرگمهر    هفتم اسپند ماه ۱۳۹۶

* برگرفته از تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور بیرونی یانکی ها: «رادیو فردا»  هفتم اسپند ماه ۱۳۹۶ (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از سوی اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر)

بهتر است کون خر را ببندی و خفقان بگیری، مادربخطا!

مردک مادربخطا! چنین شکر گُنده ای میل فرموده ای:
«... ما مشکلی به نام حجاب نداریم ... بنابراین این مسأله، مشکل مهمی نیست و به نظر من، رسانه ها نباید به آن بپردازند ... خانم‌ها امروز در جامعه به راحتی و آنطور که خودشان می‌خواهند، ظاهر می‌شوند و هیچ سختگیری ای در اجباری بودن حجاب وجود ندارد.»*

می دانی یا نه؟ از زمانی پیش به این سو، هر کدام از جَک و جانوران رژیم که دروغ بگوید از سوی اینجانب به فرنام «مادربخطا» مفتخر شده و زین پس نیز خواهد شد. در مورد تو پفیوز، بگمانم دومین بار است که این فرنام را به کونِ گَل و گشادت می بندم. سپارشم به تو و دیگر جَک و جانوران آن رژیم پوسیده، چنین است:
تبهکاری ها و نابکاری های بیشمارتان بجای خود! می ماند تا هنگام حسابرسی که دیر یا زود دارد؛ ولی بی هیچ گمان و گفتگو، سوخت و سوز نخواهد داشت. دروغ بافتن های تان دیگر برای چیست؟! سرِ توده های مردم ایران را که نمی توانید شیره بمالید! آن ها در خیزش دی ماه گذشته، دستِکمِ کم این را نشان داده اند که همگی تان از بالا تا پایین را خوب شناخته اند. بنابراین بهتر است کون خر را ببندید و خفقان بگیرید! اینگونه، بارِ گناهان بزرگ تان هم از چشمِ زمینی ها و هم ـ جان ننه تان ـ از چشم خدای تمرگیده در آسمان که هیچکدام نیز به آن باور قلبی ندارید و اگر داشتید، دست به این همه تبهکاری و نابکاری نمی زدید و دستِکم دروغ نمی گفتید، اندکی هم شده، کاسته می شود. در واپسین نمونه ی حرامزادگی مزدوران تان که بی هیچ گمان و گفتگو، بی دریافت جیره و مواجب به چنین نابکاری هایی دست نمی یازند، دست دختری دیگر را شکسته اند؛ پیش تر، پای آن یکی و پیش از آن، کتک زدن و زخمی نمودن دیگری در بازداشتگاه که همه ی این ها افزون بر ناروا بودن از دیدِ قانون های شناخته و پذیرفته شده ی جهانی، برخلاف قانون های به تصویب رسیده در خود ولایت سگ مذهبان اسلام پیشه از آن میان، درباره ی «برداشتن روبنده و روسری در جاهای عمومی» نیز هست!

می بینی مادربخطا؟! قانون های خودتان را هم زیر پا می نهید؛ دیگر این شکرخوری ها برای کیست؟ و برای دستیابی به کدام آماج ها بر زبان کژدم گزیده ات آمد؟ برای مردم ایران که بیگمان نیست و نمی تواند باشد. از دید من، حتا برای شیره مالیدن بر سرِ گروه بزرگی از بوزینگان و دیگر جَک و جانوران ریز و درشت نظام نیز نمی تواند باشد؛ زیرا آن ها ته و توی بسیاری چیزها را در این سال ها درآورده اند و اگر چیزی نمی گویند، برای نان و آب آلوده ای است که دریافت می کنند. آیا برای مردم جهان و بویژه اروپا و آمریکای شمالی این ها را نگفته بودی؟ بگمانم چنین است؛ ولی، آیا پس از آن خیزش تاریخی، آیا سیاستمداران و سیاست بازان یکی از دیگری تبهکارتر بسیاری از آن کشورها هنوز می توانند، «دمکراسی اسلامی» و سناریوی «گربه ی عابد شده» تان را به مردم کشورهای شان قالب کنند؟ نه نمی توانند و هر اندازه که زور بزنید نیز نخواهند توانست. آب از سر گذشته است. این هم شَوَند دیگری برای آنکه کون خر را ببندی، مادربخطا!

ب. الف. بزرگمهر    هفتم اسپند ماه ۱۳۹۶

* گفته های مادربخطای دروغگویی به نام علی مطهری، ششم اسپند ماه ۱۳۹۶، برگرفته از پیوند زیر:

۱۳۹۶ اسفند ۶, یکشنبه

برای همین ما چشم دیدن شان را نداریم


هنگامی که گربه می تواند خوب موش بگیرد ...

هنگامی که گربه می تواند خوب موش بگیرد،* چرا باید جلویش را بگیریم؟! می ترسید پرخور و چاق و چله و تنبل بشود؟ خوب بشود! تا آن هنگام، چند سالی گذشته و بچه گربه های چست و چالاک در راهند. هر کدام بهتر موش گرفت، می گذاریمش تاقچه بالا! بعله! تا بخواهید گربه و بچه گربه ی چینی داریم؛ ترس مان بیش تر از این است که شمارمان از موش ها بیش تر شود و بجان هم بیفتیم.

از زبان یکی از دورقابچین های کاسه بشقاب فروشِ تمرگیده در آن کمیته مرکزی:
ب. الف. بزرگمهر   ششم اسپند ماه ۱۳۹۶   

* «گربه، چه سیاه، چه سپید، باید بتواند موش بگیرد»
گفته ای از مشنگی به نام «دنگ شیائو پینگ» در آستانه ی کنار نهادن اقتصاد برنامه ریزی شده و جایگزینی آن با اقتصاد بازار در چین که برخلاف ادعای آمیخته با نیرنگِ گوینده ی آن، نمی توانست به هیچ رو در خدمت سوسیالیسم باشد.

***

حزب کمونیست چین، در آستانه برگزاری نشستِ سه روزه‌اش، خواستار از میان برداشتن محدودیت زمانی برای دوره‌ ی ریاست جمهوری آن کشورشد.

با اجرایی شدن این برنامه که امروز، یکشنبه در بنگاه خبری دولتی آن کشور، نامور به «شینهوا» [بگمانم به پارسی، همانا «گربه سر بهوا»]، منتشر شده، «شی جین پینگ»، رییس جمهور کنونی چین، خواهد توانست پس از سال ۲۰۲۳ ترسایی نیز بر جای خویش بماند.

بر بنیاد قانون کنونی چین، رییس جمهور و دستیارش، تنها می‌توانند دو دوره ی پیاپی در جایگاه خود بمانند.

نشست سه روزه ی «کمیته مرکزی حزب کمونیست» که قرار است از فردا دوشنبه آغاز شود به جُستارهایی چون امور بکارگیری (استحدامی) نیز خواهد پرداخت.

برگرفته از گزارش «حزب کمونیست چین خواستار لغو محدودیت دوره ریاست جمهوری شد»، تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»،  ششم اسپند ماه ۱۳۹۶ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر)

دشمنان به طبیعت مان نیز رحم نمی کنند ...


۱۳۹۶ اسفند ۵, شنبه

یک آقا بیشعور بود؛ از نابخردی لنگه نداشت ...

پیشکش به مریم شریعتمداری و دیگر دختران و دخترکان دلاوری که با برداشتن روسری از سر در شهرهای گوناگون ایران، پاسخی سزاوار به نزدیک به چهار دهه «یا روسری یا توسری» داده، تودهنی های جانانه ای به رژیم پلید سگ مذهبان اسلام پیشه زده و می زنند. درود بر همگی شان!

برای بچه های آینده 

هم اینک از لای کتاب بیرون اومدم براتون داستان بگم:
ـ یکی بود، یکی نبود؛ غیر از خدا هیچکس نبود!

ـ یک آقا بیشعور بود؛ از نابخردی لنگه نداشت ...

خوب! تا همینجا بسه! دنباله اش باشه واسه ی یک شب دیگه! تا نیومدن قلم پامُ بشکنن، باید بخزم لای کتاب ...

ب. الف. بزرگمهر   پنجم اسپند ماه ۱۳۹۶

نه جانم! همه ی این علوم، اسلامی و غیر اسلامی دارد

نه جانم! همه ی این علوم، اسلامی و غیر اسلامی دارد!* مثلا در یک ملکول آب، کشف شده است که دو «هیدرو جن» و یک «اُکسی جن» با هم ازدواج کرده و تمره ی آن، همین آب است. البته ما هنوز نمی دانیم که آن دو «هیدرو جن»، واقعن مؤنث هستند یا مذّکر. درباره ی آن یکی هم، همینطور و حتا نمی دانیم چرا شانزده برابر این «هیدرو جن»هاست؛ ولی حدس می زنیم باید مذکّر باشد و آن دو باید مطیع اوامر وی باشند. از همه عجیب تر این که چطور از این ازدواج، بجای دو ملکول، یک ملکول آب بوجود می آید. خوب همه ی این ها نیازمند کار کارشناسانه ی متخصصین اسلامی است و ممکن است سال ها نیز طول بکشد؛ لاکن از این ها که بگذریم، نتیجه ی کار و عملکردهاست. مثلا در همین نمونه، چنانچه آن دو «هیدرو جن» و این یک «اُکسی جن»، هر سه از اجنه های اسلامی باشند، خوردن آن آب حلال است؛ و اگر هر سه کافر باشند، خوردن آب عِند حرام! درباره ی اینکه چنانچه یکی از آن دو «هیدرو جن»، کافر از آب درآمد، تکلیف مسلمین چیست، هنوز نیازمند بررسی های کارشناسی است و تا روشن شدن حرام یا حلال بودن آن، احوط بر آن است که مسلمین، مطابق معمولِ ۱۴۰۰ سال پیش تاکنون آب بنوشند؛ وگرنه از تشنگی تلف می شوند. البته باید عرض کنیم، پیامبر عظیم الشّأن مان که علم شان از روز ازل تا بی نهایت را شامل می شد، همه ی این ها را می دانست و اگر نفرموده اند بخاطر بدوی بودن اعراب بیابانی آن هنگام بود که هنوز هم که هنوز است، بدوی مانده اند. برای همین آن پیامبر بزرگوار از آن ها در ته دل، کینه ای عظیم به دل داشت و چند باری نیز از خریّت شان نالید و سخنانی گهربار بر زبان مبارک شان آورد و آن قوم بیابانی را لعنت فرمود. به عنوان نمونه، ایراد می گیرند که مگر با الاغ بالدار می شود رهسپار فضای کهکشانی و عالم عرش شد؟ خوب! اگر پیامبر به آن بدوی ها از سفینه های فضایی اتمی و اینا می گفت، روشن نبود آن ها که خود در بیابان می زیستند از حیرت وصف ناپذیر آنچه می شنیدند به کجا رو می آوردند و شاید هم استغفرالله نسبت دیوانگی و کُ.خلی به «خاتم الانبیاء» می دادند که این از همه بدتر بود.

شما که فرموده اید: «... تفاوت علوم اسلامی و غیراسلامی صرفاً در اهداف و نتایج این علوم است، نه خود علم.»، مانند آن است که استغفرالله بگویید:
راه قدس از ممالک محروسه ی «شیطان بزرگ» می گذرد!

از زبان «نشانه خدا تمساح یزدی»:  ب. الف. بزرگمهر   پنجم اسپند ماه ۱۳۹۶

* «اسلام تأکید دارد که برای علم و دانش نمی‌توان مرز و محدودیت قائل شد. علم، علم است و به نوع تفکر و ایدئولوژی وصل نمی‌شود [همینطور به آفتابه و سانتریفوژ و اینا]! عده‌ای در کشور ما سال‌ها وقت صرف کردند تا ریاضی، شیمی و فیزیک اسلامی درست کنند؛ ایشان پول، وقت و امکانات زیادی صرف کردند، اما حاصلی به دست نیاوردند ... تفاوت علوم اسلامی و غیراسلامی صرفاً در اهداف و نتایج این علوم است، نه خود علم.» (افزوده های درون [ ] از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

گفته ای دررفته از دهانِ «آخوند پفیوز امنیتی»: حسن فریدون روحانی شده («مشرق» پنجم اسپند ماه ۱۳۹۶) که غلط نکنم، در پی گرفتن نشانی دانشورانه از یکی از نهادهای نام در کرده ی «ینگه دنیا»ست:
ما از آن بانوی از دست رفته (زنده یاد مریم میرزاخانی) نه تنها چیزی کم نداریم که آونگی نیز لای پای مان آویزان است!

