«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۶ تیر ۸, پنجشنبه

این هم تندیسِ آقا بیشعور چندین هزار سال پیش ژاپن ...


بند و به آب دادی؟! خوب! این که شرمندگی نداره ... ـ بازانتشار


  http://www.behzadbozorgmehr.com/2014/04/blog-post_19.html

جفنگ گویی «سگ دیوانه»، نشانه ی چندان بدی نیست!

گفته های زیر از وزیر جنگ «یانکی» ها نامور به «سگ دیوانه» را از تارنگاشت مزدور و دروغ پرداز وابسته به وزارت امور بیرونی «یانکی» ها برگرفته ام. گفته هایی ریشخندآمیز و تا اندازه ای یادآور آن داستان کهن درباره ی مردکی ..خُل که از بیکاری، سوزن به تخم خویش فرو می کرد و آخ می گفت:
«وزیر دفاع آمریکا که برای شرکت در یک نشست وزیران دفاع پیمان آتلانتیک شمالی، ناتو، عازم بروکسل شده است روز چهارشنبه به خبرنگاران گفت:
این‌که رئیس‌جمهور در مورد [این تحرکات سوریه] سخن گفته است نشان‌دهنده جدیت ما در این خصوص است. قصد رئیس‌جمهور این است که آنها را از چنین اقدامی منصرف کند.
...
جیمز متیس روز چهارشنبه در پاسخ به این پرسش خبرنگاران که وی از کجا مطمئن است هشدار اخیر کاخ سفید مؤثر بوده، با اشاره به اینکه از روز دوشنبه هیچ حمله شیمیایی در سوریه رخ نداده است، گفت اینکه دولت اسد ”دیگر چنین اقدامی نکرده“، نشانگر تأثیرگذار بودن هشدار آمریکا است.»*

خوب! هنگامی که مشنگی چون ترامپ، درست بسان «آقا بیشعور» وبالِ گردنِ خودمان، هر از گاهی یاوه ای می سراید و دم و دستگاه دیوانسالاری خویش را به تنگنا می اندازد، چنین وضعیت های خنده دار و ریشخندآمیزی نیز ناگزیر پیش می آید؛ می آیی یاوه های رییست را ماسمالی کنی، چیزی می گویی که از آن هم جفنگ تر است؛ گویی تا پیش از دوشنبه، نظامیان یکی از دیگری ..خُل تر سوریه هر روز به جایی در آن کشور یورش شیمیایی می کرده اند و پس از گنده گوزی لات بی سر و پای تمرگیده در آن کاخ اهریمنی، «زرافه عربی» (بشار اسد) و همه ی دم و دستگاه دیوانسالاری اش ماست ها را کیسه کرده و به دیوار آویخته اند! هیاهویی بر سرِ هیچ و پوچ که انگیزه ای جز لاپوشانی شکست اخلاقی، سیاسی و نظامی «یانکی» ها و همه ی همدستان ریز و درشت آن در سوریه، عراق و پیرامون آن ندارد و همزمان با بزرگنمایی خویش، در پی یافتن بهانه هایی تازه برای آتش افروزی اند. آرزویی که امیدوارم با هشیاری هرچه بیش تر توده های مردم و همه ی نیروهای آشتی جو و خواهان پیشرفت اقتصادی ـ اجتماعی منطقه بگور سپرده شود و زمینه ی برای بیرون راندن نیروهای نظامی امپریالیستی و دیگر نیروها از سوریه، عراق و شاخاب پارس از هر باره فراهم آید.

ب. الف. بزرگمهر هشتم تیر ماه ۱۳۹۶ 

* برگرفته از گزارش «متیس: هشدار آمریکا به اسد در مورد حمله شیمیایی موثر واقع شده است»، هفتم تیر ماه ۱۳۹۶، تارنگاشت وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا» (دانسته از ویرایش و پارسی نویسی خودداری ورزیده ام. ب. الف. بزرگمهر)

۱۳۹۶ تیر ۷, چهارشنبه

سیاستی شکست خورده و ماجراجویی های تازه

اگر حتا جنگ و درگیری در کار نباشد؛ ما آن را می آفرینیم!

هارت و پورتِ سخنگوی کاخ نامور به «سپید» در ۲۹ خرداد ماه گذشته، بروشنی گواهِ شکست سیاسی و نظامی «یانکی ها»، همدستان و مزدوران دوروی وی در سوریه است:
«... رژیم سوریه و رژیم‌های دیگر بایستی این جُستار را بدیده بگیرند که ما هوده ی پشتیبانی از نیروهای یگانه ی گروهبندی در نبرد علیه داعش را پاس می داریم.»۱

نیروهای "یگانه" ای که دیگر چون گذشته، چندان یگانه نیستند و لولوی ساخته و پرداخته ای بدست خودشان که بسیار آب رفته و می رود تا برای همیشه از پهنه ی روزگار ناپدید شود؛ به این ترتیب، نیازمند باریک بینی چندانی نیست که هارت و پورت نهفته در یاوه گویی طوطی آن کاخ اهریمن نشین، بهانه ای میان تهی برای نگاه داشتن پای در جنگی است که رو به پایان می رود و همزمان، کوششی جانکاه در یافتن راه هایی دیگری برای جنگ افروزی های تازه در سوریه و کشورهای پیرامون آن را به نمایش می نهد. چنین کوششی، در گفته ای چشمگیر از وزیر جنگ «یانکی» ها نامور به «سگ دیوانه»، آشکارتر بدیده می آید:
«هنگامیکه آن‌ها [«نیروهای دمکراتیک سوریه» دربرگیرنده ی کردها در کانون آن] نیاز به چیزی نداشته باشند، ما آن را با چیزی که به آن نیاز دارند، جایگزین خواهیم کرد!»۲ بزبانی ساده تر و رُک و پوست کنده تر:
اگر حتا جنگ و درگیری در کار نباشد؛ ما آن را می آفرینیم! ما نیازمند جنگیم! ما به پیگیری جنگ در سوریه و هر جای دیگری از جهان که به کام مان نچرخد، نیازمندیم! بگذار به جان یکدیگر بیفتند و تا پای جان برای نابودی دیگری بکوشند؛ کاریای ما افروختن و شعله ور نگاه داشتن آتش جنگ در میان خلق هاست!

یادآور می شوم که با رو شدن دروغگویی ها، نیرنگبازی ها و تبهکاری های بیشمارشان در شش سال آزگار، کم ترین آبرویی برای آن ها و بویژه سردمداران شان که خود را با گستاخی «جامعه جهانی» می نامند، در پیشگاه توده های مردم جهان و از آن میان، مردم خود آن کشورها برجای نمانده و از پیش، بار سنگینِ شکستِ اخلاقی را بر دوش می کشند؛ شکستی اخلاقی که با هیچگونه پرده پوشی و ترفندی، پوشاندنی نیست.

اینک با سرنگونی هواپیمای جنگنده ی ارتش سوریه درون خاک آن کشور از سوی نیروهای نظامی «گروهبندی امپریالیستی» به سرکردگی «یانکی ها» که با زیر پا نهادن قانون های برسمیت شناخته شده از سوی سازمان نامور به «ملت ها»، درون سوریه پایگاه نظامی ساخته اند و نیز یورش هواپیماهای جنگنده ی اسراییلی که هر از گاه و به هر بهانه ای، آماج های نظامی و غیرنظامی را در آن سرزمین باستانی بمباران می کنند، دست های خون چکان و چهره های اهریمنی دست اندرکاران راستین جنگ در سوریه، مدعیان حقوق آدمی و دایه های مهربان تر از مادرِ نامور به «جامعه ی جهانی»، آشکارتر از گذشته، چشم را می آزارد. تازه ترین نیرنگبازی و زمینه سازی برای آتش افروزی هایی که باید با همه ی نیرو جلوی آن را گرفت، ادعای نخ نما و بیم برانگیز «کاخ اهریمن نشین» درباره ی زمینه چینی و آمادگی برای یورش شیمیایی دولت سوریه به جایی درون آن کشور است؛۳ ادعایی ریشخندآمیز که نه هم اکنون و نه بار گذشته، هیچگونه شَوَند و انگیزه ای برای انجام آن از سوی رژیم آن کشور از هستی برخوردار نبوده و نیست. از چنان تبهکاری های جنگی بویژه رژیم سیهونیستی اسراییل و «یانکی ها» بهره مند می شوند و چنانچه در جایی از خاک سوریه یا پیرامون آن رخ دهد، بی هیچ گمان و گفتگو، زیرِ سر همین نیروهای اهریمنی و مردمکش است و بس! این را بسیاری از مردم جهان نیک می دانند و دست یازیدن دایناسورهای تمرگیده در آن کاخ به یاری و همدستی «نادان یابو»، «رجب طیّب» یا هر جک و جانور دیگری از این دست، جز به کشتن دادن شماری مردم بیچاره، آبروریزی باز هم بیش تر خودشان را در پی خواهد داشت.

