«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۶ فروردین ۲۵, جمعه

انگار که نیستیم و اینجا بهشت نیست ...

نگاره ای از نگارگری ایتالیایی در سده های هفدهم ـ هژدهم ترسایی است که در آن گویا بهشت به تصویر کشیده شده است؛ این را می توان از روی دو سه فرشته ی کالبد یافته در نگاره که دو تای شان با کون لخت سرگرم پروازند، بازشناخت. هستی آن مرد با نیزه ای سه شاخه در دست که بیش تر چون نمادی از اهریمن شناخته می شود و آن دو سه زن و دختر بی پر و بال، داستان را تا اندازه ای پیچیده می کند. با این همه، هستی دریایی که آب آن موج نیز برمی دارد و ابرهایی بارانزا بیش تر نشانه ای از بهشتی زمینی است تا آسمانی و به هر رو، هرچه هست از آخوند و کشیش و روضه خوان و دیگر جک و جانورانی اینچنین در آن نشانی نیست؛ گرچه، کسی چه می داند؛ شاید هم باشند و جایی بیرون از چارچوب نگاره، در کرانه ی دریا به چشم چرانی سرگرمند؛ انگشت به دندان می گزند و زیر لب، غرولندی می کنند:
این همه از بهشت برین گفتیم و مردم فریفتیم؛ اینجا هیچ حوری، حتا بدریخت ترین شان، نیم نگاهی هم به ما نمی اندازد! انگار که نیستیم و اینجا بهشت نیست ...

ب. الف. بزرگمهر ۲۵ فروردین ماه ۱۳۹۶

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!