۱۳۹۶ اسفند ۴, جمعه

چگونگی آشتی با دشمنان از دید ژنرال دوستم


پرخاش گسترده ی کارگران «گروه ملی صنعتی فولاد اهواز»

بنا بر گزارش های ارسالیِ کارگران «گروه ملی صنعتی فولاد» به «اتحادیه آزاد کارگران ایران»، کارگران این مجتمع بزرگ فولاد در پی چهار روز اعتصاب و تجمع اعتراضی در برابر استانداری خوزستان و بی توجهی کارفرما و مسوولین استان به خواست های بر حق شان، دست به تجمع و اعتراض گسترده در نماز جمعه شهر اهواز زدند.

کارگران «گروه ملی صنعتی فولاد اهواز» در شرایطی که روزهای پایانی سال در حال فرا رسیدن است، هنوز حقوق ماه های آذر، دی و بهمن را دریافت نکرده اند و علاوه بر آن، کارفرما با واریز نکردن حق بیمه ی آنان به صندوق «سازمان تامین اجتماعی» که موجب تمدید نشدنِ دفترچه های درمانی شان شده است، شرایط بغایت مصیبت باری را برای هزاران کارگر این مجتمع بزرگ صنعتی و خانواده های شان ببار آورده اند.

بنا بر این گزارش، امروز از ساعات اولیه شروع نماز جمعه اهواز، صدها کارگر معترض «گروه ملی صنعتی فولاد اهواز» با در دست داشتن پلاکاردهایی وارد محل نماز جمعه شده و دست به اعتراض زدند. با این حال، هیچیک از مسوولین حاضر در نماز جمعه، نه تنها جوابگوی خواستها و اعتراضات آنان نشدند که به مامورین امنیتی و نیروهای انتظامی دستور جلوگیری از اعتراض کارگران را دادند؛ اما کارگران بطور متحد و یکپارچه ای دست به ایستادگی زده و تا پایان نماز جمعه به اعتراض خود ادامه دادند.

کارگران «گروه ملی صنعتی فولاد اهواز» امروز در پنجمین روز اعتصاب و در پایان اعتراضی که امروز در نماز جمعه اهواز انجام دادند، اعلام نمودند تا دریافت یکجای سه ماه دستمزد معوقه و روشن شدن چگونگی پرداخت حقوق اسفند ماه و عیدی و پاداش و رسیدگی به دیگر خواست های شان به اعتصاب و اعتراضات خود ادامه خواهند داد.

«اتحادیه آزاد کارگران ایران»  چهارم اسپند ماه ۱۳۹۶

این گزارش از سوی اینجانب در نشانه گذاری ها ویرایش شده است. برنام گزارش را نیز پارسی نویسی و کوتاه تر نموده ام.   ب. الف. بزرگمهر

... كه نه از تاك نشان بود و نه از تاکنشان ـ بازانتشار

بودم آن روز من از طايفه ی دُردكشان
كه نه از تاك نشان بود و نه از تاکنشان 

از خرابات ‏نشينان، چه نشان می طلبى
بى ‏نشان ناشده زايشان، نتوان يافت نشان 

هر يك از ماهوَشان، مظهر شأنى دگرند
شأن آن شاهدِ جان، جلوه‏ گرى از همه ‏شان 

جان فدايش كه به دلجويى ما دلشدگان
می رود كوى به كو، دامن اجلال‏ كشان 

در ره ميكده آن به كه شوى خاك اى دل
شايد آن مست، بدين سو گذرد جرعه ‏فشان 

نكته ی عشق به تقليد مگو اى واعظ
پيش از آن باده بچش، چاشنى يى هم بچشان 

جامى اين خرقه پرهيز بينداز كه يار
همدم بى سر و پايان شود و رندوَشان

عبدالرحمان جامی

http://www.behzadbozorgmehr.com/2015/10/blog-post_69.html 
 

این گاومیش، خیابان را با بیابان و شهر را با میدان جنگ جابجا گرفته است

گفته های زیر از فرمانده پلیس تهران را که می خواندم، ناخودآگاه پرسشی که هر از گاهی در ذهنم جان می گیرد، دوباره زنده شد:
اگر چنین رژیمی به جنگ ابزار اتمی دست یابد، آن را بکار خواهد برد؟ و چنانچه بکار بَرَد در کجا؟ و پاسخ آن بر بنیاد آنچه بگمانم «کشف و شهود» نامیده می شود تا اندازه ای روشن بود:
در خود ایران!

اینک، این گاومیش که دَم و دستگاهش را «پلیس مردم محور» می نامد، مفتخرانه می گوید:
«... می توانستیم با یک ”آر پی جی“ منزل مورد نظر را نابود کنیم اما با اقتدار و درایت رفتار کردیم.»*

چه باید گفت؟! آیا باید به چنان اقتدار و درایتی نازید؟ یا نه؛ درست بسان هجونامه ای که زنده یاد میرزاده عشقی سروده بود: باید به آن همه، ریسید؟ گویی این گاومیش، خیابان را با بیابان و شهر را با میدان جنگ جابجا گرفته که از ”آر پی جی“ دَم می زند! نمی دانم؛ شاید گاومیش راست می گوید که در آن جنگ و گریزها که مسوولیت پاسخگویی به همه ی آن ها بر دوشِ رژیم تبهکار و دستگاه های سرکوبگرش است، «قطره ای خون از بینی شهروندی»* نریخت؛ ولی آن سر و چهره های خون آلود و باندپیچی شده ی درویشان چه؟!

ب. الف. بزرگمهر   چهارم اسپند ماه ۱۳۹۶

* «در مدیریت اغتشاشات شهری، اصلی ترین بخش، ایجاد امنیت و آرامش مردم است؛ و در این مورد خاص هم مفتخریم که نیروی انتظامی اجازه نداد قطره ای خون از بینی شهروندی ریخته شود. همه ی آسیب ها و خسارت های مالی را هم آشوبگران به مردم وارد کردند؛ نه نیروی انتظامی. درایت و رفتار مدبرانه را نباید مماشات معنی کرد. ما می توانستیم با یک ”آر پی جی“ منزل مورد نظر را نابود کنیم؛ اما با اقتدار و درایت رفتار کردیم! ما باید صف مردم را از اغتشاش گران و اراذل و معاندینِ نظم و امنیت جدا می کردیم؛ ما پلیس مردم محور هستیم!»

گفته های گاومیشی به نام رحیمی در جایگاه فرماندهی پلیس تهران، برگرفته از «انتخاب»  سوم اسپند ماه ۱۳۹۶ (با ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر)

خوش آمدید! شما را خدا از آسمان برای ما فرستاد ...


۱۳۹۶ اسفند ۳, پنجشنبه

آقا بیشعور، دشمن!


مُشت چدنی در دستکش مخملی، نه از برون که از درون آماده ی فرود آمدن می شود! ـ بازانتشار

به گزارش زیر، دربردارنده ی سخنان یکی از نمایندگان مجلس فرمایشی، باریک شوید! هنگامی که آن را می خواندم با خود گفتم:
این همان مشت چدنی در دستکش مخملی است که «نابخردِ مُعَظّم نظام» زمانی در گذشته از کسی شنیده، آن را گوشنواز و درخور کاربرد برای سخن سرایی یافته بود؛ مُشتی که نه از برون که از درون آماده ی فرود آمدن می شود.

در اینجا، کاری به کوچه علی چپ زدن ها و خوش خیالی های نماینده مجلس فرمایشی و سخنانی از این دست ندارم که: 
«... کسانی که تخصص جنگ روانی دارند و آنهایی که روزانه بولتن‌هایی را تهیه و به عنوان تخریب دولت و نه منتقدین به آقای رئیس جمهور تقدیم می‌کنند و مرتب روی اعصاب ایشان می‌روند و این باعث شده که ایشان در همین مدت کوتاه با عصبانیت، بدترین بی‌حرمتی‌ها را نسبت به منتقدین داشته باشند و از الفاظی چون ترسوها، بی‌سواد، بزدل سیاسی، باشناسنامه حرف زدن و بروید به جهنم را علیه آنها استفاده کند.»۱ (گزارش زیر)؛ سخنانی که در بهترین حالت آن، خودفریبی، حسابی جداگانه باز نمودن و پاکیزه انگاری «آخوند ریش حنایی انگلیسی» است. به برخی دوپهلوگویی ها و دلواپسی هایی که بیش تر پرداختن به «نقش ایوان خانه ای از پای بست ویران» است نیز نپرداخته ام. می توانستم، همه ی آن ها را بپیرایم و تنها آنچه در گزارش، برجسته نمایش داده ام را بیاورم؛ ولی دانسته از این کار خودداری ورزیدم.

با کنار نهادن آن موردها، پرده دری های "نماینده"، اینجا و آنجا، گوشه هایی از روند گسترشِ یافته ی «نولیبرالیسم سرمایه داری» در پهنه ی اقتصادی ـ اجتماعی و چهره ی خودکامه ی آن در پهنه ی سیاسی را به نمایش نهاده، صورتک دمکرات مآب و بزک کرده ی آن را که بیش تر رویکرد برونی دارد تا درونی، کنار زده است؛ «نولیبرالیسم»ی که برخی از روشنفکران ناآگاه از روندها و دگردیسگی های تاریخی آن به درازای بیش از دو سده، آن را با «لیبرالیسم سرمایه داری» در دورانی که سامانه ی سرمایه داری، رویهمرفته از نقشی پیشرو برخوردار بود، یکسان می گیرند و چشمداشتی ناروا از آن در سر می پرورانند که هماوند با گذشته ای به تاریخ سپرده شده است.۲ باریک شدن در سویه ای برجسته از ماهیت «لیبرالیسم» در دورانی که سرمایه داری از نزدیک به ۱۴۰ سال پیش، مرز دوران پیش از پیدایش انحصارهای بزرگ (مونوپُلی) را درنوردیده و پا به دوران سرمایه داری امپریالیستی نهاده از اهمیت بازهم بیش تری برخوردار است؛ این سویه که هماوندی بسیار نزدیک و ناگسستنی با رویش و گسترش ناموزون و ناهماهنگ سرمایه داری امپریالیستی۳، بسی بیش از دوره ی پیش از آن دارد، جلوگیری از رویش و گسترش «سرمایه داری ملی»۴ و دگردیسگی آن به گونه هایی از «سرمایه داری وابسته»۵ در «کشورهای پیرامونی»۶ است.
با پیدایش و گسترش انحصارها در دوره ی امپریالیستی سرمایه داری، «سرمایه داری ملی» به جز چند «کشور مادر سرمایه داری» («متروپل»)۷ در اروپای باختری، آمریکای شمالی و تا اندازه ای ژاپن، کمابیش در هیچ کشور دیگری از رویشی درخور بر بنیادی توانایی های بومی برخوردار نشد و با وابستگی های روزافزون به سرمایه داری امپریالیستی، نتوانست در هیچ جا اقتصادی ملی به آرش راستین آن، پدید آورد. در این کشورها، «انباشت نخستین سرمایه»۸، آنگونه که در کشورهای اروپای باختری، زمینه و بنیادِ پیوستگی و پیگیری رویش و گسترش بازهم بیش تر سرمایه داری و فرارویی آن به الگوهای برتر اقتصادی بود از بنیاد، کالبد نیافت و سامانه ی سرمایه داری، بیش از پیش با همبودهای اقتصادی ـ اجتماعی کهنه تر از خود بگونه ای درآمیخت که به پیشکار، کارگزار، کارپرداز و در دوره ی کنونی، بویژه کارچاق کن و نوکر دست به سینه ی سرمایه امپریالیستی دگردیسه شد.۹ 

یکی از مهم ترین زمینه های فرار همیشگی سرمایه از «کشورهای پیرامونی» که در دوران کنونی با گریز روزافزون نیروهای ویژه کار و کارآمد آن کشورها به سوی «کشورهای مادر سرمایه داری» نیز همراه شده، ناتوانی از بکار انداختن «انباشت نخستین سرمایه» در آن کشورهاست. به این پدیده باید رویکردی دانشورانه داشت و از برخوردی ذهنگرایانه همره با پند و اندرز پرهیزید؛ بررسی و کاوش شَوَندهای این پدیده و دریافت ماهیت آن، بخوبی نشاندهنده ی این حکم دانشورانه است که پیشرفت و آبادانی «کشورهای پیرامونی» در چارچوب سامانه ی سرمایه داری، نه تنها ممکن نیست که این کشورها را هر روز تنگدست تر و زمینگیرتر می کند. نگاهی گذرا به تاریخ نزدیک به ۱۵۰ سال کنونی، بروشنی گواه این حکم است و نیک می دانیم که «پراتیک»، سنگ ترازِ هر نظریه و تئوری است.

