«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۴, پنجشنبه

ماهی از سر گَنده گردد، نی ز دُم!

جز تبهکاری ها و کارچاق کنی های پشت پرده که زمینه های گوناگونی از ناخنک زدن به بودجه ی عمومی و پولشویی گرفته تا قاچاق هر چیز پربها و زد و بندهای نان و آبدار درون و بیرون از مرزهای کشور با هر کس و ناکسی را دربرمی گیرد و همه ی این ها را نیک آموخته و استاد شده اند، در جلوی پرده و روی صحنه ای که به این یا آن کار وزارتی، مدیریتی و رهبری امور کشوری پهناور گماشته شده اند، کاری جز بر زبان راندن واماندگی ها، کارهای تلنبار شده بر روی هم و بیلان ویرانی ها و کشته ها و شمار بیکاران هر دم فزونی یابنده و افکندن گناه بر گردن دیگری که این یکی را از آن رهبر پفیوز یاد گرفته اند، کاری دیگر نیاموخته اند!۱ روشن است که نه آن کارهای پشت پرده و نه این بلبل زبانی های جلوی پرده که گاه با نمایش های گستاخانه نیز همراه می شود و «بچه خوشگلِ خالیبافِ نظام»، تاکنون چندین نمونه از آن ها را بروی صحنه آورده، نمی توان براستی کار نامید:
مشتی الدنگ بیکاره و بی همه چیز که چون زالو به جان سرزمینی باستانی افتاده و خون مردم را می مکند.

گناه اوضاع بس تلخ و ناگوار اقتصادی ـ اجتماعی و سیاسی کشور نیز بر گردن هر کسی است جز خود آن ها:
از الله در آسمان هفتم و آب و هوا گرفته تا کارگران و زحمتکشان و حتا گوسپندانی که پنج شش برابر بیش از دوره ی شاه گوربگور شده چرا می کنند! باور نمی کنید؟! این ها سخنان آن زنک پتیاره در گفتگو با دو زنک شلخته در نقش خبرنگار است که گویی برای گل گفتن و گل شنیدن به دیدار وی شتافته بودند:
«در ایران با افزایش ۱.۸ درصدی دما روبرو هستیم؛ یعنی در حدود ۳۰ درصد پوشش گیاهی ما در حال از بین رفتن است. این تازه در شرایطی است که عوامل دیگری از جمله چرای بیش از حد دام وجود نداشته باشد که البته در مراتع ایران ۴ تا ۵ برابر ظرفیت، دام‌ها در حال چرا هستند.

در بحث گرد و غبار، یک دستگاه را مسوول جلوه می‌دهند؛ در حالیکه بخش دامپروری تا زمانی که به شیوه سنتی، بدون نظارت کافی تغذیه می‌کند، ما با مشکلات بیشتری مواجه خواهیم بود. حال این مشکلات زیست محیطی در حالی است که قیمت گوشت گوسفند بالاست و این پرورش گوشت به پیامدهای زیست محیطی نمی‌ارزد.»۲ (برجسته نمایی های متن از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر)

آرش چنین یاوه گویی هایی روشن است:
گوسپندان هم افزون بر دیگر آخشیج ها که در جاهای دیگر گزارش به آن ها اشاره شده، دست اندرکار خشکسالی اند! و چنانچه از این زنک بی آبرو درباره ی چند و چون سیل آذربایجان که جان شماری از هم میهنان مان را گرفت و تنها خود مردم به یاری سیل زدگان شتافتند، پرسیده شود، باز هم گوسپندان، یکی از گناهکاران از آب درمی آیند؛ زیرا پوشش گیاهی را بیش از چهار تا پنج برابر لنبانده اند و آب در زمین لخت و برهنه آسان تر و پرشتاب تر به جنبش درمی آید و سیل راه می افتد؛ افزون بر آنکه کشاورزی و دامپروری به شوند پیامدهای زیست بومی باید خوابانده شود!۳ می خواستم در نوشته ای هجوآمیز از زبان گوسپندان و به نمایندگی از سوی همه شان بنویسم:
... ولله ما بیگناهیم! ما به همان اندازه علف می خوریم که پیش ترها می خوردیم!

