«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۶ آبان ۸, دوشنبه

پادزهر آن، سرنگونی رژیم تبهکار و شکوفایی امید و آرزوهای برباد رفته است

در موج تازه ای از خودکشی در میان جوانان و نوجوانان ایران، خودکشی دو دختر نوجوان در اسپهان که گویا همزمان با یکدیگر خود را از پلی بلند پرت کرده و جان سپرده بودند، بیش از موردهای دیگر، رسانه ای شد و نگاه ها را به خود گرفت. رژیم ددمنش و تبهکار دزدان اسلام پیشه با شتاب فراوان، داستانی سرهم کرد که گویا آن دو دختر از بازی نامور به «نهنگ آبی» این اندیشه در ذهن شان جوانه زده که باید خود را از بلندی پرت کنند:
یک گزافه گویی بیجا که چنانچه حتا اندک حقیقتی هم در آن نهفته باشد با آماج کژدیسه نمودن اندیشه ی همگانی (افکار عمومی)، کاهش فشار از سوی توده های مردم بجان آمده و در رفتن از زیر بار پاسخگویی در جایگاه فرمانروایی بر کشوری اسلام زده و کژدم گزیده است! زیرا اگر در این مورد، پای «نهنگ آبی» در کار باشد، درباره ی دیگرانی که هر روز از روی پل یا جاهای بلند خود را پرت می کنند یا گردن به دار می سپارند، مرگ موش و زهر می خورند یا خود را به آتش می کشند، چه خواهند گفت؟!

محمد محمدی گلپایگانی، رییس دفتر «بیت بچه بازی»، در این باره از آن میان، گفته بود:
«اخیرا چیزی به نام نهنگ آبی ایجاد شده که مخاطب را اغوا می‌کند خود را از طبقه چندم یک ساختمان به پایین بیاندازد. پادزهر این موضوع مسجد و امام جماعت مسجد است.»۱ وی از بخت بدست آمده یا بهتر بگویم: بدبختیِ خودکشی آن دو دختر نوجوان سود برده به صحرای کربلا نیز زده بود:
«در یک خانه پسر و دختر و حتی بزرگتر موبایل دست‌شان است و با این وسیله مشغول هستند. این موضوع خانواده‌ها را از هم می‌پاشد و در اثر همین تبلیغات مسموم از ناحیه فضای مجازی، طلاق‌ها زیاد شده است.»۲

در پاسخِ این نیرنگباز باید گفت:
نه مادربخطا! امید را کشته اید! آرزوهای مردم را لگد مالیده اید. دزدیده اید و یاوه پشت یاوه بافته اید! هم رسیدگی به خواست های مردم را به آن جهان جان ننه تان: «باقی» واگذاشته اید و هم خودشان را با «ریسمان گرهدار الهی»، تیرباری از راه دور (کولبران) یا زجرکش در زندان به آن "جهان" رهسپار نموده و می نمایید؛ جایی که خود مادربخطای تان از رفتن به آنجا پرهیز می کنید و اگر هم بروید، گاهی نخست مغزتان از کار بازمی ایستد و روح پلیدتان بی هیچ کالبدی رهسپار جان ننه تان: «جهان باقی» و درگاه الله می شود۳ که جایی همین بالای ابرهاست؛ در حالیکه کالبدتان بزور و نیرنگ دستگاه هایی چون دَم و بازدمِ ساختگی هنوز به زمین چسبیده و «جهان فانی» را رها نمی کند. پادزهر آن بازی ها نیز مژگت نیست که سگ هم از نابخردی در آن پا می نهد!۴ «امام جماعت» و اینا هم بخورد به فرق سرت! پادزهر آن، سرنگونی رژیم تبهکار و شکوفایی امید و آرزوهای برباد رفته است.

ب. الف. بزرگمهر    هشتم آبان ماه ۱۳۹۶

پی نوشت:

۱ ـ یاوه گویی رییس دفتر مادربخطای بیت بچه بازی: محمد محمدی گلپایگانی، در مراسم گشایش ۲۰۰ مسجد و مرکز فرهنگی از سوی «بنیاد برکت»، «خبرگزاری میزان» دوم آبان ماه ۱۳۹۶

۲ ـ همانجا

۳ ـ گرچه روح و روان بی کالبدی زنده از هستی برخوردار نیست و نمی تواند باشد.

۴ ـ مولانا شرف الدین دامغانی بر در مسجدی می گذشت. خادم مسجد سگی را در مسجد پیچیده بود و می زد. سگ فریاد می كرد.

مولانا در مسجد بگشاد؛ سگ بدرجست. خادم با مولانا عتاب كرد.

مولانا گفت:
ای یار معذور دار كه سگ عقل ندارد. از بی عقلی در مسجد می آید. ما كه عقل داریم هرگز ما را در مسجد می بینید؟

جاودانه عُبیدِ زاکانی


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!