در کشور ما از ده سال پیش به این سو یا شاید پیش تر از آن، کار به جایی رسیده که دیگر به مرگ نمی گیرند که به تب خشنود نمایند؛ به مرگ می گیرند که کارگران و زحمتکشان را نابود نمایند. نمود روشن آن، پایین نگه داشتن حقوق کارگران و زحمتکشان و حتا کارمندان پایین رتبه به زیر خط تنگدستی، پرداخت های دیرهنگام  و بسیاری کارهای ناشایست دیگر است که بویژه از هنگام روی کار آمدن دولت حرامزاده ی «زهدان اجاره ای» با وارد کردن کارگران بیگانه (چینی و ...) نیز همراه شده است. این همان مشت چدنی در دستکش مخملی است که نه از برون که از درون آماده ی فرود آمدن می شود. مُشتی که سرراست و آشکارا واپسین سنگرها و خاکریزهای پایداری ملی توده های مردم: طبقه ی کارگر پرافتخار ایران را نشانه گرفته است؛ طبقه ای که در به زیر کشیدن رژیم وابسته ی پادشاهی، نقش بنیادین داشت.

 نکته ای دیگر را نیز بویژه برای آن گروه از روشنفکرانی که بر بنیاد گرایش های طبقاتی خود هنوز خط «لیبرال دمکراسی» را می پویند، شایان بازگویی می دانم و امیدوارم با باریک بینی و باریک اندیشی بیش تر به آن برخورد شود. هم اکنون، کم و بیش دوسال است که از روی کار آمدن دولتی «بورژوا لیبرال» می گذرد؛ دولتی که هم در زمینه ی سیاست خارجی و هم در زمینه سیاست های اقتصادی ـ اجتماعی درون کشور از کارنامه ای ننگین و خائنانه برخوردار است؛ دولتی انباشته از دزدان بزرگ، بسی بزرگ تر و دزدتر و بی آبروتر از دزدانی که هم اکنون به پادافره دزدی از بودجه های دولتی و زد و بندهای دیگر به زندان افکنده شده اند؛ دولتی که قراردادهای ننگین «ژنو» و «لوزان» و ... به پای آن نوشته شده و درون کشور نیز در همین دوره ی کوتاه دو ساله، شمار بسیاری از جوانان را به هر بهانه ی ریز و درشتی به دار آویخته است. این، کارنامه و دستاورد «لیبرال دمکراسی» در کشور ماست و بیش از این نیز نمی توان از آن چشم داشت؛ بنا بر شوندهای گوناگون دانشورانه که از آن میان در پی نوشت همین یادداشت نیز به برخی از آن ها اشاره شده و تنها دربرگیرنده ی کشور ما نیز نیست، چشمداشت دمکراسی یا آزادی حتا از گونه ی «یواشکی» آن که برخی به آن دلبسته اند و برخی سازمان ها و حزب های سیاسی «سوسیال دمکرات»، آن را سال هاست پی گرفته و در کردار تاکنون، تنها و تنها آب به آسیاب امپریالیست ها ریخته اند، در بهترین حالت آن خودفریبی است. در یکی از نوشتارهای گذشته ی خود، این نکته را در کلی ترین چارچوب آن، اینگونه در میان نهاده ام:
«سرمایه داری، دموکراسی ویژه خود را همراه با آزادی هایی در چارچوب سامانه خود می آفریند. این آزادی ها در میهن ما از همان نخست، آنجا که با ”انقلاب سفید“، زمینه های شکست همه جانبه ”اقتصاد طبیعی“ و رشد پرشتاب تر سامانه سرمایه داری را با فشار حکومت پهلوی از ”بالا“ فراهم ساخت، هیچگاه جامه عمل نپوشید. ریشه های ژرف خودکامگی دیرینه از یک سو و پویش غیر طبیعی، کج و معوج و نارسای سرمایه داری وابسته (کمپرادور) که نه بر بنیاد نیازهای اقتصادی ایران زمین که برپایه نیازهای بازار سرمایه امپریالیستی شکل گرفته بود، از سوی دیگر، نه تنها هیچگونه آزادی و دمکراسی حتا در چارچوب سرمایه داری و لیبرال منشانه آن به همراه نیاورد که خودکامگی شاهانه، زور و خفقان را افزایش بیشتری بخشید.»۱۰ 

هم اکنون نیز رویهمرفته همان و حتا بدتر است و در اینجا، این نکته که رژیم پادشاهی بر سرِ کار باشد یا دستار به سرهای دله دزد و «ساده ریست»۱۱ فرمان رانند، در شرایط کنونی جهان که با دوران هستی «اتحاد جمهوری های سوسیالیستی شوروی» و «اردوگاه کشورهای سوسیالیستی» تفاوت های جشمگیری دارد، چندان تفاوتی در بنیادِ جُستار ندارد.

یکی از مهم ترین نیازها و برجسته ترین خواست های انقلاب سترگ توده ای بهمن ۱۳۵۷ ایران که با شعار «استقلال» و «آزادی» نیز پیوندی ناگسستنی داشته و دارد به فرجام رساندن «دادگری (عدالت) اجتماعی» به سود توده های کار و زحمت بود که در آن انقلاب شکوهمند تاریخی، رژیم سده ها و هزاره ها «خاورخودکامگی دیرینه پا»۱۲ را سرنگون نمودند؛ ولی نتوانستند آن را به سود خود به بار نشانده از آن بهره گیرند. بجای آن ها، اسلام پیشگان دزدِ فرومایه، شاخه ها و جوانه های تازه سر زده از آن انقلاب را لگدمال نمودند و همان راه رویش اقتصادی ـ اجتماعی را در پیش گرفتند که رژیم گذشته می پیمود! بن بست بودن چنان راهی برای رهروان «سوسیالیسم دانشورانه» و خوب ساز و برگ یافته به تئوری و پراتیک آن، پیشاپیش روشن بود و پیامدهای ناگوار و تلخ آن، امروز بیش از گذشته رخ می نمایاند. کوچک ترین چشم اندازی نیز برای برونرفت از بحرانی که همچنان فراگیرتر خواهد شد، در چارچوب اصلاحاتی از درون یا به یاری «شیطان بزرگ» و همدستانش از برون («رِفُرم») برجای نمانده و رژیم تبهکار به هر رو، سرنگون خواهد شد و چه بهتر که بدست توانای توده های مردم ایران؛ ولی از آن مهم تر، یافتن راه رویش اقتصادی ـ اجتماعی جایگزینی شایسته برای آینده ی ایران است که از دید من و بر بنیاد همان «سوسیالیسم دانشورانه» که آدمی را تا اندازه ای هم شده به پیش بینی های درست سمتگیری های آینده توانا می کند، جز «راه رویش با سمتگیری سوسیالیستی» همراه با پذیرش هستی خلق هایی برابرحقوق به آرش باریک آن در چارچوب کشوری چندملیتی، راه دیگری نخواهد بود. هر گزینه ی دیگری، پیشاپیش محکوم به شکست است؛ افزون بر آنکه، اگر شش هفت سال پیش، پنجره ای برای دستیابی به هوایی تازه و دگرگونی های ریشه ای از هستی برخوردار بود، اکنون روزنه ای بیش نیست و وقت بیش از آن تنگ است که به پندار آید.

ب. الف. بزرگمهر    یکم تیر ماه ۱۳۹۴

http://www.behzadbozorgmehr.com/2015/06/blog-post_91.html 

پی نوشت: 

۱ ـ «بی‌سابقه‌ترین محدودیت‌ها در دولت یازدهم نسبت به صدا و سیما اعمال شده است»، «تسنیم»  ۱۹ خرداد ماه ۱۳۹۴
http://www.tasnimnews.com/Home/Single/764217 

۲ ـ خواندن و بازخوانی نوشتار زیر را سودمند می دانم:
«نقش نولیبرالیسم در فروپاشی اقتصادی ـ اجتماعی ایران زمین»، ب. الف. بزرگمهر، دسامبر سال ۲۰۰۰ ترسایی، بازانتشار متن کامل: ۱۵ اگوست ۲۰۰۸ و می ۲۰۱۱
http://behzadbozorgmehr.blogspot.com/2011/05/blog-post_21.html 

۳ ـ ناموزونی و ناهماهنگی رویش و گسترش سرمایه داری، چه در زمینه ی درون رشته ای و چه در چارچوب جغرافیای سیاسی رویش و گسترش آن از همان آغاز پیدایش این سامانه با آن همراه بوده و یکی از ویژگی های آن بشمار می رود؛ این ویژگی از دوران پیدایش و گسترش انحصارهای سرمایه داری (دوران امپریالیستی سرمایه) به این سو و با گذشت زمان، نمودی هرچه بیش تر و نابودکننده تر داشته است. 

۴ ـ «سرمایه داری ملی» در برابر «سرمایه داری وابسته» از آرش و مانشی درخور برخوردار می شود؛ با این همه، مانش آن را نمی توان یکسره و در کلیّت خویش در برابر «سرمایه داری وابسته» نهاد؛ این بخش بندی تا اندازه ای بسیار مشروط بوده و در چارچوب برخوردی فراطبیعی (متافیزیکی)، خشک و یکبار برای همیشه کالبد یافته در این یا آن مانش با مرزهایی روشن و آشکار میان شان، نمی گنجد.

«سرمایه داری ملی» دربرگیرنده ی بخشی از سرمایه داری در کلّیت آن است که بر زمینه ای از فرآوری (تولید) به آرش دربرگیرنده ی آن در دورپیمایی سرمایه از هماوندی های «اقتصاد خرده کالایی» یا همانا «فرآوری کالایی ساده» بر بنیادی بومی به هماوندی های «اقتصاد سرمایه داری» فراروییده و پایور شده باشد. به این ترتیب و با چشمی به تفاوت های تاریخی رویش و گسترش سامانه سرمایه داری در «کشورهای مادر سرمایه داری» با «کشورهای پیرامونی»، «سرمایه داری ملی»، بویژه در این گروه از کشورها از آرش و مانش درخور خویش برخوردار است.

