«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۵ مرداد ۲۵, دوشنبه

از بخت بد، اسب ما در طویله خر شد!

شکست بسیار سختی خورده اند؛ در حالیکه همه چیز و حتا پسمانده آبروی خود نزد مردم ایران و جهان را به باد داده اند، کوچک ترین دستاوردی جز برخی بده بستان های مالی نان و آبدار، آنهم نه برای همه ی جانوران درون و پیرامون خیمه و خرگاه رژیم، نداشته اند. از همان آغاز گفتگوهای رسمی نامور به «هسته ای» به میانجیگری پادشاهی عُمّان، «آقا بیشعور نظام» نقش کارگردان و کسی که بر بنیاد آزمون ها و آروین های پیشین می کوشید تا مهار گفتگوها و زد و بندهای پشت پرده از دستش درنرود را بر دوش داشت. نمودها و نشانه های بسیاری گواه آن بودند که به هنگام خود به آن ها اشاره نموده و نیازی به بازگویی شان در اینجا نیست.

اکنون، پس از شکست ها و باژ (باج) دادن های پی در پی به این یا آن کشور دست اندرکار و روشدن بیش از پیش دست ها بویژه با بدیده گرفتن تبلیغات همه سویه و سنگینی که در زمینه ی دستیابی به بهره مندی های اقتصادی فراوان در پی پیمان نامه هایی ننگین، فراقانونی و در بخش هایی همچنان پوشیده نموده بودند، روشن می شود که آن دستاوردهای ناچیز، نه تنها گرهی از دشواری ها و چالش های پدید آمده ی اقتصادی ـ اجتماعی توده های مردم میهن مان نگشوده که حتا سرِ شمار بسیاری از "دلواپسان" درجه دو و سه درون و پیرامون خیمه و خرگاه نیز بی کلاه مانده و تنها برای برخی از آن ها در چارچوب ساخت و پرداخت شرکت های میانجی (؟!) بده بستان های نفت و گاز و سایر کالاها در چارچوب قراردادهای خیانتکارانه با «کارتل» ها و «تراست» های بزرگ امپریالیستی، سهمی گنجانده شده است:
تکه استخوان هایی چرب با خرده ریزهای گوشت آویخته از اینجا و آنجای آن برای بستن دهان "دلواپسان" درجه یک درون خیمه و خرگاه برای کاهش بیم سگ گزیدگی تا به گاهِ سگ کشی بزرگ! گرچه از چندی پیش، نشانه های آن با برخی برکناری ها، کوتاه نمودن دست ها و یا حتا گوشمالی شماری از "دلواپسان" درجه دو و سه بروشنی خود را به رخ می کشد.

درست همین سگ های درجه دو و سه که مردم ایران را تاکنون بسیار گزیده اند، هنوز چشم امیدشان به رهبر نابخردی است که به هنگام خود، آنگاه که دیگرانی از پیشانی گروه هایی چون «کارگزاران سازندگی»، «اصلاح طلبان» و حتا «جن گیران حکومتی» به سردمداری آن مردک پیزُری کوشیدند تا جداگانه با «شیطان بزرگ» ساخت و پاخت کنند، افسار گفتگوهای پنهانی برای پایوری رژیم تبهکار دزدان اسلام پیشه از گزند «شیطان بزرگ» را از چنگ همچشمان درون و پیرامون خویش بیرون کشید و به پندار خویش بر «اسبِ مُراد» سوار شد؛ اسب مرادی که سپس الاغی چموش از آب درآمد۱ اینکه آن رهبر نابخرد تا چه اندازه در این زمینه پیشگام بود و آغاز گفتگوهای پنهانی به کارگردانی وی از کِیِ آغاز شد، بدرستی ـ دستِکم برای من ـ روشن نیست؛ ولی این نکته که گفتگوهای نامور به «هسته ای» ریشه در گفتگوهای پیش از آن در کشور همسایه مان: عراق به بهانه و زیر پوشش رسیدگی به دشواری های آن کشور داشت به اندازه ای بسنده روشن است و به آن در یادداشت ها و نوشتارهای چندین سال پیش خود اشاره نموده ام. بهترین نشانه ی دست داشتن «آقا بیشعور نظام» برای آغاز گفتگوها با «شیطان بزرگ» به آن هنگام بازمی گردد که وی با دورویی هرچه بیش تر، دیگران را از گفتگو با «شیطان بزرگ» بازمی داشت؛ درحالیکه خود برای به چنگ آوردن آن از دست دیگران زمینه می چید! یکی از سخنرانی های چندین سال پیش وی در مشهد در گرماگرم یا اندکی پس از گفتگوهای آشکار و پنهان با «یانکی» ها در خاک عراق، گواه آن است که خواسته یا ناخواسته، ناخودآگاه یا از سر آگاهی، چیزی در این مایه بر زبان راند:
وقت آن که برسد، خودم می گویم!

