«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۵ آذر ۱۸, پنجشنبه

بهتر آن است از زخم شمشیر بمیریم تا از گرسنگی!

اسپارتاکوس و سپاهیانش نیز به چنین سدی برخوردند

اسپارتاکوس و سپاهیانش نیز به چنین سدی برخوردند: دریا بی هیچ کشتی یا حتا قایقی درخور برای گذر از آن؛ جایی که دزدان دریایی، پیش تر به آن ها قول چندین و چند کشتی داده بودند تا از آن دماغه، رهسپار سیسیل شوند؛ وعده ای دروغ و فریبا و دماغه ای که اینک تله ای مرگبار بیش نبود! در پیرامون، سپاه تا بُن دندان به جنگ ابزار آراسته ی «بزرگ برده داران» رومی، هر آن فشار بیش تری می آورد و آماده ی کشتاری بزرگ می شد!

اسپارتاکوس رو به سپاهیان خود که زنان بسیاری نیز در میان شان بودند، گفت:
«بهتر آن است از زخم شمشیر بمیریم تا از گرسنگی»! بدینسان دلاوری و امیدشان را برانگیخت و آن ها بگونه ای شگفت انگیز و ناباورانه توانستند با به چنگ آوردن خاکریزی در خط محاصره از دام بجهند. سپاه بردگان در فرجام کارزارهای پس از آن شکست خورد؛ رومیان، بدن اسپارتاکوس را آنچنان تکه تکه نمودند که هیچ نشانی از کالبد آن قهرمان بزرگ تاریخی برجای نماند. با این همه، آن شورش و جنبش های گسترش یافته در پی آن، اَنگ و نشان تاریخی خود را برجای نهاد و آدمیت را گام هایی سترگ به پیش راند.

به این ترتیب، زمینه های برچیده شدن سازند* برده داری که با نبردهای کوچک و بزرگ بردگان و گاه دهگانان خرده پا در اینجا و آنجا پی گرفته می شد، بیش از پیش فراهم شد. بدون چنان خیزش ها و جنبش های کوچک و بزرگ آدمیانِ تهی شده از حقوق آدمی، سازند برده داری بی هیچ گمان و گفتگو، دورانی بس درازتر پشت سر می نهاد؛ همچنانکه همبودهای برجای مانده از آن را هم اکنون نیز در برخی از کشورهای جهان، بویژه آفریقا می توان یافت. هستی «اقتصاد طبیعی» و چیرگی «جبر غیر اقتصادی» بر بنیاد پیش پا افتاده ترین شیوه ها و ابزارهای فرآوری در همه جا، بستری درخور برای بدرازا کشیده شدن بازهم بیش تر و دامن گسترده تر برده داری و گونه هایی آمیخته از سازندهای «برده داری» و «خاوندی» در اینجا و آنجا بود. آن جنبش بزرگ بردگان بویژه از این سویه برجستگی طبقاتی و تاریخی خود را بیش تر به رخ می کشد.

یادمان نرود که سازند سرمایه داری از هیچگونه خودپویی و خودکاری برای دگردیسگی به سازندی دادگرانه برخوردار نیست؛ برای بزیر کشیدن و جایگزینی آن با سازندی دادگرانه، نبرد بزرگ، گسترده و همبسته ی بردگان نوین و در کانون آن، طبقه کارگر سزاست. دشمنِ برجسته برای سازندگان تاریخ در این نبرد، برخلاف آن دوران، زمانِ شتابنده است. ما از بختِ دراز و دیرپایی برای چنین دگرگونی بزرگی در تاریخ آدمی برخوردار نیستیم! و این بار، نه «کمون پاریس» با همه ی قهرمانی هایش، نه کار سترگ «انقلاب اکتبر» و سپس «توده های مردم» در نخستین کشور زحمتکشان و دیگر کشورهای سوسیالیستی، بسنده نخواهد بود ...

ب. الف. بزرگمهر   ۱۸ آذر ماه ۱۳۹۵

* واژه ی «سازند» را همتراز با واژه ی از ریشه لاتینیِ «فرماسیون» (farmation) بکار برده ام که از دیدِ من از آرش و مانشی دربرگیرنده تر از واژه ی «سامانه»، همتراز با واژه ی از ریشه لاتینیِ «سیستم» (system)، برخوردار است.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!