در کشور ما ایران، «سرمایه داری ملی» به جز گروهی از صنایع سنگین، زیربنایی و ساختاری که تا همین ده سال پیش زیر پوشش بخش دولتی بوده و با شتاب گرفتن روند ضدانقلابی در سال های کنونی و پایمال شدن اصل ۴۴ قانون اساسی به چنگ بخش خصوصی درآمده اند، دربرگیرنده ی بخش انبوه و گسترده ای از صنایع کوچک و میانگین نیز هست که بویژه پس از پیروزی انقلاب بهمن ۵۷، بگونه ای عمده بر بنیاد رویشی درونزا ـ و نه کاشت سرمایه داری از بالا پس از «انقلاب سپید» شاه گوربگور شده تا پیش از آن! ـ روییده و گسترش نسبی یافته اند. در این باره، در پاسخ به نوشته ای از آن میان، یادآور شده بودم:  
«... اشتباه بسیار بزرگ نادیده گرفتن ”سرمایه داری ملی“ در امر اتحادها و همکاری های مشترک با طبقه کارگر در پهنه نظری، مانند بسیاری از اشتباهات کوچک و بزرگ نیروهای تندرو چپ (چپ رو ها) از کژاندیشی یا ناتوانی در دریافت بنیادی ترین اصول ”سوسیالیسم علمی“ و در اینجا، بویژه اصول دانش ”اقتصاد سیاسی“ سرچشمه می گیرد. آنها، البته به دلایل طبقاتی و ناپیگیری در پژوهش پیگیر و همه جانبه در این زمینه، در همان دایره بسته ای گِرد خود می چرخند که آدام اسمیت و دیوید ریکاردو به هنگام خود، ناگزیر به آن دچار بودند؛ از همین رو، نمی توانند یا نمی خواهند خود را تا سطح آنچه مارکس برای نخستین بار کشف و برپایه آن دانش ”اقتصاد سیاسی“ را بنیاد نهاد، بالا بکشند. 

”چپ روها“ مانند شماری دیگر از نیروهای اجتماعی و سیاسی، همواره جنبه فن آورانه  تولید کالایی (به مفهوم عام آن) را با جنبه اقتصادی ـ اجتماعی آن درهم آمیخته، پیش انگاره های نادرستی پیش روی خود نهاده و به آروین های (تجربه های) نادرست می رسند. درباره اینکه آیا ”سرمایه داری ملی“ در کشورمان هستی دارد یا نه نیز ”چپ رو“ها به شیوه مکتبی سده های میانه (اسکولاستیک) به گفتگو و ستیزه برمی خیزند. پافشاری بیشتر آنها در نادیده گرفتن ”سرمایه داری ملی“، برپایه وابستگی اقتصادی و صنعتی کشور ما به ”کشورهای سرمایه داری مادر“ (متروپل) در زمینه تولید (به مفهوم گسترده آن) بوده و همچنان هست. آنها، با پافشاری یکسویه بر جنبه فن آورانه تولید اجتماعی که تنها مناسبات آدم ها با طبیعت را دربرمی گیرد، مناسبات اقتصادی ـ اجتماعی آدم ها با یکدیگر و در اینجا، هستی ”سرمایه داری ملی“ را نادیده گرفته یا امکان اتحّاد و همکاری طبقه کارگر با آن را نفی می کنند. همه اینها رویهمرفته، هیچگونه پیوندی بنیادین به سُستی، کم بنیگی، بی ریشگی تاریخی، ناپایداری و امکان همدستی ”سرمایه داری ملی“ با ”برادر ناتنی“ خود: ”سرمایه داری وابسته“ (بورژوازی کُمپرادور) و اینکه در لحظه مشخص تاریخی که بویژه شرایط کنونی میهن مان را دربرمی گیرد، نباید رهبری جنبش را به دست چنین طبقه ای سپرد، ندارد.» 

«امید که قبایش دو شود»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۳ آبان ماه ۱۳۸۹
http://www.behzadbozorgmehr.com/2010/11/blog-post_14.html 

با همه ی انبوهی و گسترش چندی (کمّی) «سرمایه داری ملی» در کشورمان، این بخش از سرمایه داری از پریشانی نسبی، بی هماوندی های درونی و پیوندهای ساختاری بایسته برای شکوفایی و گسترش پیوسته در بازاری یگانه رنج برده و می برد. از ویژگی های عمده ی «سرمایه داری ملی» در ایران می توان به بی ریشگی تاریخی، سست بنیانی، ناپایداری و امکان همدستی آن با ”برادر ناتنی“ خود: ”سرمایه داری وابسته“ (بورژوازی کُمپرادور) اشاره نمود که از همین رو و نیز شَوَندهای تاریخیِ «جهان دربرگیرنده» (جهانشمول) دیگری از رهبری پایدار و استوار جنبشی انقلابی به سود پیشرفت و آبادانی کشور ناتوان است. این بخش از سرمایه داری، بویژه در ده سال گذشته، آسیب های بس بزرگ تر از پیش را از سر گذرانده، رو به نابودی است.

نکته ای دیگر نیز در هماوندی با «سرمایه داری ملی»، بویژه در شرایط اقتصادی ـ اجتماعی کنونی ایران، شایان درنگ و دستِکم اشاره ای گذراست و آن، چگونگی «فرآوری کلِّ اجتماعی» و «درآمد ملی» است که به هیچ رو نباید تنها از سویه ارزشی آن ها بدیده گرفته شوند. 

«گردش سرمایه اجتماعی، فرآوری کلِّ اجتماعی و ارزش نوینی که هر سال در جامعه فرآوری می شود را کالبد مادی روشن و شناخته شده ای می بخشد و باید بگونه ای شایسته، ابزارهای گوناگون فرآوری و کاربرد (مصرف) که جامعه به آن نیاز دارد را دربرگیرد؛ وگرنه، بازفرآوری اجتماعی با دشواری روبرو خواهد شد. در انگاره ای از جامعه ی سرمایه داری که لایه های اجتماعی چون دهگانان و سایر فرآورندگان خرده پای زحمتکش کمابیش گواریده شده و از میان رفته اند، «درآمد ملی» را تنها طبقه کارگر فرآوری می کند و دو طبقه ی دیگر این جامعه، دربرگیرنده ی سرمایه داران و زمینداران و گروه سترگ خدمتگذاران آن ها کم ترین نقشی در فرآوری «درآمد ملی» ندارند.

اقتصاد سیاسی عامی گرای بورژوازی، ستیزه پیرامون «درآمد ملی» را  دانسته، دگرمی دیسد و ”خدمات“ را نیز به عنوان کاری بارور و ارزش افزا در کنار کالاها می نشاند؛ به این ترتیب، تفاوت ماهوی میان «کارِ بارور» («کارِ مولد») و «کارِ نابارور» («کارِ غیرمولد») از میان برداشته می شود. در ”خدمات“ نیز که از آرشی گسترده و گزافه گویانه برخوردار شده، هم آن بخشی از بازرگانی و ترابری و هماوندی ها بشمار می آید و هم خدمات دولتی و شخصی که از آنِ طبقه سرمایه دار است. به عنوان نمونه، کسی که زنداینان سیاسی را شکنجه می دهد در برابر "کار" خویش درآمدی دارد و فلان پیشخدمت بهمان سرمایه دار که بند کفش آقا را می بندد نیز درآمدی دارد و این درآمدها در برابر "خدمت"هایی است که به انجام رسانده و می رسانند. از دیدگاه اقتصاد سیاسی سرمایه داری، خدمات نیز بخشی از «درآمد ملی» بشمار می آید؛ در حالی که براستی چنین نیست. در دو مورد یاد شده، ناباروری "کار" و خدمت انجام شده («کارِ نابارور»)، آشکار است که موردهای فراوان دیگری را نیز دربرمی گیرد. از دیدگاه دانشورانه، چنین "کار"هایی که فرآورنده ی ارزشی نوین نیست و نیز درآمدی که به عرضه کنندگان چنین خدمانی پرداخت می شود، «هزینه» است؛ هزینه ای که از درآمد «کارِ بارور» کارگران و سایر زحمتکشان و فرآورندگان ثروت های مادی و معنوی جامعه، پرداخت شده و می شود.

به این ترتیب، نابارور بودن بسیاری از "خدمات" دیگر که شاید در نگاه نخست و با دیدی نه چندان باریک بینانه آشکار نباشد نیز هزینه ای است که بر دوش طبقه کارگر و سایر زحمتکشان گرانبار می شود؛ خدماتی که به طبقات انگل اجتماعی عرضه می شود و دستگاه سترگ دولتی دیوانسالار با ارتش و پلیس و سایر کارگزاران ریز و درشت آن، هیچکدام فرآورنده ی «درآمد ملی» نیستند. آمیختن درآمد این لایه از نوکران و مزدوران با «درآمد ملی» که تنها و تنها از نیروی کار طبقه کارگر و سایر زحمتکشان و فرآورندگان ثروت های مادی و معنوی فراهم می شود، جز وارونه نمودن حقیقت و جازدن هزینه بجای درآمد، بیش نیست.» (برگرفته و الهام گرفته شده از کتاب ارزنده ی اقتصاد سیاسی، کارِ رفیقِ فروتن، اندیشمند، پرکار و سازمانده توده ای: زنده یاد فرج الله میزانی (ف. م. جوانشیر) با ویرایش، پارسی نویسی و افزوده هایی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر.) سردرگمی در این زمینه، دربرگیرنده ی برخی نیروهای با گرایش چپ نیز هست؛ بویژه برای این گروه، ناچار به افزودن و یادآوری این نکته ها شدم که هم اکنون در کشورمان چشمگیرتر از گذشته و شاید هرجای دیگر جهان است.

در آغاز این بخش از پی نوشت یادآور شده بودم که «... مانش [سرمایه داری ملی] را نمی توان یکسره و در کلیّت خویش در برابر «سرمایه داری وابسته» نهاد؛ این بخش بندی تا اندازه ای بسیار مشروط بوده و در چارچوب برخوردی فراطبیعی (متافیزیکی)، خشک و یکبار برای همیشه کالبد یافته در این یا آن مانش با مرزهایی روشن و آشکار میان شان، نمی گنجد.» به جز نکته هایی که در بالا آمد به نکته هایی در این باره نیز اشاره ای گذرا می کنم و پیگیری آن، در یافتن هماوندی های میان جُستارها و مانش های یاد شده با یکدیگر و دستیابی به دریافتی برتر و همه سویه تر را به خواننده ی کنجکاو و جوینده وامی گذارم که این همه در این چارچوب نمی گنجد؛ در «واژه نامه سیاسی و اجتماعی»، کار ارزنده ی رفیق پرکار و فروتن توده ای: زنده یاد هوشنگ ناظمی (نامور به امیر نیک آیین) زیر برنام «ملی کردن» (nationalisation) از آن میان، آمده است:
«در کشورهای سرمایه داری، «ملی کردن» بنگاه ها هنوز به آرش آن نیست که این بنگاه ها از آنِ همه ی خلق باشد؛ زیرا دولتِ بر سرِ کار، پشتیبان و نماینده ی همه ی خلق نیست. در کشورهای سرمایه داری، «ملی کردن» شالوده ی بهره کشی را از میان برنمی دارد و هماوندهای نوینی پدید نمی آورد. در این کشورها، بسته به تراز نیروی طبقات و پیکار آن ها، اندازه ی نفوذ و نیروی توده های زحمتکش یا کنش و واکنش های درون گروه های سرمایه دار و بهره ی آن ها، آماج های گوناگونی از «ملی کردن» بنگاه ها پی گرفته می شود و آروین های گوناگون بدست می آید. «ملی کردن»، گاه از نیروی «گروه های انحصاری» می کاهد و گاه به نیرومندی کالبد «سرمایه داری دولتی» می انجامد. گاه سرمایه داران از «ملی کردن» برای فروش کارخانه ها و ابزارهای کهنه و فرسوده ی خویش و واگذاری بار نوسازی آن ها به دوش دولت و از بودجه ی عمومی سود برده و می برند ... هم اکنون در کشورهای سرمایه داری، دشمن عمده ی طبقه کارگر، انحصارهای سرمایه داری هستند. این انحصارها، دشمن عمده ی دهگانان، پیشه وران و سرمایه داران کوچک، بیشینه ی کارمندان و روشنفکران و حتا بخشی از سرمایه داران میانگین نیز هستند.
...
در کشورهای در حال رویش (رشد)، «ملی کردن» از برجستگی ویژه ای برخوردار است، ملی کردنِ بنگاه های بیگانه و از آنِ انحصارگران، اهرم بنیادین  چیرگی بیگانگان را درهم می شکند و استقلال را پایور می کند. به این ترتیب، «ملی کردن» کار سترگ ضد امپریالیستی است و زمینه ای سازنده برای رویش همه سویه و ناوابسته ی اقتصاد ملی است.
...
هنگامی که طبقه کارگر در پیوند و یگانگی با سایر زحمتکشان، دولت را بدست می گیرد، «ملی کردن» به آرشِ گرفتنِ انقلابی مالکیت (خداوندی) از طبقات بهره کش، آفرینش خداوندی سوسیالیستی و دگردیسیدن بنگاه ها به دارایی همه ی خلق است. تنها با «ملی کردن سوسیالیستی» است که ناهمتایی (تضاد) بنیادین سرمایه داری، ناهمتایی میان سرشت اجتماعی فرآوری از یکسو و کالبد خصوصی و سرمایه داری خداوندی (مالکیت) از میان می رود.» (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر) 