آنچه تاکنون روشن شده و اینجانب کمابیش همه ی آن موردها را به هنگام پیش بینی نموده و یادآور شده بودم، پیشگامی وی برای سر گرفتن دور تازه ی گفتگوها با «شیطان بزرگ» در پادشاهی عُمّان و کارگردانی روند گفتگوها از آغاز تا پایان آن بود؛ گرچه دو نکته ی زیر که یکی نقشی کمابیش برجسته در بسته شدن قراردادهایی ننگین و در بخشی همچنان پنهانی به زیان ایران داشت و دیگری چندان نقشی در فرجام کار نداشت و بیش تر برای فریب مردم ایران پی گرفته می شد را نمی توان نادیده گرفت و نگفت:
الف ـ کارگزاری، پا در میانی و کارچاق کنیِ یکی از پلیدترین ایرانی تبارهای دوران ما: حجتیه ای زاده ای خبرچین به نام محمدجواد ظریف یا همانا «سیّد از خر جسته» در پیشبرد گفتگوها و گنجاندن برخی بندهای ریز و درشت به سود «یانکی» ها و همدستان امپریالیست آن ها در جایگاه وزیر امور خارجی رژیم اسلام پیشه! برجستگی این نقش، آنجا بیش تر روشن می شود که در روند گفتگوها و بویژه پس از فرجامِ همراه با سرشکستگی و خواری آن برای رژیم اسلام پیشگان تبهکار که بخودی خود دامن ایران و ایرانی را نیز گرفت، هم نمایندگان ریز و درشت «یانکی» ها و هم بلندپایگانی از دیگر کشورهای درگیر در آن گفتگوها بارها به این نکته ی شرم آور برای مردم ایران اشاره نمودند که دستاوردمان بسیار بیش از آن بود که چشم آن را داشتیم؛ و در یکی دو مورد، حتا رُک و پوست کنده تر:
چیزی که به ما پیشکش شد، بسی بیش از آن بود که می خواستیم!
ب ـ خط و نشان کشیدن ها و نمایش پایداری «نظام» که در یاوه گویی های قرمز آمیخته به قهوه ای رهبر نابخرد همراه با غُر و لُندهایی با نشانه های روشن درماندگی به نمایش درمی آمد و نه تنها هیچگونه مُهر و نشانی از خود در گفتگوها برجای نمی نهاد۲ که کار را حتا به دلسوزی ریشخندآمیز و شرم آورِ (همچنین برای ایران و ایرانی!) «بَرَک حسین اوباما» یا همانا «برادر مبارک» کشاند؛ غُر و لُندهایی که گرچه نشان از سوزش درون «آقا بیشعور نظام» در پذیرش شکستی رسواگرانه و خوارکننده۳ داشت، اکنون بیش از گذشته روشن می شود که برای خاموش نگاه داشتن جانوران درجه دو و سه خیمه و خرگاه رژیم و تا اندازه ای فریب توده های مردم ایران، بر زبان یاوه گوی وی رانده می شد؛ گواه آن، گفته های زیر است که نخستین آن با همه ی فشردگی به اندازه ای بسنده دربرگیرنده است:
«برجام و تصویب و اجرای آن تصمیم نظام بود»۴ و دومی از زبان عباس عراقچی، یکی از نخودچی کشمش های هموند گفتگوهای نامور به «هسته ای» بر زبان آمده است:
«در مواردی خط قرمزها جابجا شد؛ یکی از آن ها این بود که باید همه تحریم ها لغو می شد. آمریکاییان گفتند، دولت نمی تواند تحریم های مصوبه کنگره را لغو کند و اگر ما اصرار می کردیم به معنای عدم توافق بود ... در دو سه مورد، وزیر خارجه گزارشی خدمت رهبر معظم انقلاب داد و خط قرمزها جابجا شد. اینگونه نبود که ما سرخود اقدام کرده باشیم.»۵