آنچه هنوز برای نگارنده ناروشن است، روندی است که در چارچوب قرار و مدارهای پیشینِ روسیه با نمایندگان «یانکی»ها بر سر پدیداری منطقه های نامور به «کاهش تنش» در جریان بوده و هنوز پی گرفته می شود. به عنوان نمونه ای گمان برانگیز، گفتگوهای اندکی بیش از دو هفته پیش فرستادگان دو کشور یاد شده در پایتخت کشور اُردن را یادآور می شوم که بنا بر گزارش های رسانه ای، برای روشن نمودن چارچوب مرزهای یکی از منطقه های «کاهش تنش» در استان «درعا» در جنوب باختری سوریه، هم مرز با اُردن کانونمند بوده است.۴ آماج یا آماج های این گفتگوهای دوگانه، بگونه ای باریک روشن نیست. از دید من، پیگیری چنان روندی با همه ی سودمندی های آن در کاهش تنش، نباید چندان بدرازا بکشد و زمینه ای تازه برای بده بستان های سیاسیِ نیروهای فرامنطقه ای و درگیری های خونین دیگری در آینده فراهم نماید؛ زیرا هستی چنان منطقه هایی در دل سوریه یا هر کشور دیگری، بخودی خود، زیر پا نهادن هوده ی مردم و فرمانروایی رژیم این یا آن کشور بر سرزمین خویش است.

نکته ی دیگری که چه در سوریه، چه در عراق از برجستگی ویژه ای برخوردار است و در آینده ای بگمانم نه چندان دور، در ایران نیز با همان برجستگی به میان خواهد آمد، سرنوشت کردها و هوده ی برخورداری شان از فرمانروایی و رژیمی جداگانه در کردستان یکپارچه شده در آینده است. از دید نگارنده، روند یکپارچه شدن کردستان، روندی عینی، بیرون از خواست این یا آن کشور است. رده های گوناگون تحلیلگران کشورهای امپریالیستی و از آن میان، تحلیلگران «یانکی» آن را نیک دریافته و سناریوهای خویش را بر آن پایه که همه سویه با چنان روندی نیز همسو نیست، استوار کرده و می کنند. هر نیروی منطقه ای یا فرامنطقه ای، چنانچه این روند عینی را نادیده بگیرد و بخواهد در برابر آن بایستد، شاید بسته به توان خود تا اندازه ای از شتاب آن بکاهد یا اینجا و آنجا آن روند را در دامنه ای کوتاه و ناپایدار بسود خود دگردیسه نماید، ولی نخواهد توانست، سمت و سوی تاریخی آن را دگرگون نماید؛ چه برسد به آنکه جلوی پیشرفت آن را بگیرد. کشور یکپارچه ی کردستان، در فرجامِ کار که چندان دور نیست، کالبد خواهد یافت. سخن بیش تر در این باره در چارچوب این نوشتار نمی گنجد.۵ تنها به این نکته بسنده می کنم که جنگ و بحران در سوریه و عراق نمی تواند با زیر پا نهاده شدن هوده ی مردم کردستان به فرجامی خوش بینجامد. هر که آن را دریافت، نه تنها بسود مردم کردستان که بسود خویش گام بر خواهد داشت و آنکه درنیافت، حتا اگر ادعای نمایندگی خدا بر روی زمین را داشته باشد، دستِ خدا که همان روند عینی است، بر زمینش خواهد کوفت.

ب. الف. بزرگمهر هفتم تیر ماه ۱۳۹۶

پی نوشت:

۱ ـ برگرفته از گزارش «گفتگوی وزیران خارجه روسیه و آمریکا در مورد آتش‌بس در سوریه»، ششم تیر ماه ۱۳۹۶، تارنگاشت وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا» (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ برگرفته از گزارش «وزیر دفاع آمریکا از احتمال ارسال سلاح برای کردهای سوریه پس از آزادی رقه خبر داد»، هفتم تیر ماه ۱۳۹۶، تارنگاشت وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»

۳ ـ گزارش «آمریکا می‌گوید دولت اسد قصد دارد حمله شیمیایی تازه‌ای انجام دهد»، ششم تیر ماه ۱۳۹۶، تارنگاشت وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»

۴ ـ گزارش «مذاکرات آمریکا و روسیه بر سر ایجاد مناطق امن در سوریه ”بدون مشارکت ایران“»، ۲۰ خرداد ماه ۱۳۹۶، تارنگاشت وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»

۵ ـ در نوشتارهای گوناگونی به سویه هایی از این جُستار پرداخته ام؛ ولی نوشتار زیر، هم نزدیک تر به دوره ی کنونی است و هم یکپارچه تر به آن پرداخته است:
«چگونگی برخورد به «طرح خاورمیانه نوین» در گرانیگاه آن!»، ب. الف. بزرگمهر، ۱۷ فروردین ماه ۱۳۹۵
http://www.behzadbozorgmehr.com/2016/04/blog-post_28.html

خط قرمزت چیه؟! ـ بازانتشار

تصویر دختر خانمی چادری و آقا پسری، خواستار وی را درج کرده و از زبان این یکی، چنین آورده است:
«چقدر زیبا بود؛ وقتی تو جلسه خواستگاری سوال کردم خط قرمزت چیه، گفت:
حجابم! سلامتی همه دخترای پاک و باحجاب وطنم.»

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

 در همان نخستین نگاه گذرا، تبلیغی باسمه ای و ناکارآزموده از سوی حاکمیت تبهکار به دیده می آید. از چند و چون آن، بیش تر نخواهم گفت تا همچنان در نادانی بمانند. واپسین جمله اش که بگونه ای ناروا و ناجوانمردانه، دختران بی چادر و آزاداندیش و از آن میان، ریاضیدان برجسته ی جهان از ایران: خانم میرزاخانی را ناپاک بشمار می آورد، برافروختگی ام را بیش از پیش برمی انگیزد؛ بویژه به آن دلیل که با دیده ها و شنیده های خودم از زندگی در شهرهای گوناگون ایران و آنچه در کالبد سروده ی «ایرج میرزا» به نام «چادر» بازتاب یافته به هیچ رو همخوانی ندارد.