افزوده: 

«هنگامی که از فرآوری (تولید) سخن می گوییم، باید فرآوری را به آرش گسترده ی آن بدیده گرفت. گندم در کشتزار و کفش در دکان کفاشی، تنها یکی از فرآیندهای شناخته شده از فرآوری است. این فرآورده ها تنها آنگاه می توانند نیاز آدمی را برآورند که فرآیندهای پسین فرآوری را نیز پیموده و بدست کاربَر (مصرف کننده) برسند؛ پای کسی را بپوشانند و یا بر سر سفره نهاده شوند. بنابراین، فرآوری اجتماعی و هماوندی های فرآوری را باید به آرش گسترده و دورپیمایی کامل فرآوری: از فرآوری به آرش ویژه ی آن تا بخش کردن (توزیع) و داد و ستد (مبادله) و ترابری (حمل و نقل) و کاربرد (مصرف) بدیده گرفت و در این نکته درنگ نمود که هماوندی های اقتصادی میان آدم ها در جریان بخش کردن و داد و ستد و ترابری تا کاربرد کالاها، بخشی از هماوندی های فرآوری به مانش گسترده ی آن است. در اینجا باید به این نکته ی بنیادین باریک شد که بخش کردن و داد و ستد و ترابری و کاربرد کالاها جدا از فرآوری از هستی برخوردار نیستند و نباید جدا از آن بررسی شوند.» 

برگرفته از کتاب ارزنده ی اقتصاد سیاسی، کارِ رفیقِ فروتن، اندیشمند، پرکار و سازمانده توده ای: زنده یاد فرج الله میزانی (ف. م. جوانشیر) با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر. برجسته نمایی ها از خود نویسنده است.

۵ ـ «سرمایه داری وابسته» («بورژوازی کمپرادور») 

«سرمایه داری وابسته»، برخلاف «سرمایه داری ملی»، نه تنها از پشتوانه ی فرآوری به مانش گسترده ی آن، درون کشور برخوردار نیست که سرمایه ی آن با سرمایه ی انحصارهای کشورهای امپریالیستی آمیخته و از دیدگاه سیاسی، همسو با کارگزاران آن ها در کالبد دولت های امپریالیستی گام برمی دارد؛ از همین رو، این بخش از سرمایه داری که بویژه در کشورهای کم رویش سرمایه داری («کشورهای پیرامونی») نمودی آشکار دارد از سرشتی ضدِّ ملی برخوردار بوده، دشمن استقلال ملی و دشمن جنبش های آزادیبخش و استقلال جویانه است. «سرمایه داری وابسته»، ابزارِ دستِ سیاست امپریالیست ها در چپاول و بهره کشی اقتصادی و چیرگی سیاسی بر اقتصاد و سیاست کشورهای دیگر است. کم و بیش، همه ی کلان بازرگانان و سوداگران، خداوندان کارگاه ها و کارخانه های سرهمبندی (مونتاژ) کالاها که در بنیاد یا از آنِ کشورهای امپریالیستی هستند و یا آمیزه ای از «سرمایه داری وابسته» با سرمایه های انحصارهای کشورهای امپریالیستی اند و نیز بیش تر سرمایه های بکار افتاده در رشته هایی چون بانکداری، در این بخش از سرمایه داری می گنجند. به این ترتیب، این لایه ی انگل اجتماعی در همه ی کشورها، نقش کارچاق کن و میانجی برای پیدایش و گسترش بازار فروش کالاهای کشورهای امپریالیستی و پهنه ی سرمایه گذاری های انحصارات سرمایه داری و نیز زمینه سازی دستیابی به مواد خام ارزان بها را با زیر پا نهادن منافع ملی کشورها بر دوش می گیرد. هم اکنون در کشورمان، دولت بدرستی نامور به «زهدان اجاره ای»، یکی از بهترین نمونه های این بخش از سرمایه داری انگلی را به نمایش نهاده است؛ «زهدانی» که از درون آن، «مشت چدنیِ» به چکش و سندان سپرده شده، برای وارد نمون ضربه از هرباره آماده می شود.

در زیر بخش هایی از برخی نوشته های پیشین را نیز که به دریافت بهتر جُستار از گوشه هایی دیگر یاری می رساند، آورده ام:
«با انقلاب ایران و سرنگونی رژیم خیانتکار پهلوی و از آن مهم تر برچیده شدن سامانه شاهنشاهی، امکان تاریخی بسیار بزرگی برای میهن ما پدید آمد که نه تنها خواست های هنوز به ثمر نرسیده انقلاب مشروطیت را جامه عمل بپوشاند که از آن نیز فراتر رفته، با درپیش گرفتن راه رشد غیر سرمایه داری و پیگیری راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی، برای همیشه خود را از بند اقتصاد و سیاست امپریالیستی برهاند. شعار استقلال، به عنوان یکی از شعارهای سه گانه انقلاب بهمن در ایران، با توجه به وابستگی های اقتصاد ایران به سرمایه امپریالیستی و حاکمیت سرمایه داری وابسته (کمپرادور) به عنوان مهم ترین لایه سرمایه داری در حاکمیت وابسته به امپریالیسم محمدرضا پهلوی، جز این معنایی نمی توانست داشته باشد. 

با سرنگونی سامانه شاهنشاهی، سرمایه داران وابسته (کمپرادور) و تا اندازه ای کمتر از آن، زمینداران بزرگ، آسیب دیدند. پهناوری سرزمین ایران همراه با ناموزونی و رشد نارس اقتصاد سرمایه داری در بخش های گوناگون، وجود همبودهای کهنه اقتصادی ـ اجتماعی و سازمان نیافتگی طبقه کارگر، سبب شد که این نیروهای واپسگرا و ترمز رشد و پیشرفت اجتماعی ـ اقتصادی با دستیاری نیروهای محافظه کار، دربرگیرنده سرمایه داری بازرگانی بازار، سرمایه داری لیبرال و نیز زمیندارانی که از پیش یا هنگام جنبش انقلابی، به پوستین "اسلام" درآمده و «سهم امام» می پرداختند، دوباره جان بگیرند. آغاز جنگ رژیم وابسته صدام حسین بر ضد ایران، قحطی و گرانی گاه مصنوعا آفریده شده کالاها، در شرایطی که اقتصاد ایران همچنان با هزاران بند پیدا و ناپیدا به اقتصاد امپریالیستی وابسته بود، به این لایه های طفیلی و نوکیسه های "مسلمان" همدست آنها در حاکمیت (سرمایه داری بوروکراتیک۱۶) و پیرامون آن امکان داد که ثروت هایی افسانه ای به چنگ آورند؛ ثروت هایی که در سنجش با شرایط کم و بیش همانند آن در دوران جنگ جهانی دوم و بازرگانانی که یکشبه بر اثر خرید و فروش کوپن و غارت هست و نیست توده های مردم، ثروتمند شده بودند (تاجرهای کوپنی)، سر به فلک می زد. به این ترتیب، همانگونه که اقتصاد همواره و همیشه زیربنا و سمت دهنده روندهای اجتماعی ـ سیاسی بوده و هست و نیز براثر سیاست های ناپیگیر اقتصادی ـ اجتماعی که در بهترین حالت، توزیع و گسترش هرچه بیشتر بی چیزی و تنگدستی توده های مردم را موجب شد۱۷، زمینه نیرومند شدن واپسگراترین نیروهای اجتماعی در حاکمیت ایران از هرباره فراهم شد. نیرو گرفتن دوباره این لایه های انگل اجتماعی، از نگاه تاریخی و تنها از این جنبه، در سنجش با نیروهای همانند در دوره حاکمیت پهلوی، گامی به پس در تاریخ  میهن مان به شمار می آید؛ گامی به پس که با درنظرگرفتن دیگر عامل های اجتماعی ـ اقتصادی در پهنه ایران و جهان، تنها بر جنبه انفجاری گام بعدی به پیش بسی خواهد افزود و شاهدهای آن هم اکنون بخوبی دیده می شود.» 

«صورتکی نو بر چهره امپریالیسم ایالات متحده (بازانتشار)»، ب. الف. بزرگمهر، ١۹ بهمن ۱۳۸۷
http://www.behzadbozorgmehr.com/2010/05/blog-post_30.html 

«گاهنامه ویستا» ـ برگرفته از پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه

بازانتشار:
http://behzadbozorgmehr.blogspot.com/2010/05/blog-post_30.html 

«انقلاب بزرگ بهمن ۵٧، که «... در نخستين مرحله ی خود (فاز سياسی) نظام شاهنشاهی را درهم کوبيد و به سرمايه‌داری وابسته (کمپرادور) و همبود بزرگ مالکی آسيب بزرگی رسانيد، در مرحله پسين، آنجا که سرنوشت نهايی انقلاب از جهت سمت‌گيری اقتصادی ـ اجتماعی آن مي‌بايست تعيين می‌شد، دچار چالش‌های بسيار جدی شد که هم‌چنان نيز ادامه دارد.» اين انقلاب، بهترين امکان تاريخی را برای جامعه استبداد زده ی ايرانی فراهم آورد تا با استفاده بهينه از همه توان بالقوه و بالفعل اقتصادی ـ اجتماعی خود، به سود طبقات و قشرهای زحمتکش و ميانی سمت‌گيری کرده، روند انقلابی را در عرصه اقتصادی به سود اين قشرها و طبقات تثبيت نمايد. متأسفانه با آغاز جنگ ايران و عراق، اشتباهات و کوته‌بينی‌های برخی نيروهای انقلابی درون و پيرامون حاکميت و نيز سرکوب هم‌زمان پيشروترين گردان‌های انقلابی خلق و جنبش به دست حاکميت خرده بورژوا ـ بورژوا ليبرال، شرايطی پديد آمد که بورژوازی شکست خورده ی وابسته به امپرياليسم (کمپرادور) با دستياری و کمک بورژوازی نوخاسته ليبرال، بورژوازی اداری ـ بوروکراتيک و نيروهای واپسگرای وابسته به همبودهای اقتصادی ـ اجتماعی کهنه، آرام آرام خود را بازيابد و در صدد به دست آوردن جايگاه داخلی و پيوندهای بين‌المللی پيشين خود برآيد؛ امری که هم‌اکنون شاهد آن هستيم.» 

«کدامين گزينه پاسخگوست؟»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۵ مهر ١٣۸۵
http://www.edalat.org/sys/content/view/470/5/ 

«قشر فوقانی سرمايه ی بازرگانی ايران (سرمايه‌داری کمپرادور يا وابسته) که ده‌ها سال پيش از اين با سرمايه امپرياليستی درآميخته بود و واسطه‌گری آن را بر عهده داشت، اينک خون تازه‌ای يافته است. اين قشر ديگر به «شترسواری دولا دولا» خشنود نيست و خواهان همان نقش و قدرت سياسی است که در دوران پيش از انقلاب بهمن داشت و به همين دليل خواهان رفع مشکلات سر راه به صورتی قطعی با امپرياليست‌های يانکی و ديگر امپرياليست‌هاست. همان‌گونه که تجربه تاريخی نشان می‌دهد، آن گروه از آخوندهای شکمباره واپسگرا که «حفظ بيضه اسلام» برايشان از جان و ناموس ايرانيان مهم‌تر است، بار ديگر با اين قشر انگل سرمايه بازرگانی کنار خواهند آمد ـ و کنار نيز آمده اند ـ و به يوغ خارجی نيز گردن خواهند گذاشت. آن‌ها که زمانی برای دريافت جيره و مواجبشان سوار بر الاغ‌هايشان در جلو کنسولگری انگليس صف می‌کشيدند، اکنون ديگر دستی دراز در سفره مردم دارند و خواهان همدستی مستقيم با غارتگران خارجی و امپرياليست‌ها هستند. برخی از آن‌ها که بيش‌تر نگران رويدادهای آينده، از دست دادن موقعيت اجتماعی و بسته شدن حسابهای بانکی‌شان در کشورهای اروپای باختری و ايالات متحده می‌باشند، نوع ديگری از «فشار از پايين» و «چانه‌زنی در بالا» را بر ضد منافع ملی ايران تجربه می‌کنند. اين گروه از آخوندهای راستگرا و هم‌پيمانان داخلی و خارجی‌شان از درک اين مسأله که ديگر دوران استفاده ابزاری از توده‌های مردم به سر آمده، فروگذاری می‌کنند.» 

