«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۶ بهمن ۱۰, سه‌شنبه

ما که نمی دانیم «بنیاد ولی فقیه» کجاست؛ چگونه آن را «تقویت کنیم»؟! ـ بازانتشار

آخوند مُچاله که بگونه ای پر رمز و راز به عنوان واپسین تن به مجلسی با نام شگرف «مجلس خُبرگان رهبری» راه یافت و در همانجا از سوی گردآمدگان به ریاست آن مجلس برگزیده شد، درسخنرانی اش به این مناسبت از آن میان، گفت:
«... باید بنیاد ولی فقیه را تقویت کنیم و به شبهه‌هایی که در این زمینه وجود دارد، پاسخ دهیم.»۱

... و من هرچه به مغز خود فشار آوردم که سخن وی از چه سمت و سویی برخوردار است، سر درنیاوردم! اگر سخن بر سر «ولایت فقیه» بود، جُستار سمت و سوی روشن تری می یافت و به عنوان نمونه، می شد گفته های سنجیده ی آخوند خراسانی در آن باره را به رُخش کشید۲ و گفت:
ببین! یکی از همرسته های خود شما بود؛ کسی که هم از سویه ی برخورد طبقاتی و هم شیوه ی کاربرد منطق در گفتار و نیز برخورداری از هوشمندی با تو مُچاله و «سلطانعلی گدای» نادان که هیچ، حتا با آخوند رویهمرفته هوشمندی چون روح الله خمینی نیز سنجش ناپذیر و سرآمد همگی تان بود؛ ولی، آخوند مُچاله از بهبود (تقویت) «ولایت فقیه»، سخن به میان نیاورده است؛ رُک و پوست کنده گفته است:
«باید بنیاد ولی فقیه را تقویت کنیم»! اینک بیا و بنیاد آن مردک دَبَنگ را که به گفته ی وی شبهه۳هایی در آن زمینه هست، روشن کن! از آن بدتر که بر پیچیدگی جُستار می افزاید، بخشی دیگر از گفته های وی در همان سخنرانی است که می گوید:
«برخی، ذهن‌ها را در رابطه با ولی فقیه شبهه‌ناک می‌کنند و حرف‌های شبهه‌ناک می‌زنند ...»۴ و بجای آنکه مرهمی بر زخم های دلواپسان باشد، گویی نیشتری است برای خونریزی بیش تر!

به هر رو، سر و مغز آقا را که بگمانم نمی گوید؛ «بنیاد ولی فقیه»، هر جا که باشد، آنجا نیست؛ بماند که آنجا هم اوضاع چندان روبراهی ندارد؛ وگرنه، کدام آدم خردمند و بنیادمندی، «یانکی» ها که در «شاخاب پارس» خوش نشسته اند را پنداربافانه روانه ی «شاخاب خوک ها» در کوبا می کند؟! آدم یا باید مغز خر خورده باشد که چنین مزخرفی ببافد یا ریگی در کفش داشته باشد که وی، هم این یکی را دارد و هم آن یکی را گویا از سرِ پریشانی، شماری چند بجای تخم بلدرچین خورده و مغزش تاب بیش تری برداشته است.

روشن است که دهان و زبان وی را نیز نمی توان «بنیاد» انگاشت؛ زیرا یکی ابزار خورد و خوراک و آن دیگری ابزار دگردیسیدن بخارهایی است که از مغز یا شکم تراوش کرده و سرانجام زبان بازی از آب درمی آیند تا شنوندگان از آن بهره مند یا آنگونه که می گویند: «محظوظ» شوند؛ بویژه اگر با دروغ های گنده ای چُون این یکی آمیخته باشد:
«همانهایی که عضو حزب توده بودند و بیست سال زندان هم کشیده بودند، بعد آمدند در تلویزیون جمهوری اسلامی، بدون اینکه فشار و زوری وجود داشته باشد، ”غلط‌‌کردم‌نامه“ را نوشتند و خواندند ...»۵

دست و پایش را هم نمی توان «بنیاد» بشمار آورد؛ این ها بخش های "جنبشی" بدن آقاست که با سایرین چندان تفاوتی جز آنکه یکی از آن ها نیز از کار افتاده، ندارد و افزون بر آن، آخوند جماعت که در روشنای روز کم تر از جای خود می جنبند به دست و پای چندانی نیازمند نیست.