دختران چادری و بویژه آن گروه «آفتاب مهتاب ندیده» و به گفته ای دیگر: «چشم و گوش بسته»، هم بسیار زودتر در موقعیت های ناگواری چون دست درازی مردی به آنان خود را می بازند و هم به انگیزه های جنسی فروخفته و آنچه «سردی در هماغوشی» خوانده می شود، بیش ترشان در زندگی زناشویی خود کامیاب نیستند. آمارها در این باره به اندازه ای بسنده گویاست. چند نمونه از آنچه خود از نزدیک گواه آن بوده ام:
ـ در کوچه های تنگ کاشان، بارها گواه دست درازی های بسیار ناشایست و ناجوانمردانه ی پسرانی پررو به دختران چادری به هنگام بازگشت از دبیرستان به خانه بوده ام؛ از بوسیدن و در آغوش گرفتن های ناگهانی گرفته تا دست در پاچه ی دختر بیگناه بردن! در یکی دو مورد که به قصد زدن پسری پررو خیز برداشته بودم ، گرایشی از سوی دختر چادری را نیز به چشم خود دیده ام؛ در همین شهر مذهبی، همچنین گواه همجنس بازی پسران به گستره ای باورنکردنی بوده ام که جُستاری جداگانه است و به آن نمی پردازم؛۱
ـ در شهرستان بافق، پاسدار بیشرفی که وظیفه ی پرداخت پول یا گونه های دیگر کمک به دختران و زنان بی سرپرست آن شهر را بر دوش داشت با هفت زن و دختر جوان، هماوندی نامشروع برقرار کرده و تنها پس از آبروریزیِ باردار شدن دختری، مردم از جُستار آگاه شده و آن بیشرف را که گویا برای بار نخست به زور به همه ی آن ها تجاوز نموده و آن ها از ترس بی آبرویی، پس از آن به همخوابگی با وی تن داده بودند، دستگیر کرده بودند؛ شهری کوچک که من در زندگیم، مردمانی تا آن اندازه مذهبی «خشک مغز» ندیده ام! در همین شهر نیز هماوندی جنسی میان پسران (لواط) به دلیل بسته بودن هماوندی های اجتماعی زن و مرد،۲ بسیار بالا بود و گاه و بیگاه در نشست و برخاست ها از زبان این و آن می شنیدی. گستردگی این پدیده را از روی رویداد زیر بهتر می توان دریافت:
لات بی سر و پایی را که شکمی گنده نیز داشت و من نیز وی را دیده بودم به جرم تجاوز به پسربچه یا نوجوانی در شهر شلاق زده بودند و وی پس از خوردن شلاق ها با سر خم کردن در چهار سو و لبخند (بسان قهرمانان کشتی، پس از برد در یک مسابقه!) به گروه بزرگی از مردانی که به تماشا ایستاده بودند، سپاسگزاری نموده و شاید با «فرار به جلو» ریشخندشان نموده و گویا تنی چند نیز برایش دست زده بودند. این را یکی از کارگران معدنی که مدتی سرپرستی امور اکتشاف و نیز بگونه ای غیر رسمی، مدیریتش بر دوشم بود، برایم با آشفتگی و شرمندگی بازگو نمود؛ رویدادی که به خودی خود، از دید من، گویای رواج گسترده ی چنین پدیده ای در آن منطقه بود؛
ـ در همدان، پس از دربدری فراوان برای یافتن کاری درخور در چهارگوشه ی ایران و بیکار شدن در جایی به دلیل روشن شدن پیشینه ی چپ و پرونده ای کوچک از دوران دانشجوییم۳ در دوره ی شاه گوربگور شده، کاری موقت در طرح های اکتشافی آنجا که خوشبختانه به آزمون ایدئولوژی نیازی نداشت، یافته بودم. در آن اداره ی رویهمرفته کوچک به چشم خود می دیدم که چگونه رییس بیشرف اسلام پناه آنجا که تسبیح از دستش جدا نمی شد و دکترای آبدوغ خیاری "زمین شناسی" از یکی از ده کوره های هند گرفته بود؛ کسی که حتا یک مقطع زمین شناسی ساده را نمی توانست روی کاغذ ترسیم کند، در کارِ پختنِ منشی اداره، دختر خانمی جوان و بسیار زیبا بود که نامزد نیز داشت و گویا بزودی قرار بود با یکدیگر ازدواج کنند؛ آن جوان را نیز چندین بار در اداره دیده بودم. همین رییس اسلام پناه، آنگونه که یکی از کارمندان همکار اهل همان شهر برایم بازگو نمود، خانم منشی را که کمی نیز وی را پخته بود به بهانه ی اضافه کاری که گویا در مرکز آن را خواسته و بی درنگ می خواهند؛ آن منشی جوان را که ماشین نویس اداره نیز بود، درست کمی به پایان وقت اداره، نگاه می دارد و به زور با وی همخوابه می شود؛ همه ی ماجرا را درست درنیافتم؛ ولی خامی آن دختر مذهبی جوان و زیبا را به چشم خود دیده بودم.

این ها که نوشتم، تنها چند نمونه ی فشرده از دیده ها و شنیده های خودم بود. شمار آن ها بیش تر است و کم و بیش همه ی آن ها به شهرستان های مذهبی که در آن ها زندگی کرده ام، هماوندند. از این سویه، سروده ی «چادر» ایرج میرزا را که بسان برخی طنزهای عبید زاکانی، گاه با سطحی گری و برون کشیدن جُستار از متن تاریخی از سوی برخی به آن ها نگریسته می شود، بسیار درست می دانم.

دختران و زنانی که برخورد بیش تری با جنس مخالف خود داشته اند از توانایی بسیار بیش تری در سنجش با «آفتاب مهتاب ندیده ها» برخوردارند؛ این را نیز ناگفته نگذارم که در میان همین به اصطلاح «چشم و گوش بسته ها» موردهایی که نشان می دهد نه تنها چشم و گوش بسته نیستند که «هفت خط پیاله» را نیز سر کشیده اند، کم نیستند؛ و همه ی این ها در جامعه ای با فرهنگ بسته روی می دهد؛ در جامعه ای بازتر،۴ دختران و زنان، کم و بیش و به نسبت آزمون های خوب و بد خود از زندگی کامیابانه تری برخوردارند؛ و واپسین نکته و شاید مهم ترین آن، اینکه همه ی این بازی هایی که راه انداخته اند برای گشودن هرچه بیش تر راه روسپیگری زیر چادر و سپس به فروش نهادن زنان و دختران ایرانی در چارچوب صیغه و مُتعه و دیگر شکل های پلید آن است؛ پدیده ای که هم اکنون نیز بسیار گسترش یافته و چنانچه بازهم بیش تر گسترش یابد، پای جهانگردان جنسی که به بسیاری بیماری ها نیز آلوده اند را به ایران باز خواهد نمود. برای بسیاری از کرم های الله با همه ی نیرنگبازی های پرهیزکارانه و پشتک واروهای اسلامی شان، جُستار بسیار ساده است:
اکنون که بسیاری از این زنان و دختران به دلیل تنگدستی و نداری به روسپیگری در کشورهای دیگر دست می یازند یا کشانده می شوند و نمونه هایی روشن از آن در شیخک نشین های عربی کندآب پارس و نیز برخی کشورهای اروپایی دیده می شود، چرا همان را زیر پوشش مذهب در همینجا نهادینه نکنیم و خودمان سود آن را نبریم؟! زیربنای اقتصادی آن را می بینید؟ چنین کرم هایی به جان مردم ایران افتاده اند؛ کرم هایی که باید در نخستین بخت پیش آمده زیر پا له و لورده شوند. به آن امید ...

ب. الف. بزرگمهر ۱۰ شهریور ماه ۱۳۹۳

http://www.behzadbozorgmehr.com/2014/09/blog-post_1.html

پی نوشت:

۱ ـ در شهرهای مذهبی ایران بسیار بیش تر از جاهای دیگر اینگونه کژدیسگی های جنسی رواج دارد.

۲ ـ یادمانده ای در این باره از همان شهر کوچک که سه سال پیش به مناسبت «جشنواره ی آب و آتش» نوشته بودم را جداگانه در «گوگل پلاس» نیز درج خواهم نمود:
«آسمون هم زمین نمی یاد!»، ب. الف. بزرگمهر، ۱۳ اَمرداد ۱۳۹۰
http://www.behzadbozorgmehr.com/2011/08/blog-post_04.html  

۳ ـ خوشبختانه نمی دانستند که من عضو حزب توده ایران هستم (در آن هنگام، عضو این حزب بودم)؛ وگرنه، کار بیخ پیدا می کرد. تنها می دانستند که در دوره ی دانشجویی که کم و بیش همه ی آن، پیش از انقلاب بهمن ۵۷ سپری شده بود (نخستین دانش آموختگان پس از انقلاب!) از کنشگران «پیشانی سپید» چپ در دانشگاه بوده ام.

۴ ـ منظورم بیگمان، برخی بی بند و باری هایی که در برخی کشورهای باختر زمین، دانسته و آگاهانه به آن ها دامن می زنند، نیست!

از جیرجیرک تنها دو شاخک کم دارد!


دبیر کل سازمان نامور به «ملت ها» در نقش پادوی «یانکی» ها!


۱۳۹۶ تیر ۵, دوشنبه

... من که یک امروز مهمان توام فردا چرا؟! ـ بازانتشار




















 از زبان آن ها که از «یانکی» ها دست به سینه نهادن را طوطی وار آموخته اند:
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

نازنینـا مـا بـه ناز تـو جــوانی می دهیـم
با جوانان ناز کم کن، صحبتِ فردا چرا* 

* اصل سروده از زنده یاد محمد حسین شهریار است که من در آن دست برده ام؛ می دانم که آن استاد هم اکنون در آن جهان برایم خط و نشان می کشد؛ ولی خوشبختانه دستش از آنجا به من نمی رسد!