«کدامين گزينه پاسخگوست؟»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۵ مهر ١٣۸۵
http://www.edalat.org/sys/content/view/470/5/ 

«چالش بزرگ انقلاب ملی ـ دمکراتیک بهمن ۵۷ از آنجا آغاز شد که پس از سرنگونی شاه و رژیم پادشاهی وابسته به امپریالیسم نتوانست اصلاحات اقتصادی بایسته و درخور به سود طبقات و لایه های انقلابی به عمل آورد. با همه ی کوشش نیروهای آگاه انقلابی، آنچه در این زمینه انجام پذیرفت چیزی بیش از برخی اصلاحات نیم بند، ناهماهنگ، ناپیگیر و هرج و مرج جویانه نبود. به زودی با دخالت های امپریالیستی برعلیه انقلاب ایران، نفوذ نمایندگان سیاسی نیروهای بورژوا ـ لیبرال، بزرگ مالکان و نیز نیروهای نفوذی امپریالیست ها در بالاترین لایه های رهبری و مدیریت کشور زیر پوشش اسلام پناهی و از آنها مهم تر، اشتباهات سنگین نیروهای انقلابی درون، پیرامون و بیرون از حاکمیت سیاسی در نشناختن خودی از ناخودی، همان اصلاحات نیم بند نیز به زودی به دست فراموشی سپرده شد. گسست پدید آمده میان روند سیاسی تا اندازه ای همسو با خواست توده های انقلابی و روند اقتصادی از هم گسیخته ی سرمایه داری وابسته در نخستین ماه های پیروزی انقلاب، با سرکوب گام به گام خواست های انقلابی به سود این یک از میان برداشته شد. بجای سرمایه داری وابسته (کمپرادور)، سرمایه داری واسطه گر بازرگانی نقش عمده در اقتصاد و سیاست کشور یافت. با این همه، روندهای سیاسی و اقتصادی هیچگاه بگونه ای پایدار با یکدیگر همسو نشدند و در آینده نیز نخواهند شد. ناهمسویی این دو روند، دگرگونی های مثبت و منفی را با تکانه ها و برآمدهایی همراه نموده و به آن سرشتی انفجاری می بخشد.» 

«چگونه ریشه های بحران از هر سو نادیده گرفته می شود!»، ب. الف. بزرگمهر، یکم خردادماه ۱۳۹۰
http://www.behzadbozorgmehr.com/2011/05/blog-post_2957.html 

«سرمایه داری، دموکراسی ویژه خود را همراه با آزادی هایی در چارچوب سامانه خود می آفریند. این آزادی ها در میهن ما از همان نخست، آنجا که با «انقلاب سفید»، زمینه های شکست همه جانبه «اقتصاد طبیعی» و رشد پرشتاب تر سامانه سرمایه داری را با فشار حکومت پهلوی از «بالا» فراهم ساخت، هیچگاه جامه عمل نپوشید. ریشه های ژرف خودکامگی دیرینه از یک سو و پویش غیر طبیعی، کج و معوج و نارسای سرمایه داری وابسته (کمپرادور) که نه بر بنیاد نیازهای اقتصادی ایران زمین که برپایه نیازهای بازار سرمایه امپریالیستی شکل گرفته بود، از سوی دیگر، نه تنها هیچگونه آزادی و دمکراسی حتا در چارچوب سرمایه داری و لیبرال منشانه آن به همراه نیاورد که خودکامگی شاهانه، زور و خفقان را افزایش بیشتری بخشید.» 

«درباره وظایف ما!»، ب. الف. بزرگمهر ۳۰ دی ماه ۱۳۸۷
http://behzadbozorgmehr.blogspot.com/2009/03/blog-post_23.html 

۶ ـ «کشورهای پیرامونی» 

«سامانه سرمایه داری از جهت های گوناگون چون شیوه رشد سرمایه داری (رشد طبیعی ـ تاریخی در اصطلاح کلاسیک آن یا رشد سرمایه داری وابسته درآمیخته با همبودهای اقتصادی ـ اجتماعی کهنه)، پلّه رشد و گسترش و شتاب دورپیمایی سرمایه (کشورهای توسعه یافته یا درحال توسعه) و اندازه انباشت و پخش سرمایه، به دو گروه عمده کشورهای مرکزی (metropol) و کشورهای پیرامونی (peripheral) بخش می شوند؛ گرچه، اینجانب گروهبندی های ”کشورهای شیردوش“ و ”کشورهای شیرده“ را گویاتر می دانم.

”کشورهای پیرامونی“ را با پذیرش خطایی نسبی، می توان تا اندازه بسیاری هم ارز زبانزد ”کشورهای جهان سوم“ دانست که بسیار ناسازگار با واقعیت های جهان بوده و به هنگام خود از سوی نظریه پردازان سرمایه امپریالیستی و مائو تسه دون (و نیز پیروانش)، هریک، به منظور دیگر، بکار رفته اند!» 

«امید که قبایش دو شود»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۳ آبان ماه ۱۳۸۹
http://www.behzadbozorgmehr.com/2010/11/blog-post_14.html 

«مفهوم ”کشورهای پیرامونی“ در برابر ”کشورهای مادر سرمایه داری“ یا ”متروپل“ ها بکار می رود و تا چندی پیش بخش عمده ای از کشورهای آسیا، آفریقا، آمریکای مرکزی و لاتین را دربرمی گرفت. با رشد و گسترش پرشتاب سامانه ی سرمایه داری در کشورهایی چون چین، هند، برزیل و برخی دیگر از کشورهای پیش تر کم رشد، این مفهوم های کم و بیش نمادین که در گذشته برای رویارویی با مفهوم های ”سوسیالیسم“ علمی و سرپوش نهادن به چپاول سرمایه ساخته و پرداخته شده بودند، بیش از پیش بیمایه بودن خود را به نمایش نهاده اند و با این همه، چنین مفهوم هایی را همچنان به شکل نمادین می توان بکار برد.» 

«سمتگیری سوسیالیستی، گُزینه ای دشوار، دست یافتنی، ولی نه ناگزیر!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۰ بهمن ۱۳۸۹
http://www.behzadbozorgmehr.com/2011/02/blog-post_09.html 

۷ ـ «کشورهای مادر سرمایه داری» («متروپل») به آن گروه از کشورهایی گفته می شود که پیدایش و رویش سامانه ی سرمایه داری از «اقتصاد خرده کالایی» یا همانا «فرآوری کالایی ساده» بر بنیاد «انباشت نخستین سرمایه» و گسترش پسین آن در روند رویشی پیوسته از یک سو به گوارش همبودهای کهنه ی اجتماعی ـ اقتصادی درون هر کدام از آن کشورها انجامید و بنیادی ملی یافت و از سوی دیگر، بر بنیاد قانون «رویش ناهماهنگ سرمایه داری» و پیدایش انحصارات بزرگ سرمایه داری در کشورهای یادشده، بهره کشی نیروی کار ارزان و چپاول نهشته های کانی با کم ترین هزینه در کشورهای به یوغ درآمده و نیز بهره برداری از خاستگاه های انرژی سنگواره ای در برخی از همان کشورها را درپی داشت.

با انقلاب سترگ و دورانساز اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه و سپس پیدایش نخستین کشور زحمتکشان جهان در کالبد «اتحاد جمهوری های سوسیالیستی شوروی» و بویژه پس از پیروزی تاریخی بر اهریمن فاشیسم و نازیسم سرمایه داری در «جنگ جهانی دوم» و دستیابی بسیاری از کشورهای بهره ده به استقلال سیاسی با آنکه وابستگی های اقتصادی کشورهای کم تر رویش یافته به «کشورهای مادر سرمایه داری» که به کشورهای سرمایه داری امپریالیستی فراروییده بودند، در کالبدهای تازه تری پی گرفته شد، آرش و مانش «کشورهای مادر سرمایه داری» («متروپل») در برابر «کشورهای پیرامونی» تا اندازه ای بسیار رنگ باخت و کاربرد آن، سویه ای نمادین یافت. کشورهای به استقلال (سیاسی) دست یافته از آن پس از امکان پیمودن راه رویش اقتصادی با سمتگیری سوسیالیستی (آن را به نادرست «راه رشد غیر سرمایه داری نیز خوانده اند!) برای ساحتمان اقتصادی ملی برخوردار شدند؛ اقتصادی ملی که ساختمان آن بر بنیاد «راه رویش سرمایه داری» نشدنی بود و پیمودن آن به وابستگی بازهم بیش تری در کالبدهای تازه تر نواستعماری (neocolonialism) به کشورهای امپریالیستی می انجامید. آزمون ها و آروین های بیش از سه دهه پس از انقلاب خلقی بهمن ۵۷ و آنچه هم اکنون با آن روبروییم، یکی از گویاترین و نیرومندترین شوندهایی است که در این زمینه می توان آن را گواه گرفت و درونمایه ی «اقتصاد مقاومتی» یا همانا به زبان توده ی مردم: «اقتصاد مقاربتی» که بر زبان رهبر دَبَنگِ نابکار افتاده و آن را به نادرست و فریبکارانه (از دید من، همچنین تا اندازه ای نیز خودفریبی!) چون چماق تهدیدآمیزی در برابر «شیطان بزرگ» و دیگر کشورهای امپریالیستی برای کم تر به زیر بار زور رفتن بکار می برد، چیزی بیش از پیشبرد هرچه بیش تر برنامه های نولیبرالیسم امپریالیستی، کاهش بودجه های اجتماعی، افکندن بازهم بیش تر هزینه ها بر دوش توده های مردم ایران و بازتر نمودن دست سوداگران و بازرگانان چپاولگر در اقتصاد درمانده ی ایران نیست.      

۸ ـ «انباشت نخستین سرمایه»

«... هنگامی پول به سرمایه دگردیسه می شود كه نیروی كار به كالا دگردیسه شده باشد [و] از نیروی كار خریداری شده از سوی سرمایه دار، بهره كشی شود؛ ”ارزش افزوده“ (”اضافه ارزش“) پدید آید و این ”ارزش افزوده“  روی هم انباشته شده، سرمایه های بزرگ و بزرگ تری بیافریند. به زبانی دیگر ... هنگامیکه فرآوری (تولید) اجتماعی کالبد سرمایه داری دارد، سرمایه از كجا و چگونه پدید آمد و چگونه در دستِ سرمایه دارانِ خداوند (صاحب) ابزار فرآوری گرد می آید؛ ولی همه ی این ها هماوند با زمانی است كه پول به سرمایه و نیروی كار به كالا دگردیسه شده باشد. 