در تازه ترین مورد نابکاری که بگونه ای روشن و بی هیچ گمان و گفتگو، نبود دستگاه های پالایش هوا در معدن یکی از مهم ترین آخشیج های آن است و بگونه ای کمرنگ و آمیخته با پروا در یکی دو تا از گزارش ها نیز به آن اشاره شده،۴ این یکی پادوی بیشرف، گناه را به گردن خود کارگران افکنده است:
«علی ربیعی علت این حادثه را ”خطای انسانی“ [نامیده] و گفته که علت وقوع انفجار و محبوس شدن کارگران در این معدن، اشتباه آنان برای روشن کردن لوکوموتیو حمل ذغال سنگ به شیوه باتری به باتری بوده است. به گفته ربیعی، در عمق ۷۰۰ متری این معدن ۱۳۰۰ متری، باتری لوکوموتیوی که ذغالسنگ را حمل می‌کرده است، تمام می‌شود و برای نصب باتری جدید اشتباه می‌کنند و می‌خواهند این مشکل را به شیوه غلط باتری به باتری کردن، برطرف کنند که متأسفانه این کار منجر به انفجار گاز انباشته در معدن می شود.»۵ (افزوده ی درون [ ] از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر)

از نمایش ویژه کاری وزیر مشنگ در تازه ترین "دسته گل" رژیم تبهکارِ ضد کار و کارگر که بگذریم، این پرسش بر جای می ماند که وی یا دیگرانی که چنین یاوه هایی را بر زبان کژدم گزیده اش نشانده اند، چگونه و از کجا با این شتاب شگفت انگیز توانسته اند به چگونگی ترکش گاز پی ببرند؟! آنهم در شرایطی که بنا بر گواهی های رسانه ای حتا نتوانسته اند دستگاه پالایش هوا را به هنگام به جایی که کارگران در زیر آواری آغشته به گاز کشنده ی متان در بند افتاده بودند، برسانند!

از این ها گذشته، چنانچه دروغ وزیر مشنگ را نیز بپذیریم، آیا این یا آن وزارتخانه یا دیگر دم و دستگاه های بازرسی و استانداردِ کار نباید پاسخگوی ناکارآزمودگی کارگران بشمار آیند؟! بماند که چون دیگر نمونه های تاکنون از سر گذرانده، چون «پلاسکو» و جاهای دیگر، نارسایی و ناکارآمدی از بالاترین جایگاه های رژیم تبهکار سرچشمه می گیرد:
ماهی از سر گَنده گردد، نی ز دُم!

مرگ بر رژیم کارگرستیز و آدمکش اسلام پیشگان!

ب. الف. بزرگمهر ۱۴ اردی بهشت ماه ۱۳۹۶

پی نوشت:

۱ ـ دیگر آموخته های شان، چون دروغگویی های گاه همراه با سوگند «حضرت عباس»، نیرنگبازی، چابلوسی، بادنجان دورقابچینی، خایه مالی، پاچه خواری، سر یکدیگر شیره مالیدن و ده ها "هنر" دیگر را به این شَوَند که هم در پشت پرده و هم جلوی آن روی می دهد را دانسته نادیده گرفته ام!

۲ ـ برگرفته از گزارش «ابتکار: محیط‌ زیست ایران به نقطه غیرقابل بازگشت رسیده ‌بود»، ۱۰ فروردین ماه ۱۳۹۶ در پیوند زیر:
http://www.khabaronline.ir/%28X%282ghjo%29%29/detail/649599/society/environment  

۳ ـ این یکی، بگمانم برجسته تر از آن دیگری است؛ زیرا سیاست نابودی زیست بوم ایران و بهمراه آن، نابودی بخش های گسترده ای از اقتصاد بومی کشور بر بنیاد الگوی کشوری بیابانی چون عربستان، یکی از سیاست های دانسته و آگاهانه ی رژیم ایران بربادده بویژه در دولتِ مزدور کشورهای امپریالیستی نامور به «زهدان اجاره ای» است.

۴ ـ «منابع ایلنا در استان گلستان می‌گویند، هم‌اکنون دستگاه هوادهی (وان تراتور) به عملیات امداد و نجات ۵۰ کارگر محبوس شده معدن زمستان یورت آزاد شهر اضافه شده است. این دستگاه، مخصوص تجهیزات فنی تونل است و کمک می‌کند اکسیژن سریع تر وارد تونل ورودی معدن شود. این درحالی است که راه ورودی و خروجی این معدن فقط از یک تونل است؛ به همین علت کار امداد و نجات را سخت شده است.» برگرفته از گزارش «آخرین اخبار از انفجار در معدن زغال‌سنگ زمستان یورت»، «ایلنا»، ۱۳ اردی بهشت ماه ۱۳۹۶ (برجسته نمایی های متن همه جا از آنِ من است. ب. الف. بزرگمهر)

۵ ـ برگرفته از گزارش «آمار کشته‌شدگان به ۳۵ نفر رسید»، تارنگاشت زیتون، ۱۳ اردی بهشت ماه ۱۳۹۶

https://zeitoons.com/29384

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!