ب. الف. بزرگمهر ۱۲ تیر ماه ۱۳۹۲

http://www.behzadbozorgmehr.com/2013/07/blog-post_4646.html

کارفرمای خودجوش، در حرکتی فرهنگی، در بروی شماری از کارگران کارخانه بست!


آقا بیشعور! از این بزرگنمایی ها هوا بَرَت ندارد ...

برگرفته ی زیر، بخشی از گفته های رییس «سازمان سیای یانکی ها» در گفتگویی رسانه ای است:
«امروز گواه نفوذ بسیار آن کشور هستیم، نفوذی که در سنجش با شش یا هفت سال پیش، بسیار فراتر رفته است ... اگر به نفوذی که بر دولت بغداد دارند، بنگریم، به نیروی فزاینده ی حزب‌الله و لبنان نگاه کنیم یا به همکاری‌ شان در کنار حوثی‌ها در ایران و اگر نگاه کنیم به شیعه‌های عراقی که هم اکنون در مرز با سوریه سرگرم نبردند و بویژه به نیروهای شیعه ی درگیر در سوریه، [گواهیم که] ایران در همه جای خاورمیانه هست.»۱ گفته هایی که بی هیچ گمان و گفتگو به گوش رهبر نادان و نابخردِ رژیم اسلام پیشگان فرمانروا بر کشورمان نیز رسیده و بی آنکه به چرایی بر زبان رانده شدن آن از سوی رییس سازمانی تبهکار و بدنام بیندیشد و به ماهیت و سمتگیری آن گفته ها پی ببرد، وی را خرسند نموده است؛ گفته هایی که شاید همراه با گزافه گویی های یکی دو بادنجان دور قابچین پیرامون وی در نقش مشاور و اینا همراه شده، وی را به پنداربافی های بیهوده وادارد. با خود ـ و ناخودآگاه رو به وی! ـ می گویم:
آقا بیشعور! از این بزرگنمایی ها هوا بَرَت ندارد و خدای نکرده به آن مشاور نظامی کِرِخت و از جنگ با «صددام» گریخته ات بگویی:
به برادران موشک اندازمان دستور بدهید به شکرانه ی این عظمت و نفوذمان تا اعماق منطقه، دو سه تا موشک هم به فلان جا و بهمان جا و اینا بزنند تا بیش تر به عظمت مان پی ببرند ... این همان بلایی است که به سر «صددام» آوردند و دست وی را برای یورش به کویت باز گذاشتند تا سپس به همین بهانه، مزدور پیشین و افسار گسیخته ی خویش را سرکوب نمایند. حواست باشد آقا بیشعور! هر کدام از این ندانمکاری ها و خود گم کردن ها که شمارشان نیز کم نیست، چوب خطی۲ تازه بر چوب خط های پیشین می افزاید؛ چوب خط هایی که در فرجامِ کار، بهای آن را توده های مردم نگونبخت ایران با جان خود خواهند پرداخت.

ب. الف. بزرگمهر پنجم تیر ماه ۱۳۹۶

پی نوشت:

۱ ـ مایک پومپئو، رییس «سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا» («سی‌آی‌اِی» در گفتگو با تلویزیون «ام‌اس‌ان‌بی‌سی »، برگرفته از تارنگاشت وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»، چهارم تیر ماه ۱۳۹۶ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب؛ افزوده ی درون [ ] از خودِ رسانه است. ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ «... رسم بود که پول دست بچه ها نمی دادند که در راه گم و گور کند یا برای خود آب نبات یا آت آشغال دیگری بخرد و سر خانواده را شیره بمالد که ... بجای آن، نانواها برای هر خانواری چوبی جداگانه داشتند که به آن «چوب خط» گفته می شد؛ هر بار که بچه، نان می ستاند به شمار نان های خریداری شده و به روشی که نمی دانم، روی آن چوب با چیزی تیز، خط می انداختند.»

برگرفته از نوشتار «”چوب خط“ را فراموش کرده، یادآور شود!»، ب. الف. بزرگمهر، دهم مهر ماه ۱۳۹۳
http://www.behzadbozorgmehr.com/2014/10/blog-post_63.html

۱۳۹۶ تیر ۳, شنبه

یک دهن کژی تاریخی و شکستی که فرجام آن، بسیار نزدیک و در دسترس است

پایداری قهرمانانه ی دلاوران کوبانی در جنگی نابرابر با آن نیروهای اهریمنی و همه ی پشتیبانان منطقه ای و جهانی آن، برآمد تاریخیِ خیره کننده و آغاز شکست های پی در پیِ اسلام پیشگانی دوزخی بود.

هنوز بدرستی روشن نیست که مژگت نامور به «جامع نوری» در شهر موصل را «داعش» فروریزانده یا در پی بمباران «یانکی» ها که در بیش تر موردها کشته شدگان غیرنظامی بمباران ها و یورش های شان بیش از نظامیان است، فروریخته است. به هر رو، بنا به گفته ی فرماندهان ارتش عراق، آنگاه که نیروهای امنیتی آن کشور در هنگامه ی نبرد به نزدیکی آن مژگت رسیده بودند از سوی نیروهای «داعش» ترکانده شده و فروریخته است؛ مژگتی با پیشینه ی تاریخی بیش از ۸۰۰ سال و مناره ای کژ چون ک..ی* افراشته که با خاک یکسان شده و یکی از نشانه های خدا بر زمین از میان رفته است. اگر چنین کاری، آنگونه که بدیده می آید، براستی از سوی داعش انجام شده باشد، آن را می توان یک دهن کژی تاریخی بشمار آورد؛ زیرا این همان مژگتی است که رهبر ناپدید شده ی برای این گروه اهریمنی: «ابوبکر بغدادی»، سه سال پیش در آنجا خود را خلیفه ی امر مسلمین جهان خوانده بود! خلیفه ای که از سوی کشورهای امپریالیستی باخترزمین به سرکردگی «یانکی» ها و رژیم های نوکر و مزدورشان چون ترکیه و عربستان از پشتیبانی های همه سویه ی نظامی، مالی، فنی و رسانه ای برخوردار شد تا بتواند در میان مردم منطقه و بویژه پیروان اهل سُنّت ریشه بدواند؛ ولی با ایستادگی توده های مردم هشیار منطقه بویژه در کردستان روبرو شد و شکست های سختی خورد. پایداری قهرمانانه ی دلاوران کوبانی در جنگی نابرابر با آن نیروهای اهریمنی و همه ی پشتیبانان منطقه ای و جهانی آن، برآمد تاریخیِ خیره کننده ای در آن روند و آغاز شکست های پی در پیِ اسلام پیشگانی دوزخی بود. به این ترتیب، این دهن کژی تاریخی در ترکاندن مژگتی کهن، جایی که خلیفه ی خودخوانده در آنجا به نمایش جهانیان نهاده شده بود، دامن پدید آورندگان و پشتیبانان آن گروه اهریمنی را نیز می گیرد و نابودی «داعش» با همه ی خونریزی ها و تبهکاری هایی که به نام «اسلام» به انجام رساند، شکست امپریالیست ها و نوکران و مزدوران شان نیز هست؛ شکستی که فرجام آن، بسیار نزدیک و در دسترس است.

ب. الف. بزرگمهر سوم تیر ماه ۱۳۹۶

* همانند انگاشتن مناره ی مژگت با آونگ آویخته میان دو پای نرینه ی آدمی، انگاره ی روانکاوِ پندارگرای اتریشی: «زیگموند فروید» است.