اگر پرسیده شود كه پیش از پیدایش هماوندی های سرمایه داری، سرمایه از كجا پدید آمد [و] نخستین سرمایه دارانی كه هنوز از هیچ كارگری بهره كشی نكرده بودند و تازه می خواستند بنگاه سرمایه داری درست کنند، پول خود را از كجا به دست آوردند، چه پاسخی داریم؟

اگر پرسیده شود، انباشتی كه ”پیامد شیوه فرآوری سرمایه داری نیست که خاستگاه کنش آنست“ (کاپیتال، جلد نخست، ص ۶۴۷) از كجا آمده است؟

دانشمندان بورژوا، در این باره داستان ها و افسانه هایی می سازند، حاكی از این كه توانگران از راه زحمت شخصی، قناعت و صرفه جویی، اندوخته ای گرد آوردند و سپس با شایستگی و استعداد و حس نوآوی سترگی كه داشتند، آن را به صورت سرمایه به كار انداختند؛ ولی این داستان ها ذره ای حقیقت ندارد؛ زیرا نخست و پیش از هرچیز، آنچه ”انباشت نخستین“ (”انباشت بدوی“) نامیده شده، فرآورده ی زحمت و قناعت توانگران خردمند نیست؛ پیامد کشتار و چپاولگری و دزدی و پلیدی های گوناگون است؛ و دوم كه به مراتب مهم تر است، برای آغاز فرآوری سرمایه داری از بنیاد كافی نیست كه پولی در دست شماری گرد آید. بایستگی آغاز رویش سرمایه داری، پدید آمدن كارگران است. یعنی پدید آمدن گروهی از آدم ها كه از خداوندی (مالكیت) ابزارهای فرآوری بازداشته شده (محرومند) و در فروش نیروی كارِ خویش آزادند. 

افزون بر این، فرآوری سرمایه داری به دو چیز دیگر نیز نیازمند است:
یكی بازار درونی (داخلی) برای فروش كالاهای فرآوری شده و دیگری ساماندهی (انضباط) سرمایه داری كه فرآورنده ی كوچك به آن خو نگرفته است. بنابراین ”انباشت نخستین سرمایهـ نمی تواند چیزی از گونه ی قناعت و صرفه جویی این یا آن آدم باشد.
”انباشت نخستین سرمایه“ روندی است اجتماعی كه در جریان آن از توده ی گسترده ای از مردم زحمتكش، مالكیت زدایی (سلب مالکیت) می شود تا آن ها ناچار به فروش نیروی كار خویش باشند و همزمان، هر گونه قید و بندی درباره ی فروش نیروی كار از میان می رود تا آن ها بتوانند نیروی كار خود را بفروشند. در جریان این روند اجتماعی، دیوارهای ”اقتصاد طبیعی“ شكسته می شود؛ بازار درونی پدید می آید. از فرآورندگان كوچك مالكیت زدایی شده به زیر مهمیز ساماندهی سرمایه داری كشیده می شوند. شمار اندکی نیز مبلغ های سترگی پول بدست می آورند كه بورژوازی نوخاسته را پدید می آورند. 

این روند اجتماعی در كشورهای گوناگون در زمان های گوناگون و در کالبدهای گوناگون انجام می گیرد؛ ولی درونمایه ای بنیادین آن در همه جا یكی است.

توده های بزرگ انسانی، ناگهان و به زور از ابزارهای زندگی خویش كنده شده و به بازار كار ریخته می شوند. خلع ید فرآورندگان روستائی ـ همانا دهگانان از دارایی و زمین خویش، پایه و بنیان همه ی آن روندی است كه ”انباشت نخستین سرمایه“ نامیده شده است.

گرد آمدن مبلغی پول در دست شماری اندک كه خاستگاه آن خود جای گفتگو و ستیزه ی فراوان دارد، بیگمان در ”انباشت نخستین سرمایه“ مهم است؛ ولی نقطه ی عزیمت سرمایه داری، پیدایش اینگونه اندوخته ها نیست؛ نقطه ی عزیمت سرمایه داری، پیدایش بنده های نوین، همانا كارگران است؛ آن روند اجتماعی است كه بهره كشی خاوندی (فئودالی) را به بهره كشی سرمایه داری دگردیسه می كند.» 

برگرفته از کتاب ارزنده ی اقتصاد سیاسی، کارِ رفیقِ فروتن، اندیشمند، پرکار و سازمانده توده ای: زنده یاد فرج الله میزانی (ف. م. جوانشیر) با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر. برخی از برجسته نمایی ها از خود نویسنده است.

۹ ـ در «کشورهای مادر سرمایه داری» نیز با این پدیده ی تاریخی روبرو بوده ایم؛ با این تفاوت سترگ که در آن کشورها، رویش و گسترش سامانه ی سرمایه داری، در روندی پیوسته و رویهمرفته شتاب آمیز در سنجش با «کشورهای پیرامونی»، همبودهای کهنه را در سامانه ی تازه گوارید و از میان برد. در حالیکه، سامانه ی سرمایه داری در بیش تر «کشورهای پیرامونی»، در کالبدی از همبودهای کهنه ی اجتماعی ـ اقتصادی و درهم آمیزی با آن ها از رویش و گسترشی نارسا و وابسته برخوردار بوده و هست. 

۱۰ ـ «درباره وظایف ما!»، ب. الف. بزرگمهر ۳۰ دی ماه ۱۳۸۷
http://behzadbozorgmehr.blogspot.com/2009/03/blog-post_23.html 

۱۱ ـ اشتباه نوشتاری در کار نیست؛ «ساده ریست» را دانسته نوشته ام؛ آرش «ریسیدن» نیز روشن و بی نیاز از هرگونه افزوده ای است. 

۱۲ ـ از آن بیش تر با برنام «استبداد شرقی» یاد شده است. آمیخته واژه ی «خاورخودکامگی» بر این پایه، بجای آن و با همان آرش ساختم («چرا شکست و نه پیروزی؟»، ب.الف. بزرگمهر، ١١ آگوست ٢۰۰۴) ـ بازانتشار:
http://www.behzadbozorgmehr.com/2011/08/blog-post_4900.html

و سپس در برخی نوشته های پسین، از آن با برنام «خاورخودکامگی دیرینه» (یا «دیرینه پا») نیز یاد کرده ام.

***

بی‌سابقه‌ترین محدودیت‌ها در دولت یازدهم نسبت به صداوسیما اعمال شده است 

خبرگزاری تسنیم: نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی گفت: بی‌سابقه‌ترین محدودیت‌ها در دولت یازدهم به صدا و سیما اعمال شده است. 

به گزارش خبرنگار پارلمانی خبرگزاری تسنیم، مسعود میرکاظمی نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در جلسه علنی صبح امروز پارلمان در سؤال از علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی درباره آزادی بیان در مطبوعات و رسانه‌ها در دوره تصدی وی در وزارت ارشاد گفت:
سؤال اصلی بنده مربوط به برخورد دوگانه این وزارتخانه با رسانه‌هاست که لازم است آقای وزیر به آن دقت کنند.

وی افزود:
بنده این سؤال را در اسفند ۹۲ پرسیده‌ام. مدت زیادی از عمر دولت نگذشته بود که شاهد ایجاد فشار و محدودیت بر رسانه‌های اصولگرا و منتقد به دولت شدم و امروز نیز با گذشت ۱۶ ماه نه تنها این وضعیت بهتر نشده بلکه بدتر نیز شده است.

نماینده مردم تهران در مجلس همچنین تصریح کرد:
امروز شاهد رفتار دوگانه و برخورد تخریب منتقدین و حمایت از جریان خاص از سوی وزارت ارشاد هستیم. اصل ۲۴ قانون اساسی نشریات و مطبوعات را در بیان مطالب آزاد اعلام کرده است؛ اما آنچه در دولت می‌بینیم، عکس این موضوع عمل می‌شود. هیچ جای قانون اساسی و قانون مطبوعات جرمی به‌عنوان نقد دولت وجود ندارد. اما آنچه وزارت ارشاد انجام می‌دهد حکایت از رفتار دوگانه و حمایت از کسانی است که به منتقدین دولت، علما و نمایندگان مجلس و مقدسات و نیز نظام بی‌حرمتی می‌کنند و آن را در پرونده خود دارند.

وی همچنین ادامه داد:
در دولت یازدهم شرایط به‌گونه‌ای است که آزادی بیان آری اما آزادی بعد از بیان برای برخی خیر است، یا به آنها تذکر می‌دهید و یا دادگاهی می‌کنید و یا به‌شکلی آنها را تحت تنگنا قرار می‌دهید. 

میرکاظمی خطاب به جنتی گفت:
شما وزیر ارشاد کابینه دولت هستید، اگر این دولت وظیفه ندارد، وظیفه شما است که ظرفیت‌سازی کنید. اما متأسفانه فرمان دست دیگران است اما به هر حال شما باید پاسخگو باشید. شما حتی اجازه نمی‌دهید در نشست دانشجویی دانشجویان منتقد در جلسه حضور داشته باشند. حذف دانشجویان حزب‌اللهی دیگر چه صیغه‌ای است که دولت آن را به راه انداخته است؟ 

وی با طرح این سؤال که آیا حذف خبرنگاران منتقد از جلسات مصاحبه مدل جدید تحقق آزادی بیان در دولت راستگویان است، گفت:
آیا همه باید تملق دولت را بکنند؟ متأسفانه بیشترین نیروهای امنیتی در مقایسه با دولت‌های گذشته در این دولت جمع هستند. کسانی که تخصص جنگ روانی دارند و آنهایی که روزانه بولتن‌هایی را تهیه و به عنوان تخریب دولت و نه منتقدین به آقای رئیس جمهور تقدیم می‌کنند و مرتب روی اعصاب ایشان می‌روند و این باعث شده که ایشان در همین مدت کوتاه با عصبانیت بدترین بی‌حرمتی‌ها را نسبت به منتقدین داشته باشند و از الفاظی چون ترسوها، بی‌سواد، بزدل سیاسی، باشناسنامه حرف زدن و بروید به جهنم، را علیه آنها استفاده کند.

نماینده مردم تهران با بیان اینکه وقتی علما از روی دلسوزی نقدی به دولت دارند، در جواب آنها را به بی‌دینی و نداشتن آخرت متهم می‌کنند، گفت:
کار به جایی رسیده است که مقام معظم رهبری اعلام کردند که دولت به منتقدان اهانت نکند.

میرکاظمی در ادامه نوع دیگری از سانسور در این دولت را امنیتی کردن فضا دانست و اظهار داشت: به‌دلیل تعدد موضوعات در همین عمر کوتاه دولت موضوع امنیتی مورد بحث نیست اما سؤال این است: چرا برخورد دوگانه با مصوبات شورای امنیت می‌شود؟

وی در همین زمینه تصریح کرد:
کرسنت یک قرارداد ننگین و پر از فساد است و تا ۵۰ سال دیگر زیان‌های غیرقابل جبرانی دارد؛ اما اشکال این است که افرادی که متهم هستند بر سر این پرونده قرار گرفته‌اند و این اشکال اساسی است، اما سؤال این است: چرا نباید راجع به این موضوع مطلب نوشته شود؟  

نماینده تهران در مجلس، همچنین خطاب به وزیر ارشاد تصریح کرد:
شما می‌گویید که موضوع کرسنت مصوبه شورای امنیت است اما آیا شما همه مصوبات شورای امنیت را اجرا می‌کنید؟ آل سعود به‌عنوان یک رژیم کودک‌کش علاوه بر کشتن مردان، زنان و کودکان بیگناه هرروز نسبت به جمهوری اسلامی ایران هتاکی می‌کند، چرا بایستی روزنامه وطن امروز به‌دلیل نوشتن مطالبی علیه این رژیم مؤاخذه شود و دو بار به همین دلیل دادگاهی شود اما کسانی که به مقدسات اهانت می‌کنند حداکثر یک تذکر دریافت می‌کنند؟

میرکاظمی ادامه داد:
رژیمی که اخیراً پابه‌پای شیطان بزرگ نسبت به تهدید ایران اقدام می‌کند و سابقه نیز نداشته است، دست مریزاد، عجب عزت و اقتداری به ملت ایران کنار ارتقای گذرنامه داده‌اید؟ 

وی خطاب به وزیر ارشاد با پرسشی مبنی بر «چرا نقد توافق ژنو را محدود کرده‌اید؟»، گفت:
البته ممکن است بگویید که مصوبه شورای امنیت است، واقعاً به سر این مردم چه می‌خواهید بیاورید که نقد آن را بسته‌اید؟
نماینده تهران در مجلس اضافه کرد:
ما می‌گوییم که ایرادی ندارد؛ اما چرا مصوبه شورای امنیت را کامل اجرا نمی‌کنید؟ طبق اصل ۱۷۶ قانون اساسی مصوبه شورای امنیت، بعد از تأیید مقام معظم رهبری برای مجلس و سازمان صدا و سیما قابل اجراست، آیا این مسیر طی شده است؟ 

میرکاظمی با بیان اینکه بیشترین فشارها و بی‌سابقه‌ترین اعمال محدودیت‌ها بر صدا و سیما در دولت یازدهم صورت می‌گیرد، تصریح کرد:
آنها نمی‌توانند نقد درست و حسابی بکنند؛ حتی نمی‌توانند یک گزارش از گرانی که امان مردم را روزانه بریده است، پخش کنند. 