... و همه ی این ها تنها در رژیمی ایلخانی و بلبشو که هر بی پدرمادر کاربِدستی در آن خر خود را می راند، شدنی است! رژیمی ایلخانی که همبستگی خلق های ایران و همراه با آن، ایران زمین را به باد خواهد داد.

سرنگون باد رژیم دزدان اسلام پیشه بدست توده های مردم ایران!

ب. الف. بزرگمهر    ۲۵ امرداد ماه ۱۳۹۵

برجسته نمایی های متن همه جا از آنِ من است.    ب. الف. بزرگمهر

پی نوشت:

۱ ـ از بخت بد، اسب ما در طویله خر شد (ابلهی را که بخت برگردد    اسبش اندر طویله خر گردد!)

۲ ـ بر بنیاد آنچه پیش تر در عُمّان از سوی نمایندگان رژیم تبهکار و «یانکی» ها دستینه شده بود، قرار هم نبود که آن یاوه گویی ها و غُر و لُندها مُهر و نشانی از خود برجای نهند!

۳ ـ برخی این شکست بزرگ و سرشکستگی پیامد آن برای همه ی ایرانیان را با «جام زهر خوردن» روح الله خمینی در پایان نافرجامِ جنگ با «صددام» و پشتیبانان امپریالیست وی می سنجند. از دید من، چنین سنجشی کمابیش از هر سویه که به آن نگریسته شود، نادرست است. آن شکست و آن گفته ی پرآرش از سوی رهبر درگذشته که بار سنگین مسوولیت و پاسخگویی گناهکاران و خیانتکارانی چون «اُم الفساد والمفسدین» را یک تنه بر دوش گرفت با تن دادن کلان دزدان اسلام پیشه ی ضدانقلابی در سایه ی رهبری بدپیشینه، ضدانقلابی و پوشالی که آن رهبر درگذشته، بدرستی چشم دیدن وی را نداشت و پذیرش ننگی که هنوز برخی گوشه و کناره های آن از دید توده های مردم ایران پوشیده نگاه داشته شده به هیچ رو، سنجیدنی نبوده و به گفته ی فشرده و زیبای عرب: «قیاس مع الفارق» بیش نیست.   

۴ ـ «برجام و تصویب و اجرای آن تصمیم نظام بود«، محمد نهاوندیان، رییس دفتر رییس‌جمهور «دولت زهدان اجاره ای» درگفتگو با «ایسنا» به مناسبت «روز خبرنگار»، ۲۲ امرداد ماه ۱۳۹۵

۵ ـ گفته های عباس عراقچی، رییس ستاد پیگیری اجرای «برجام» و یکی از نخودچی کشمش های هموند گفتگوهای نامور به «هسته ای» برای گرفتن پایوری برای رژیم دزدان اسلام پیشه از «شیطان بزرگ»، برگرفته از گزارش «در مذاکرات، خط قرمزها جابجا شد، اما سرخود این کار را نکردیم ...»، تارنگاشت «انتخاب»، ۲۷ تیر ماه ۱۳۹۵

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!