نوشین من آنجاست


جامه ای برای فریب مردم ساده لوح! ـ بازانتشار






















http://www.behzadbozorgmehr.com/2014/05/blog-post_7126.html



انقلاب، بد! اصلاحات، خوب! بع ... بع ... ـ بازانتشار

تصویری که می بینید، نمونه ای از «گوسپند ترازِ نو» یا همانا «مدرن» است. گوسپندان ترازِ نو از توانایی های بسیار بیش تر و شگفت انگیزتری نسبت به گوسپندان یکی دو نسل پیش از خود برخوردارند. یکی از ویژگی های چشمگیرشان اهمیتی است که برای جهانگردی و ولگردی های هر از گاهی در کشور خود قائل هستند؛ کم و بیش همه شان، دوربین های عکاسی بسیار خوبی به همراه دارند که هر پدیده ی کوچک و بزرگی را به تصویر می کشند؛ از لبخند کودکی خاک آلود با دماغی آویزان گرفته تا آبشار نیاگارا. به باور بیش تر آن ها، جهانگردی افزایش فرهنگ اجتماعی شان را در پی دارد؛ و در اینجا، ولگردی در کشور خود را چندان بشمار نمی آورند؛ زیرا می پندارند که آنجا را خوب می شناسند! به همین انگیزه، اگر به عنوان نمونه سفری یک هفته ای به اروپا داشته باشند، می کوشند در چهار پنج روز، سه شهر رم و پاریس و لندن را ببینند و در کنار بناهای تاریخی آن عکس بیندازند:
تصویرهایی فرهنگی!

بسیاری از آن ها به هنگام، مذهبی می شوند و حتا پایش بیفتد در مراسم مذهبی شهر خود در گروه همسرایان نوحه خوان شرکت می جویند یا چلیپایی بزرگ و سنگین را همراه با همکیشان خود، عرق ریزان به بالای تپه ای می برند؛ گرچه در سرشت خود به هیچ دین و مذهب و آیینی باور ندارند و از هرگونه ایدئولوژی به بهانه های گوناگون دوری می جویند: گونه ای هُرهُری مذهبی که در کشور خودمان، گاه پشت سروده های چهارلنگه ای عمر خیام نیشابوری و گونه ای «خوشباشی گری» (هدونیسم) پناه می جوید؛ و همه ی این ها تنها برای آن است که از زیر بار پاسخگویی به وجدان خود و وجدان اجتماعی بگریزند. آن هنگام که جوانان دلاور ایرانی برای آزادی خاک میهن خود در جبهه های جنگ جان می دادند، گوسپندانی که تازه چشم و گوش شان به دیدنی های جهان روشن شده و هنوز بسان امروز، «ترازِ نو» نشده بودند، چنین نغمه ی بیشرمانه ای سر می دادند:
«شهیدان زنده اند، ما چرا بجنگییم؟
به خون آغشته اند، چشم ها را می بندیم.»

همه ی آن ها از انقلاب و شورش توده های مردم می ترسند و حتا با شنیدن چنین سخنانی، قلب شان به تاپ تاپ می افتد؛ برخی وقت ها نیز که کار بالا می گیرد، اگر انتقادی هم از حاکمیت کشور خود بکنند با دوراندیشی و حسابگری فراوان همراه است و به عنوان نمونه از انتقادهایی چون: «چرا ارزش پول ملی پایین آمده ...» یا «دخترانِ تنها احساس ناامنی می کنند ...» و یا بد رانندگی کردن مردم در خیابان ها و جاده ها که آن ها را جلوی دوستان تازه ی آمریکایی یا فرانسوی شان شرمنده کرده، فراتر نمی رود.

همه ی این ویژگی ها، توانایی های تازه و همراه با آن، افزایش نسبیِ «گوسپندان تراز نو» را باید به پای جهانی شدن سرمایه و "کوچک" تر شدن جهان یا همانا پدیداری «دهکده ی جهانی» گذاشت؛ پدیده ای بسیار خوشایند اربابان جهان سرمایه برای پرواربندی هرچه بیش تر گوسپندانی سربزیر، توسری خور، خودخواه، گنده گوز، سیاست گریز و بی هیچ آرمان و آرزویی والا! گوسپندانی که فشرده ی شعار و باور و بینش همگی شان، چنین است:
«انقلاب، بد! اصلاحات، خوب!»

ب. الف. بزرگمهر دهم خرداد ماه ۱۳۹۳

http://www.behzadbozorgmehr.com/2014/05/blog-post_6689.html

تو مملکتی که مجبوریم آرزوهامونو قربونی کنیم ... ـ بازانتشار



























http://www.behzadbozorgmehr.com/2013/10/blog-post_5448.html


"شیوانوازی" ترومپتی که آب دهان بسیاری در لوله ی آن انباشته شده است

«من به تازگی از عربستان سعودی برگشتم. سفری بزرگ در حدِّ حماسه بود؛ زیرا من به آن ها گفتم که شما دیگر نمی توانید پشتیبانی مالی از تروریسم را پی گیرید. پادشاه عربستان سعودی که یک مرد بسیار ویژه ای است از جان و دل گفت که این کار را خواهد کرد؛ و اکنون با کشورهایی که به تروریست ها پشتیبانی مالی می رساندند، پیکار می کند.۱ این پیکار، نتیجه های بزرگی داشته و آن را خواهیم دید. سفرم تاثیر بزرگی داشت. ما نمی توانیم به کشورهای بسیار دارا اجازه دهیم که از گروه های اسلامگرای تروریسم پشتیبانی مالی کنند. اجازه نخواهیم داد؛ نه، اجازه نخواهیم داد!»۲

این نکته را بیفزایم که با همه ی ویرایش و پارسی نویسی بکار برده شده در آن چند جمله، "شیواگویی" آن، هنوز چشم را خیره می کند و باری بیش از بیاناتِ «آقا بیشعور» سخن سرا و خودشیفته ی خودمان دربرندارد.

ب. الف. بزرگمهر   سوم تیر ماه ۱۳۹۶

پی نوشت:

۱ ـ دانسته از یاد می برد که از یکی از همین کشورها (قطر)، چون باژگیرهای برخی شهرهای بزرگ تر پایان دوره ی قاجار و آغاز دوره ی «رضا قلدر» که سپس نام «پهلوی» را دزدید و بر خود نهاد، باژی هنگفت به ارزش ۱۲ میلیارد دلار (فروش ۳۶ فروند هواپیمای اف ـ ۱۵) ستانده است.

۲ ـ بخشی از سخنان دوالد ترامپ، برگرفته از تارنگاشت وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا» دوم تیر ماه ۱۳۹۶ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

پارسی نویسی:
آمیخته واژه ی «شیوانوازی» را بر بنیاد آمیخته واژه هایِ «شیوانویسی» و «شیواگویی»ساخته و بکار برده ام.

ب. الف. بزرگمهر   سوم تیر ماه ۱۳۹۶

۱۳۹۶ تیر ۲, جمعه

تروریست های خودی آنجا را آتش زده اند؛ چرا دروغ می گویید؟

باورتان می شود که چنین آتش سوزی بزرگی از یک یخچال آغاز شده و آنچنان با شتاب گسترش یافته که همه پناهجویان بخت برگشته در آن برج را غافلگیر نموده است؟!

تا اینجای کار و با همه ی پنهانکاری های پلیس از آن میان درباره ی شمار کشته شدگان که بگونه ای قطره چکانی هر بار بر آن می افزایند، نمودها و نشانه های بسیاری، گواه آتش زدن آن برج از سوی تروریست های خودی است و پلیس و دولت پلید انگلیس در این باره دروغ گفته و می گویند.

گزارش زیر بویژه آن بخش که گناه را به گردن کارخانه ی یخچال سازی می اندازد، آشکارا دروغ پردازی و سرهم نمودن داستانی برای کژدیسه نمودن خِرَد خواننده است. گفته ی رییس بازرسی پلیس لندن که «نگرانی من این است که تلفات بیشتر باشد.» (گزارش زیر)، شایان درنگ و نشانه ای از بیش تر بودن شمار کشته شدگان است.

ب. الف. بزرگمهر دوم تیر ماه ۱۳۹۶

***

پلیس لندن: آتش‌سوزی مرگبار در برج گرنفل از یک یخچال آغاز شد

پلیس لندن روز جمعه دوم تیرماه اعلام کرد آتش‌سوزی در برج گرنفل که دستکم ۷۹ کشته برجای گذاشت از یک یخچال فریزر مدل «هات‌پوینت» آغاز شد.

فیونا مک‌کورمک، رییس بازرسی پلیس، گفت که کارخانه سازنده یخچال فریزر مدل FF175BP «هات‌پوینت» این محصول را جمع‌آوری نکرده بود و باید آزمایش‌های بیشتری روی آن صورت می‌گرفت.