وی ادامه داد:
حدود یک ماه پیش برنامه پایش برنامه‌ای تحت عنوان اقتصاد ایران بعد از تحریم را تدارک دیده بود که حتی درباره آن اطلاع‌رسانی نیز شده بود، اما در هنگام گریم میهمانان اقتصادی، از نهاد ریاست‌جمهوری دستور داده می‌شود:
«پخش نشود و جلوگیری کنید!» واقعاً اسم این زورگویی را چه می‌گذارید؟ 

نماینده تهران در مجلس، اظهار داشت:
آن‌قدر فشار آوردید که برنامه ۲۰:۳۰ هم محدود شد. بنزین را افزایش قیمت دادید؛ اما چرا بحث صدا و سیما در این مورد را ممنوع و ابلاغ کرده‌اید که کسی در این مورد صحبت نکند؛ اما از طرفی می‌گویید که بایستی با مردم صادق باشیم. چه‌کسی این برخورد دوگانه را اجازه داده است؟ 

نماینده مردم تهران در مجلس در ادامه گفت:
شما حتی در انتخاب نمایندگانی که به برنامه‌های سیاسی و اقتصادی هم دعوت می‌شوند دخالت می‌کنید، به‌طور نمونه چند روز گذشته شبکه خبر از دو نماینده برای یک برنامه دعوت کرده که با فشار دولت یکی از این نمایندگان که در راه صدا و سیما بود علی‌رغم اینکه اطلاع‌رسانی شده بود بازمی‌گردد و نماینده دیگری جایگزین او می‌شود، کجای این موارد در گذشته سابقه داشته است؟ 

میرکاظمی اضافه کرد:
اخیراً با تغییر ساعت پخش برنامه ثریا که تقارن با اذان مغرب دارد و کاهش یک‌ساعته از زمان آن، اجازه پخش یافته و لازم است که بگویم که پس از پخش مستند هسته‌ای، دولت فشار آورد که محل ضبط برنامه باید تخلیه شود و در حال حاضر آنها را آواره کرده‌اید، آن هم گروهی جوان را که به سرنوشت انقلاب علاقه‌مندند؛ کدام قانون به شما اجازه دخالت در صدا و سیما را داده است؟ 

وی با تأکید بر اینکه دولت در توزیع سبد کالا، عملکرد ضعیفی داشت، اظهار داشت:
این موضوع در صدا و سیما نقش هولوکاست را پیدا کرده است؛ شما حتی نمی‌گذارید تصاویری که خود مردم ارسال کرده‌اند، پخش شود. 

نماینده مردم تهران در مجلس با طرح این سؤال که چرا دولت در سالگرد شهادت شهید تهرانی‌مقدم اجازه پخش برنامه مربوط به دستاوردهای موشکی کشور را نداده است، افزود: شما با فشار به صدا و سیما از پخش آن جلوگیری کردید، باید سؤال شود: آیا دیگر چیزی از صدا و سیما باقی می‌ماند؟

میرکاظمی همچنین از تحت فشار قراردادن صدا و سیما با استفاده از ابزار بودجه، انتقاد و تصریح کرد:
آیا درست است که با به راه انداختن جنگ روانی، موجی از فشار به مدیران صدا و سیما وارد شود تا این موج به رده‌های پائین نیز انتقال یابد؟ 

وی ادامه داد:
روزنامه‌ها و رسانه‌های حامی دولت از یارانه‌ بالایی برخوردارند، آنها حتی از تعرض به خانواده شهدا هم کوتاهی نکردند، به‌‌عنوان مثال پدر شهید احمدی‌روشن در جشن پیروزی هسته‌ای شما شرکت نکرد که این واقعاً از بصیرت ایشان بود؛ ببینید رسانه‌های حامی شما چه اتهاماتی را علیه او نسبت دادند که واقعاً زبان از بیان آنها شرم دارد؛ آیا شما به آنها تذکر دادید؟ 

نماینده مردم تهران در مجلس با بیان اینکه در هیچ زمانی هجمه علیه مجلس شورای اسلامی به این اندازه نبوده است، گفت:
طبق اصول ۸۴ و ۸۶ قانون اساسی، نماینده مجلس می‌تواند بر حسب وظایف نمایندگی خود مسائل داخلی و بین‌المللی را نقد کند و کسی نمی‌تواند متعرض او شود، اما امروز الفاظ و عباراتی علیه مجلس به کار می‌برند که سابقه نداشته است، البته جای تذکر به هیئت رئیسه مجلس نیز وجود دارد که باید برخورد لازم را در این زمینه انجام دهد. 

میرکاظمی اضافه کرد:
در شهرستان‌ها، رسانه‌های مجازی که علیه نمایندگان منتقد دولت مطلب می‌نویسند، مورد حمایت قرار می‌گیرند و نسبت به تخریب نماینده اقدام می‌کنند تا او را مهار کنند، به‌طوری که نماینده برای حفظ آبروی خود هیچ انتقادی نداشته باشد. 

وی، بی‌هنری، بی‌منطقی و انحصار‌طلبی را ناشی از تخریبی دانست که عده‌ای ضعیف که توان حل مشکلات مردم را ندارند، انجام می‌دهند، خطاب به وزیر ارشاد گفت:
شما یک مجلس بی‌خاصیت می‌خواهید که فقط تملق‌گویی دولت را بکند که این با روح مجلس و قانون اساسی منافات دارد. 

نماینده مردم تهران در مجلس، تصریح کرد:
کجای قانون به معاون اول رئیس‌جمهور اجازه دخالت در مجلس را داده است؟‌ به‌جای سیاه‌نمایی گذشته مشخص بفرمایید چه گلی به سر مردم زده‌اید که حالا می‌خواهید مجلس را هم بگیرید؟  یک نکته را که به عملکرد مثبت ذکر می‌کردید کنترل نقدینگی بود، که آن هم با گزارش اخیر مشخص شد که در ۱۹ ماه ۳۰۰ هزار میلیارد تومان به نقدینگی کشور اضافه کرده است؛ در صورتی که در هشت سال دولت سابق جمعاً ۴۰۰ هزار میلیارد تومان به نقدینگی کشور اضافه شده بود که متأسفانه آن را صرف هزینه‌های جاری کرده‌اید. 

وی با طرح این سؤال از جنتی مبنی بر اینکه اگر مصوبه شورای عالی امنیت ملی جهت ممنوعیت سخن گفتن از پرونده کرسنت مورد استناد واقع می‌شود، پس چرا به مصوبه دیگر این شورا در مورد ممنوع‌التصویری سران فتنه عمل نمی‌شود؟ من نامه شما را دارم که به رسانه‌ها گفته‌اید راجع ‌به کرسنت صحبت نکنید. 

نماینده مردم تهران در مجلس وظیفه برخورد با کسانی را که در رسانه‌ها به مقدسات توهین می‌کنند را با وزارت ارشاد دانست و گفت:
این مسئله از جمله دغدغه‌های مجلس است، البته در گذشته و در زمان وزیر پیشین ارشاد نیز توهین به اسلام و رواج بی‌بندوباری ادامه داشت؛ به‌طوریکه در نمایشگاه کتاب کاریکاتور از امام راحل پخش کردند و ترور شخصیت‌ها و علمای اسلامی را در پیش گرفتند.

میرکاظمی با تأکید بر اینکه یکی از روزنامه‌های اصلاح‌طلب، امام حسین (ع) را خشونت‌طلب خوانده بود، افزود:
آن دوران گذشت؛ اما سؤال این است که امروز چرا گروهی مشابه دوباره در حال شکل گرفتن است که قصاص اسلامی را غیرانسانی خوانده و امر به معروف و نهی از منکر را به تمسخر می‌گیرند و می‌نویسند که پس از عاشورا حرکت‌ها عقلانی شد؟! 

وی تصریح کرد:
آقای جنتی، اینها در دوره وزارت شما رخ می‌دهد؛ ‌یادمان باشد در زمان حضرت امام (ره) که خانمی به حضرت زهرا (س) اهانت کرد، امام چه برخوردی با او کردند. 

نماینده مردم تهران در مجلس با بیان اینکه آیات عظام در موضوع «من شارلی هستم» انتقاداتی داشتند، خطاب به وزیر ارشاد، گفت:
سؤال بنده این است که شما در مقابل چه پاسخی داشتید؟ گفتید که اطلاعات دروغ و غلط به مراجع می‌دهند؛ نگرانی‌های ما اینهاست.

میرکاظمی به اهانت روزنامه بهار به حضرت علی (ع) در شب عیدغدیر اشاره کرد و خطاب به وزیر ارشاد، افزود:
شما از توقیف این روزنامه توسط قوه قضائیه اعلام تأسف کردید. این چه نظارتی است؟ روزنامه‌های متعلق به نهاد مطبوعاتی شما به سپاهی که امام (ره) فرمودند، اگر سپاه نبود، کشور نبود، اهانت می‌کنند؛ اما شما در برابر یارانه بیشتری به این رسانه دادید. 

وی با بیان اینکه ما بر روی پرداخت کردن شفاف یارانه به مطبوعات بحث داریم، گفت:
شما اسیدپاشی را بهانه‌ای برای تمسخر طرح امر به معروف قرار می‌دهید؛ این فریضه دینی را به مسلخ نبرید.

نماینده مردم تهران در مجلس با اشاره به اینکه ۱۶۰ نماینده مجلس به وزیر ارشاد درباره علل توقیف رسانه‌های منتقد دولت تذکر داده بودند و وزیر ارشاد نسبت به آنها بی توجه بوده است، اظهار داشت:
آقای جنتی، در جریان هتاکی به پیامبر اسلام ۸۰ نماینده تذکر جدی به شما دادند که نظارت بیشتری داشته باشید؛ چه اتفاقی افتاد؟ در جریان اهانت به امام حسین(ع) در روزنامه اعتماد، کمیسیون فرهنگی مجلس خواستار برخورد فوری با این روزنامه شد، آیا توقیف شد، حتی یک تذکر هم نگرفت. 

میرکاظمی تصریح کرد:
رهبر انقلاب در جلسه با شعرا، پس از اتمام جلسه از کنار وزیر ارشاد که با تأخیر هم آمده است، می‌گذرند و می‌گویند ما در عرصه فرهنگ اشکالات جدی داریم. البته بنده این مطلب را از سایت دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نقل می‌کنم. 

میرکاظمی در پایان خاطرنشان کرد:
مجلس و دولت آینده پیشکشتان؛‌ انصافاً اگر در دولت سابق این اتفاق می‌افتاد روزنامه‌های زنجیره‌ای خود را به زمین و زمان نمی‌کوبیدند که آزادی از بین رفت؟ مگر یک فرهیخته میان اصحاب رسانه وجود نداشت که شما وابسته خودتان را به صندلی مسئول انتخاب نماینده در هیئت نظارت گماشته‌اید و ترکیب را ۴ به ۳ کرده‌اید؟ 

۱۹ خرداد ماه ۱۳۹۴
http://www.tasnimnews.com/Home/Single/764217 

بختی برای ویرایش این گزارش نداشتم.   ب. الف. بزرگمهر 

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!