«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۶ فروردین ۸, سه‌شنبه

دورپیمایی و دگردیسگی یک پیش بینی ـ بازانتشار

هنگامی که برای نخستین بار، بخشی از سیاست های امپریالیستی در هماوندی با رژیم اسلام پیشگان تبهکار جمهوری اسلامی و بهره برداری های نابجا از کیش اسلام و آیین های گوناگون آن را پیش بینی نمودم، «دزد اندیشه و ادب» را خوش آمد و آن را در واپسین بند نوشته ی نه چندان پرمایه اش بکار برد تا رنگ تازه ای به آن زده، چیزی "نو" در گاهنامه ی «سوسیال دمکرات» انگلیسی به خورد خوانندگانش بدهد.*

من از «اسلام سیاست زده» سخن رانده بودم؛ آن دزد که اندکی نیز شتاب داشت و شاید ذوق زده از هول حلیم در دیگ افتاده بود، برای آنکه اندک دگرگونی نیز در آن بکار برده باشد با ناشیگری نوشت:
«اسلام سیاسی»!

«اسلام سیاسی»، پس از چندی و این بار، «آقا بیشعور نظام» را خوش آمد و آن را در یکی از سخن سرایی های بیمایه اش بکار گرفت. آنگاه که کاربرد چنین گفته ی نادرست و تهی مغزی را از سوی وی دیدم، می توانستم چهره اش را که از خرسندی برق می زد و شاید بادی نیز در گلو انداخته و پُکی جاندار به یکی از پیپ های پیشکشی اش نیز می زد، بدیده آورم و کمی در دل بخندم؛ گرچه در همان آن، ناسزایی چارواداری نیز روانه ی آن «سوسیال دمکرات» نادان ایرانی نمودم.

واپسین بار در گاهنامه ی یکی از سازمان های سیاسی با گرایش های «چپ سوسیال دمکرات» که وی نیز بگمان بسیار در آن قلم می زند، دیدم که سیاست آن اسلام، اینگونه به چالش کشیده شده بود:
اسلام "سیاسی" (یا شاید "اسلام سیاسی" که تفاوت چندانی ندارد)!

این بار لبخندی تلخ بر لبانم نشست؛ گرچه از تهِ دل خرسند از این که سرانجام به تهی مغزی «اسلام سیاسی» پی برده اند؛ گرچه، باید امیدوار بود که براستی چنین است.

ب. الف. بزرگمهر   هشتم خرداد ماه ۱۳۹۴

http://www.behzadbozorgmehr.com/2015/05/blog-post_298.html 

* من برگردان آن را به پارسی در یکی از تارنگاشت های وابسته به جریانی سیاسی خواندم.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!