وی همچنین گفت:
عایق و کاشی‌هایی که در کف این برج ۲۴ طبقه استفاده شده بود بررسی‌های ایمنی مربوط به آتش‌سوزی را با موفقیت پشت سر نگذاشته بودند.

مک‌کورمک اظهار داشت:‌
«آزمایش‌های اولیه روی نمونه عایق‌های برداشته شده از کف برج نشان داد که پس از آتش‌زدن، فورا می‌سوزد».

رییس بازرسی پلیس اعلام کرد که در میان جرایم جنایی احتمالی نظیر «نقض قوانین و مقررات» که ممکن است رخ داده باشد، موضوع «قتل نفس» نیز مدنظر قرار می‌گیرد.

به گزارش خبرگزاری رویترز، آتش‌سوزی در برج گرنفل لندن بدترین نمونه از زمان جنگ جهانی دوم است و فشارها بر ترزا می، نخست‌وزیر بریتانیا، را افزایش داده است.

مک‌کورمک با اشاره به کشته شدن ۷۹ نفر در این حادثه گفت:
«نگرانی من این است که تلفات بیشتر باشد».

وی تصریح کرد که «اجساد کامل» قربانیان از محل خارج شده و «این واقعیت وحشتناک را باید در نظر گرفت که احتمالا نتوانیم هویت تمام آدم‌هایی که در دمای شدید ناشی از آتش‌سوزی مرده‌اند پیدا کنیم».

افسران پلیس از همگان خواسته‌اند تا در صورتی که اطلاعاتی پیرامون ساکنان برج گرنفل دارند آن را در اختیار پلیس قرار دهند.

نخست‌وزیر بریتانیا روز پنجشنبه اعلام کرد تمام قربانیان این برج فارغ از وضعیت مهاجرتی‌شان به تمام امکانات مورد نیاز دسترسی خواهند داشت.

برگرفته از تارنگاشت وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا» دوم تیر ماه ۱۳۹۶

بختی برای ویرایش این گزارش نداشتم.   ب. الف. بزرگمهر

نمی خواهم در خانه ی اجاره ای جان سپارم! ـ بازانتشار

کار به جایی رسیده که این آخوند دلقک و لوده را به میدان بیاورند تا برای مردم «طنز حلال» بگوید و با سخنانی بی پایه، توده ی مردم را سرِ کار بگذارد. در نوار ویدئویی زیر ادعا می کند که روز عاشورا در دانمارک، ۴۰۰۰۰ نفر توی خیابان عزاداری کرده اند. آخوند دروغگو نمی داند یا می داند و دانسته سرِ مردم را شیره می مالد که در دانمارک، حتا برای پیامبر خودشان: عیسا هم ۲۰۰۰ نفر به خیابان نمی آیند. از آن گذشته، شمار مسلمانان این کشور که بیش ترشان نیز اهل سنّت هستند، تا آنجا که من می دانم به آن رقمی که این آخوند نادان بر زبان آورده، نمی رسد. چه باید گفت جز: «آنجای آدم دروغگو!»

با این همه، نکته جالب تری در گفته های این آخوند نادان هست که از آن می توان یک نتیجه گیری منطقی بیرون کشید. می گوید:
«... امام حسین وقتی آمد کربلا، اول زمین های کربلا را خرید. گفت من نمی خواهم خون من توی زمین مردم ریخته شود ... منطقه کربلا را امام حسین خرید که خونش در زمین مردم ریخته نشود و زوّارهایش پایشان را جای حرام نگذارند.* این ها درس است.»
 
نخستین نتیجه ای که از این داستان گرفته می شود این است که هر آدمی نیازمند زمین، سرپناه یا حتا آلونکی است که از آنِ خود وی باشد؛ در چنان جایی، نمازش در درگاه خداوند بهتر پذیرفته می شود و هنگامی که جان به جان آفرین می سپارد، صرف نظر از آنکه خونش بر زمین ریخته شده یا در رختخواب جان سپرده باشد، در زمین یا خانه ی خود مرده است!
 
ب. الف. بزرگمهر ۲۱ شهریور ۱۳۹۰ 
 
http://www.behzadbozorgmehr.com/2011/09/blog-post_12.html
 
https://www.youtube.com/watch?v=CS5K4v4tZRk
 
 
* در اسناد تاریخی رویداد کربلا که از ریشه با چیزهای ساختگی آخوندهای دروغگو تفاوت دارد، امام سوم شیعیان، پس از گرفتار شدن در دشت کربلا و هنگامی که راه پس و پیش نداشت، دستِ کم دوبار در نامه هایی به یزید از وی درخواست می کند که به وی و همراهانش اجازه ی بازگشت بدهند. یزید، چنین اجازه ای به وی نمی دهد و وی را همراه برخی از هوادارانش می کشد و سایر آنها را دستگیر و اسیر می نماید. گوشه هایی از این رویداد نه چندان مهم تاریخی، با یادآوری اسناد و مدارک در کتاب «ریشه های تاریخی واقعه کربلا» (نام نویسنده ی آن را از یاد برده ام) به میان آمده که بسیار با داستان های ساختگی مذهبی شیعه که به نوبه خود ریشه در اسطوره «سیاوش» (شاهنامه) دارد، تفاوت می کند. جالب است که حتا شمار یاران امام سوم شیعیان (۷۲) نیز ریشه در شمارگان مقدّس پیش از اسلام در میهن مان دارد که یکی از آنها شمارگان ۶ و مضرب های آن (۱۲، ...، ۷۲) است.

آنچه در داستان آخوند نادان چشمگیر است، خرید زمین های منطقه ی کربلا بوسیله ی امام سوم شیعیان است که چنانچه درست باشد، هدف از آن نمی تواند چیزی باشد که آخوند مردم فریب بر زبان آورده است. همچنانکه، اگر به رویداد کربلا بازگردیم، جنگ و کشتار در منطقه ای بیابانی صورت پذیرفته که به گمانم کسی مالک آن نبوده و به زبان توده ی مردم: «زمین خدا» بوده است!

توی سر سگ بزنی، پیامبر از اینجا برخاسته است!

تصویری دیدنی از زمین و سایه ی ماه بر روی آن از نگاه کیهان نوردی که هنوز چندان از زمین و ماه دور نشده است؛ ولی نگاهم روی منطقه ای به همان رنگِ سایه که ایران مان را نیز دربرمی گیرد، میخکوب می شود؛ منطقه ای بی ابر و در بخش سترگی بیابانخیز و نه تنها بیابانخیز که پیامبرخیز. ۱۲۴۰۰۰ پیامبر، همگی از این منطقه برخاسته اند که بیش ترشان در غارها و بیغوله ها میان بیابان های خشک و بی آب و علف و دور از مردم می زیسته اند؛ از آن میان، یحیا که به یاری خدا شتافت و مریم باکره را آبستن نمود. توی سر سگ بزنی، پیامبر از اینجا برخاسته است!

ب. الف. بزرگمهر دوم تیر ماه ۱۳۹۶



اسرار غمش گفتم در سینه نگهدارم ...


۱۳۹۶ تیر ۱, پنجشنبه

در کشوری که سربازان «یانکی» در آن جولان می دهند ...

