«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۶ آبان ۱۱, پنجشنبه

صد رحمت به «مرغِ سیاهِ بی نفس»

زیستن در ولایت آخوند زده، شاهکاری است ...

تصویر چشم و ابروی بزک دوزک کرده از دختری را درج نموده و نیمچه سروده ای در پای آن آورده است:
امروز که محتاج توام جای تو خالیست
فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست

با خود می اندیشم:
در اوج بدبختی و اوضاع قاراشمیش ایران و جهان، چنین جوان هایی را هم داریم که اگر جهان را آب ببرد، آن ها در حال و هوای خود روی ابرها این ور آن ور می پرند و پنداربافی های خود را پی می گیرند.

سپس رو به وی با خود می گویم:
بمیرم الهی برای آن نفس که فردا و فرداهای پس از آن نیز همین زوزه های جانفرسا را پی می گیرد؛ بی آنکه نفسش بند بیاید! صد رحمت به «مرغ سیاه بی نفس»* که با آن دستِکم می شود یک میرزا قاسمی درست کرد؛ گرچه، برای خرید همان چند قلم ناچیز بایسته برای درست کردن این خوراک ساده و خوشمزه بگمانم باید کُلّی اسکناس بی ارزش شده همراه داشت. زیستن در ولایت آخوند زده، شاهکاری است و آن جوانک شکم سیر نیز نوبر آن!

ب. الف. بزرگمهر    ۱۱ آبان ماه ۱۳۹۶

* بادنجان

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!