شاید شکمش را می گوید؟ این یکی را به سادگی نمی توان نادیده گرفت؛ ولی با آن همه، تخم و گوشت بلدرچین که هر روز ناشتا و وقت و بیوقت همراه سایر ماکولات به آنجا سرازیر می شود، آیا جایی برای بهبود بیش تر بر جای می ماند؟! بگمانم کسی بویژه در میان آخوند جماعت، در این باره «شبهه ناک» نیست و نمی تواند باشد. بنابراین، تنها جاهایی که برجای می ماند، پس و پیش آقاست. آیا آقا در این سن و سال، نیازمند بهبود پیشگاه خود است؟! نمی دانم؛ گرچه بسیار دور از ذهن است. آن یکی چه؟ نکند خدای ناکرده، پس از آن همه آزارهای «شیطان بزرگ» در لگدمال کردن خط قرمز و گذشتن از سه گوش ها و دایره هایی به رنگ های رنگین کمان، این یکی را هم لقّ کرده باشد؟! نمی دانم؛ ولی می پندارم این از همه ی گمانه های بالا به واقعیت نزدیک تر باشد؛ وگرنه، شَوَندی برای جوشی شدن آقا تا آن اندازه که به زمین و زمان ناسزا و بد و بیراه بگوید، کاری هم از دستش برنیاید و حتا دلسوزی «شیطان بزرگ» را نیز برانگیزد، نبود؛ ولی آیا آن لقّی را درمانی هست؟ چکارش می توان کرد؟ آیا باید درزش را دوخت تا باد آقا در نرود و همچنان پُرنفس سخنرانی هایش را پی گیرد؟! خوب! این هم که دیری نخواهد پایید و کار را به جای باریک می کشاند. آقا که فرشته نیست؛ مانند سایر آدمیان، سوراخ و درز دارد و باید بتواند گاهی بریسد؛ وگرنه، آنچنان ورم خواهد کرد که بزودی ریغ رحمت را سر بکشد.

نمی دانم چرا به این آخوند مُچاله و گفته هایش بدگمانم. با این سن و سال، هنوز انگولک بازی های دوران حجره را فراموش نکرده است. بگمانم همه حق داریم، «شبهه ناک» باشیم؛ هرچه جلوتر می رویم، قمر در عقرب تر می شود.

ب. الف. بزرگمهر   ۱۱ خرداد ماه ۱۳۹۵


پی نوشت:

۱ ـ برگرفته از گزارش «اعضای خبرگان باید بنیاد ولی فقیه را تقویت کنند»، «خبرگزاری تسنیم»، چهارم خرداد ماه ۱۳۹۵

۲ ـ «دیدگاه آخوند خراسانی درباره آسیب های حکومت دینی در بیش از یکصد سال پیش»، ب. الف. بزرگمهر، ۳۱ خرداد ماه ۱۳۹۲

۳ ـ «شبهه» به آرش «پوشیدگی کار و مانند آن و امری که در آن حکم به صواب و خطا نکنند، گفته شده ... و آن در اموری است که جواز و حرمت و صحت و فساد و حق و باطل، اشتباه شده باشد.» (واژه نامه ی دهخدا)

۴ ـ «برخی ذهن‌ها را در رابطه با ولی فقیه شبهه‌ناک می‌کنند و حرف‌های شبهه‌ناک می‌زنند، ما باید جایگاه ولی فقیه و رهبری را به مردم معرفی کنیم، وظیفه ما پاسخگویی است.»
برگرفته از گزارش «اعضای خبرگان باید بنیاد ولی فقیه را تقویت کنند»، «خبرگزاری تسنیم»، چهارم خرداد ماه ۱۳۹۵

۵ ـ بخشی از یاوه سرایی ضدکمونیستی «آقا بیشعور نظام» برای دستچین شدگانی به نام دانشجو!، ۲۰ تیر ماه ۱۳۹۴

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!