«لازم نیست که من از هر کسی امتحان بگیرم. می‌خواهم اختیاراتم هر روز کم شود؛ اما اختیاراتم را به افراد نمی‌دهم؛ به نهادها می‌دهم.»۱

رییس جمهوری افغانستان که بارها از سوی همچشم خود، دیگر عروسک خیمه شب بازی «یانکی»ها: «عبدالله عبدالله» به کانونمند نمودن نیرو در دست خودش متهم شده، تاکنون بسیاری از بلندپایگان دولتی را پس از آزمونی که خود وی از آن ها گرفته، بکار گمارده است!۲ وی با اشاره به روند بکارگماری ها گفته است:
«اگر من مداخله نمی‌کنم، هیچ کسی دیگری نیز حق مداخله ندارد.»۳

«... ”دفتر هماهنگی امور انسان‌دوستانه سازمان ملت ها“ گزارش داده که از زمستان گذشته تاکنون بیش از ۱۰۳ هزار افغان به شَوَند جنگ از خانه‌های خود آواره شده‌اند ... بر بنیاد آمار ”سازمان ملت ها“ در سال گذشته ی ترسایی، بیش از ۶۶۰ هزار تن از شهروندان افغانستان از خانه‌ و کاشانه ی خود آواره شده‌اند.»۴

می بینید؟! در کشوری که سربازان «یانکی» در آن جولان می دهند و دست شان برای همه گونه تبهکاری باز است، رییس جمهور و دیگر بلندپایگان رژیمی پوشالی، پادوهایی بی سر و پا و ابزار دست هایی بیش نیستند؛ پادوهایی "بلندپایه" که چون نمونه ی یادشده، رییس جمهورش نقشی بیش از مسوول کارگزینی اداره ای چون «اداره ی ریشه کنی مالاریا» برای برگزیدن پادوهایی دون پایه تر، گوش بفرمان و آماده برای کشتن «پشه»۵ های ریز و درشتی که با وزوزشان خواب و آرامش آن ها را ربوده اند، ندارد؛ پادوهایی دون پایه که همچنین باید هشیار باشند تا کسی پیرامون اَرگی که آن "بلندپایگان" را در خود جای داده، ترقّه درنکند!۶ پادوهایی بی سر و پاها که با همه ی "بلندپایگی" شان، آنچنان فرومایه اند که برای پاسداری از چنان مسوولیت ها و جایگاه های ناچیزی، هر از گاه ناگزیر به چنگ و دندان نشان دادن به همچشمان خویش اند.

ب. الف. بزرگمهر یکم تیر ماه ۱۳۹۶

پی نوشت:

۱ ـ برگرفته از گزارش «غنی: می‌خواهم اختیاراتم هر روز کمتر شود»، ۳۱ خرداد ماه ۱۳۹۶، برگرفته از رسانه ی مزدور امپریالیست های انگلیسی: «بی بی سی»

۲ ـ بنیاد نوشته را از گزارش «غنی: می‌خواهم اختیاراتم هر روز کمتر شود» («بی بی سی»)، برگرفته ، ویرایش، پارسی و بازنویسی نموده ام. ب. الف. بزرگمهر

۳ ـ همانجا

۴ ـ برگرفته از گزارش «سازمان ملل: بیش از ۶۵ میلیون نفر در جهان آواره شده‌اند»، ۲۹ خرداد ماه ۱۳۹۶، تارنگاشت وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا» (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۵ ـ «نگرش و برخوردی کژ و کوله به چالش های افغانستان و جهان»، ب. الف. بزرگمهر، ۱۳ بهمن ماه ۱۳۹۵
http://www.behzadbozorgmehr.com/2017/02/blog-post.html

۶ ـ «به گفته وزارت کشور افغانستان، استفاده از ترقه/پتاقی و شلیک شادیانه از یکسو باعث آزار و اذیت مردم شده و از سوی دیگر، زمینه سوء استفاده برای اخلال امنیت را فراهم می‌سازد.»

برگرفته از گزارش «وزارت داخله افغانستان استفاده از ترقه در روزهای عید را ممنوع اعلام کرد»، ۳۱ خرداد ماه ۱۳۹۶، «بی بی سی»

هر دو از یک تیره اند


۱۳۹۶ خرداد ۳۱, چهارشنبه

میخ را بر دیگران کردند و من گوزُک شدم ...

یورش موشکی «سپاه پاسداران سرمایه» به «دیرالزور» در سوریه از آن میان، واکنش «نادان یابو» را در پی داشت۱ و مرا ناخودآگاه به یاد گفته ای طنزآمیز از استاد سخن دری (پارسی)، حاجی اسماعیل سیاه نامور به «گوزُک»۲ انداخت:
میخ را بر دیگران کردند و من گوزُک شدم
تا کجا بنگر که بر ما عاجزان زور آمده!

یادآور شوم که پرداختن به گفته ی تبهکاری به نام «نادان یابو» که در خود اسراییل، بسیاری از مردم از وی نفرت دارند و در واپسین گزینش نخست وزیری آن کشور، در حالیکه نمودها و نشانه های روشنی گواه شکست سنگین وی بود، در پی یکی دو سخن سرایی ضد یهودی و گمان برانگیز «آقا بیشعور نظام» در آستانه ی رای گیری در آن کشور، دوباره به نخست وزیری برگزیده شد، هیچگونه هماوندی با نابخردی یا بخردانه بودن و بگونه ای کلی تر سویه های سیاسی و نظامی یورش موشکی یاد شده و حتا بازی های پشت پرده ای که دامنه ی آن برایم روشن نیست، ندارد و تنها از دید آن تبهکار، آنهم بگونه ای مشروط به میان آمده است.

ب. الف. بزرگمهر ۳۱ خرداد ماه ۱۳۹۶

پی نوشت:

۱ ـ به گزارش خبرگزاری فرانسه، نخست وزیر اسراییل، دوباره ایران را تهدیدی برای این کشور و نیز خاورمیانه و حتا جهان دانست و افزود:
«ما کارها و گفته های شان را دنبال می کنیم. من یک پیام برای ایران دارم:‌ اسراییل را تهدید نکنید!»

برگرفته از تارنگاشت وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»، ۲۹ خرداد ماه ۱۳۹۶ (با اندک ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

 ۲ ـ اسماعیل سیاه، نامور به «اسماعیل گوزُک» و «سیاه سپید اندرون»، شخصیت شوخ، سیاستمدار، پیکارگر و یکی از سرایندگان دوره ی کنونی افغانستان، اهل هرات و از فرهنگیان، درباریان، شخصیت‌های نشانه گذار فرهنگی و سیاسی زمان خویش بود که سروده ها و شوخی های پرشماری از وی به یادگار مانده‌است؛ سروده ها و شوخی هایی که همینک پس از گذشت نزدیک به یک سده، هوچنان زبانزد مردم افغانستان است. وی، بیش از هر جای دیگر در میان مردم هرات آوازه دارد.

برگرفته از دانشنامه آزاد «ویکی پدیا» (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

پیگیری ندانمکاری های گذشته را دیگر نمی توان تنها به پای نادانی نهاد! ـ بازانتشار

بنا به گزارش رسانه های باختری، عربستان و متحدینش از کشورهای سنی مذهب منطقه و برخی از کشورهای عضو «شورای همکاری کشورهای عرب خلیج»، نیمه شب دیشب یورش گسترده ای همراه با بمباران هوایی مواضع «حوثی» ها در یمن آغاز نموده اند که همچنان پی گرفته می شود.

فرستاده ی عربستان به «ایالات متحد» در هماوندی با این یورش که از سوی امپریالیست های «یانکی» نیز از هرباره پشتیبانی می شود، در یک همایش خبری گفته است:
«عملیات برای پشتیبانی از دولت قانونی یمن و جلوگیری از گسترش جنبش ریشه دار ”حوثی“ انجام پذیرفته و کشور پادشاهی ”عربستان سعودی“، ”شورای همکاری کشورهای عرب خلیج“ و دیگر متحدان این گروهبندی به درخواست رییس‌جمهور قانونی یمن پاسخ داده‌اند.»

تا آنجا که می دانم، دخالت نظامی در امور کشوری دیگر بر بنیاد قانون های پذیرفته شده جهانی در «سازمان ملت ها»، تنها آن هنگام قانونی است که:
الف. بگونه ای رسمی و مورد تایید «سازمان ملت ها» از سوی دولت رسمی کشور درخواست کننده انجام پذیرفته باشد؛ و
ب. کشور درخواست کننده از سوی کشور سوم یا جریان های تروریستی پشتیبانی شده از بیرون آن کشور، تهدید شده باشد.

