«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۵ شهریور ۲۵, پنجشنبه

دماغ ما که تیر می کشد! انشاء الله دماغ شما چاق است؟! ـ بازانتشار

تعارف 

خوشامدگویی و حال پرسی متکلفانه در ابتدای دیدار ـ کنت دو گوبینو در این باره شرح مفصلی آورده است که ما نگزیر فشرده ی آن را از برگردان اسفناک کتاب وی بازمی گوییم که مربوط به رسوم اوایل نیمه ی دوم سده هژدهم ترسایی است. 

«به خانه ی مورد نظر می رسید و در حالی که نوکرها پیشاپیش شما حرکت می نمایند از یکی دو دالان و گاه از یکی دو حیاط عبور می نمایید. در صورتی که رتبه و مقام شما بیش از صاحبخانه باشد، وی شخصا مقابل در اول به پیشواز شما می آید و با این که منتظر آمدن شما بوده و قبلا از وی وقتِ ملاقات خواسته بودید، همین که شما را دید، مثل این که تازه از کره ی مریخ آمده اید با حیرتی هرچه تمام تر می گوید: 
خیلی عجیب است! چگونه حضرت اشرف بر سرِ لطف و مرحمت آمده و نوکرِ حقیر خود را سرافراز نمودید؟ 

آنوقت شما در پاسخ باید مانند صاحبخانه اظهار تعجب کنید و بگویید: 
چگونه مرحمت نموده و جلو غلام خودتان آمدید؟ من از این مرحمت سراپا شرمنده هستم! 

در حال مبادله ی این کلمات به اتفاق برابر اتاق پذیرایی می رسید؛ ولی شرط ادب این است که اولا کفش های خود را بکنید و ثانیا قبل از صاحبخانه واردِ تالار نشوید. 

پس از ورود به تالار مشاهده می نمایید که تقریبا تمام خویشاوندان صاحبخانه برای ملاقات یا به افتخار ورود شما حضور دارند و همگی برپا ایستاده اند. صاحبخانه شما را به صدرِ اتاقِ پذیرایی راهنمایی می نماید و می خواهد بالای دست خود بنشاند ولی شما با نهایت اصرار از نشستن در آن مکان خودداری می نمایید و از او تقاضا می کنید که وی در آنجا بنشیند و هر قدر این صحبت و احترام ساختگی و فاقد حقیقت آمیخته به اصرار باشد، دلیل بر فرط تربیت شما و صاحبخانه است. 

عاقبت شما می نشینید و صاحبخانه هم می نشیند و سپس به آشنایانِ خود اشاره می نماید و آن ها هم می نشینند. آنگاه شما رو نموده و می گویید: 
آیا انشاء الله بینی ی شما فربه است؟! (دماغ شما چاق است؟) 

صاحبخانه می گوید: 
در سایه ی توجهات باری تعالی بینی ی من فربه است. بینی شما چطور؟ 

آنگاه شما به طرف چپ و راست توجه می نمایید و به یکایک اشخاصی که در مجلس هستند، می گویید: 
آیا حال شریف خوب است؟ 

پاسخ هایی که می شنوید همواره مثبت می باشد و عموما به شما می گویند: 
از مرحمت خدا (یا شما) حالِ من خوب است. 

ولی متوجه باشید که در ضمن احوالپرسی مرتبا لحن پرسش را در مراحل مختلفِ توقیر و تکریم تنزل بدهید و هرگز نباید آن طور که از بزرگان مجلس احوال پرسی می نمایید از کوچکان هم با همان لحن احوال پرسی کنید. 

این احوال پرسی دو سه دقیقه طول می کشد و پس از خاتمه ی آن دوباره بایستی به صاحبخانه که کنار شما نشسته، توجه کنید و مثل این که مدت یکسال است او را ندیده اید، مجددا بگویید: 
انشاء الله بینی شما فربه است؟ (دماغ شما چاق است؟) 

من در بعضی مجالس دیده ام که حتا پنج مرتبه این سوال را از یک نفر کرده اند و پاسخ داده است و حتا شنیدم در توصیفِ امام جمعه ی تهران می گفتند از بزرگ ترین خصائلش این بود که وقتی به ملاقات یکی از بزرگان می رفت نه تنها در خصوص بینی او و بستگان وی پرسش می نمود که راجع به بینی ی تمام نوکرها و حتا دربان استفسار می کرد و به همین جهت خیلی محبوبیت داشت. 

پس از خاتمه ی احوال پرسی، سکوت عمیقی در مجلس حکمفرما می شود؛ ولی صاحبخانه که مردی نکته سنج است، این سکوت را می شکند و می گوید: 
به به، امروز برخلاف شبِ گذشته، هوای بسیار خوبی شده. این نیست مگر از برکتِ تشریف فرمایی شما! 

چند نفر از بزرگان مجلس این گفته را با صدای بلند تصدیق می کنند و گاه یکی از حاضرین می گوید: 
کس که وجودش شریف و مقدس است، هرجا برود آنجا را رشکِ بهشتِ برین خواهد کرد. 

این گفته هم مانند یک وحی آسمانی در نظر حضار حقیقت مطلق جلوه می نماید و همه آن را تصدیق می کنند؛ ولی در عین حال همه می دانند که دروغ می گویند. ولی شما باید بگویید: 
اگر امروز هوا خوب شده از برکتِ مراحمِ میزبان شما بوده که حاضر به پذیرفتن شما گردیده و ضمنا این نکته را اضافه کنید که شوق زیارتِ میزبانِ شما به قدری در وجودتان زیاد بود که با داشتن کسالت و با وجود این که با حالِ ناخوشی از خانه خارج شدید، همین که به راه افتادید خود را در عینِ صحت و سلامت یافتید! 

این گفته نیز مثل گفته ی پیشین با تمجید و تحسین حضار تلقّی می شود و در میان گفت و گوی مجلس، چای و قهوه و قلیان و چنانچه تابستان باشد، شربت و سرکنگبین می آورند. صحبت هایی که در مجالس دوستانه و شب نشینی می شود غالبا میان تهی و احیانا کودکانه است» (از کتاب «سه سال در ایران») 

کتاب کوچه، حرف «ت»؛ دفتر نخست، زنده یاد احمد شاملو با همکاری آیدا سرکیسیان 

این یادداشت از سوی اینجانب بویژه در نشانه گذاری ها ویرایش شده است. عنوان نیز از آنِ من است.             ب. الف. بزرگمهر

http://www.behzadbozorgmehr.com/2013/01/blog-post_257.html

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!