با آنکه همه ی چالش های پیرامون یمن را بدرستی نمی دانم، برایم این اندازه روشن است که مورد «الف» اشاره شده در بالا که از سوی آن فرستاده ی رژیم عربستان سعودی گواه گرفته شده، تنها تا اندازه ای درست است؛ زیرا در کشور یمن از مدت ها پیش جریان های دوگانه ای در بخش های گوناگون خاک آن کشور فرمانروا بوده اند که ریشه در گذشته های دورتر و بخش شده ی آن کشور به دو نیمه ی «یمن جنوبی» و «یمن شمالی» دارند؛ بنابراین، گواه گرفتن «پشتیبانی از دولت قانونی یمن» که گویا به درخواست «رییس‌جمهور قانونی» (؟!) آن کشور انجام پذیرفته، گواهی سست و نادرست است؛ زیرا در هیچکدام از گزارش ها که ناچار شدم چند تایی از آن ها را بخوانم و همگی از روی همدیگر رونویسی شده اند، سخنی از تایید «سازمان ملت ها» به میان نیامده است. بماند که مسوولین ریز و درشت آن سازمان جهانی که هر روز نیز پوشالی تر از گذشته می شود، گماشتگان کشورهای امپریالیستی یا همانا «ششلول بندهای دمکرات جامعه جهانی» هستند؛ همان کشورهایی که با بهره برداری از ندانمکاری های سهمگین جمهوری تبهکار اسلامی و رهبر دَبَنگش که بیش از نوک دماغ خویش را نمی بیند و کشورهای وابسته و پلیدی چون عربستان سعودی و شیخک نشین های شاخاب پارس و دیگران، آتش جنگ میان آیین های گوناگون کیش اسلام با یکدیگر، میان یهود با اسلام و سایر کیش ها را برافروخته اند.

مورد «ب» اشاره شده در بالا، پایه و بنیادی در کشور یمن ندارد؛ و اگر داشته باشد، چنگ اندازی های همین کشورهای یورشگر همراه با «شیطان بزرگ» را دربرمی گیرد. اینکه رژیم جمهوری اسلامی تا چه اندازه در آنجا نقش آفرین بوده یا رسانه های آبزیرکاه باخترزمین، این نقش را تا چه اندازه با گزافه گویی و بزرگنمایی، برجسته نشان داده اند تا سپس ماهی های چاق و چله تری از آبِ گل آلود بگیرند، چندان آگاه نیستم؛ گرچه، امیدوارم کشورمان در رویدادهای درونی یمن کم ترین نقشی نداشته باشد. آماج من از نوشتن این یادداشت نیز همین نکته بوده است که با گواه گرفتن بهانه های ریشخندآمیز فرستاده ی عربستان در همایش خبری یادشده، نادرستی چنگ اندازی در امور سیاسی و از آن بدتر کارهای خودسرانه ی نظامی در کشوری دیگر را یکبار دیگر یادآور شده، فرجامِ کار را که می تواند پیامدهای شومی برای میهن مان دربر داشته باشد به آن رهبر دَبنَگ نابکار گوشزد کنم!

اگر یورش نزدیک به ۱۰ کشور یا شاید بیش تر به خاک سرزمینی دیگر و به هر بهانه ای ناشایست، غیرقانونی و تبهکارانه است، چنگ اندازی های رژیم تبهکار جمهوری اسلامی در خاک عراق یا هرجای دیگر نیز به همان اندازه ناشایست، غیرقانونی و تبهکارانه است و باید از آن پرهیز نمود. از آن بدتر، گفته های دَبَنگ دیگری از کارگزاران خیمه و خرگاه رهبری است که از این چنگ اندازی ها با برنام «صدور انقلاب» یاد کرده و نمی داند که از دیدگاه دانشورانه که جای سخنی افزوده تر درباره ی آن، اینجا نیست، انقلاب، صادرکردنی یا حتا کاشتنی نیست! بهترین نمونه ی دردناک آن، اندیشه و کردار نادرست «چه گوارا» در کاشتن انقلابی به شیوه ی انقلاب کوبا در کشوری دیگر از کشورهای «آمریکای لاتین» بود که شکست وی، گرچه هیچ چیز از منش انقلابی و دوست داشتنی وی به عنوان آدمی راستکردار در میان انقلابیون و مردم جهان نمی کاهد، بیش از شکستی فیزیکی در یک نبرد کوتاه چریکی، شکست چنان انگاره ی نادرستی بود. در کشور خودمان نیز نمونه ای از چنین برخوردی را دیرزمانی پیش گواه بوده ایم.

این را نیز ناگفته نگذارم که یاوه های آن کارگزار خیمه و خرگاه رهبر درباره ی «صدور انقلاب»، بیش از آن ریشخندآمیز است که بخواهم به آن بپردازم؛ تنها اشاره ای بود و بس! کدام انقلاب؟! انقلاب به اصطلاح اسلامی که اقتصادش مال خر و گاو است و یکی دیگر از آماج هایش، چادر کردن زنان و صیغه شدن های یکساعتی است؟! به این که انقلاب نمی گویند؛ انقلاب به این آرش است که دگرگونی و بهبود در وضع زندگی توده های زحمتکش، ستمدیدگان و رنجبران پدید آید! می بینید، چه شوخی های ریشخندآمیز و گزنده ای می کنند؟ بیشرم ها آرش کمابیش هر واژه یا زبانزدی را در کشورمان واژگون نموده اند؛ بگونه ای که حتا «مانند کون ملا پاک است!» نیز آرش و کاربرد خود را در میهن مان از دست داده است!

از این نیز که بگذریم، سخن بر سر کمک و یاری نرساندن به نیروهای هم اندیش و در یک راستای سیاسی در جاهای دیگر نیست! چنین کمک هایی راه هایی دیگر دارد که مهم تر از همه گسترش آگاهی و کمک به سازمان یابی نیروهای پیشرو از راه هایی ناسرراست بگونه ای است که چارچوب های پذیرفته شده ی جهانی را زیر پا نگذارد و گزک دست نیروهای امپریالیستی ندهد. همینجا به عنوان یک نمونه، پیشنهادی در میان می گذارم:
بجای نمایش های نیرو در خاک عراق و بزرگنمایی های دوسویه ی سرداری ساختگی در آنجا که هم رسانه های ایرانی و هم رسانه های امپریالیستی به آن دست می یازند، چرا در خاک سوریه و با اجازه ی دولت آن کشور برای آزادی بیش از ۵۰۰۰ زن و دختر جوان که حتا دخترکان خردسالی نیز برخلاف شریعت پذیرفته شده اسلام اهل سنت و شیعه از سوی اهریمنان «داعش» به بردگی جنسی واداشته شده اند، یک عملیات کماندویی برنامه ریزی نمی کنید و به اجرا درنمی آورید؟!

من آدمی مذهبی نیستم و به نیرویی بیرون و برتر از طبیعت به نام خدا، الله یا هر نام دیگری نیز باور ندارم؛ ولی چه تفاوتی می کند؟ حتا اگر چنین باوری داشتم با خود می گفتم:
اجر و ثواب رهایی آن زنان و دختران جوان کرد که پاره تن ما ایرانیان نیز هستند با هر کیش و آیینی که دارند، هزاران بار بیش تر از نمایش های نیرو زیر چتر پشتیبانی هوایی و زمینی «یانکی» ها در کشور عراق است! بماند و پیش تر در یادداشت های دیگری نیز به آن اشاره نموده ام که بازیچه ی دست امپریالیست های «یانکی» در عراق شدن از این ها فراتر و ننگی است بر دامن مردم ایران.

امیدوارم آنچه می نویسم و از دل و جان نیز برخاسته و از شما چه پنهان، در میان سرگیجه های گاه کشنده ام، آنگاه که اندکی کاهش می یابند با احساس مسوولیت و پاسخگویی در برابر مردم ایران و وجدان خود می نویسم، بر دل و جان هر آنکه جویی عقل در سر دارد و تن به سرسپردگی اربابان و بهره کشان ایران و جهان نداده، بنشیند!

با سرنوشت مردم ایران بازی نکنید و نگذارید که رژیمی تباه و فرسوده از درون، تنها برای رهایی خود و بیش تر از این ستون به آن ستون پریدن، شما و مردم ایران را به بازی بگیرند!

نگذارید کسانی که حتا دو گام جلوی پای خود را نیز نمی توانند ببینند و بشناسند با هر بار تصمیم گیری های نابجا و نادرست، میهن مان را به کام نیستی بکشانند!

گول چهره های آراسته و بزک کرده ی «ششلول بندهای دمکرات جهان» را نخورید! آن ها در همان آن که چاقوهای شان را تیز می کنند، برای مردم ایران شادباش نوروزی نیز می فرستند.

ب. الف. بزرگمهر ششم فروردین ماه ۱۳۹۴

http://www.behzadbozorgmehr.com/2015/03/blog-post_676.html

پیمانه ی آن ها لبریز شده و نیازمند آمرزشند!


برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!