«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۵ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

در ولایت امام زمان، نیایش و پریشانگویی مذهبی جایگزین کتابخوانی و دانش پژوهی شده است! ـ بازانتشار

برپایه ی آمار رسمی «خبرگزاری ایسنا»، سی میلیون نفر از جمعیت ایران بی‌سواد یا کم سوادند!

http://isna.ir/fa/news/91113018705

حجم بالای کم سوادی و بی سوادی، پدیداری ناهنجاری های بسیار و از آن میان، باور به سخن پراکنی ها (شایعات) و پریشانگویی های مذهبی (خرافات) را درپی داشته است؛ ولی لایه ی باسواد و نیمه پر لیوان ایران چه میکند؟

برپایه ی آمار رسمی دولتی، برآورد کتابخوانی در ایران، ١٨ دقیقه در روز است (یک پنجم برآورد کتابخوانی در ژاپن):
http://www.edalatkhahi.ir/004278.shtml

http://sharghnewspaper.ir/News/90/05/04/6385.html

در سال ٨١ از سوی «مرکز پژوهش وزارت فرهنگ» دولت خاتمی، آمارگیری کاملی در ٢٨ استان کشور انجام شده که برآورد کتابخوانی در روز را ۷ دقیقه عنوان کرده است؛ آمار گیری تازه ای انجام نشده و گویا برآورد ١٨ دقیقه از آمار بالا برکشیده شده است!

http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=187204

البته «خبرگزاری کتاب ایران» این میزان را با بشمار آوردن نیایش ها و قرآن خوانی، ۷١ دقیقه می داند؛ این برآورد از شمار ٢٠٠٠ ایرانی بدست آمده که به نسبت جمعیت ایران، جامعه ی آماری بشمار نمی آید! ولی با این همه بر برآورد ١٨ دقیقه ای کتاب (غیر از درس و نیایش و قرآن خوانی) پافشاری می کند:
http://www.ibna.ir/vdcbf0bf.rhb98piuur.html

تحلیل دربرگیرنده ای از آنچه ایرانیان در همین ١٨ دقیقه می خوانند، نیافتم؛ شوربختانه، روند ویژه ی «سانسور» و چاپ کتاب، شرایطی پدید آورده که در ویترین برخی کتاب فروشی ها چیزهای بیهوده ای می بینیم که به نظر می رسد گاه نخواندن کتاب بهتر از همان ١٨ دقیقه کتابخوانی باشد!

http://hupaa.com/db/pages/2012/05/12/006/zimg_003_p3.jpg

این نارسایی چاپ و افزایش و پدیداری بازار "کتاب بد"، جا افتادن پریشانگویی مذهبی و باورهایی را درپی دارد که از میان برداشتن آن ها، نیازمند سال ها بررسی و آموزش درست است.

برگرفته از «گوگل پلاس ـ ستاد مبارزه با چرندیات»

این یادداشت از سوی اینجانب ویرایش، پاکیزه و پارسی نویسی شده است.  عنوان نیز از آنِ من است.     ب. الف. بزرگمهر

پی افزوده:

کسی با شگفتی پرسیده است:
۷١ دقیقه قرآن؟!

برایش می نویسم:
۷١ – ١٨ = ۵٣ دقیقه قرآن. گرچه این آمار نیز چندان درست نیست و افزون بر آن، نیرنگ بازی های آماری را نیز باید به دیده داشت؛ درست مانند برآورد درآمد سرانه ی ملی یک کشور که هم نان مصرفی توده های میلیونی را دربرمی گیرد و هم آن پانصد پورشه ی چندین میلیاردی و چیزهایی مانند آن. در مورد قرآن خوانی هم تا آنجا که تجربه ی شخصی خودم می گوید، بسیاری از مردم ناحیه های باختر و شمال باختر و برخی ناحیه های جنوب باختر ایران اساسا قرآن خوان و حتا نمازخوان نیستند و در بسیاری نواحی دیگر ایران هم جای این کتاب به اصطلاح آسمانی در یکی از تاقچه های بالای خانه است. می ماند نواحی مرکزی، خاوری و جنوب خاوری ایران که در آنجاها زنگار تاریخی پیامد یورش ها و خونریزی های پی درپی تازیان و مغول ها و تاتارها، مردمی بگونه ای عمده عافیت جو، محافظه کار و با سرشت مذهبی برجای نهاده است. با این همه، می پندارم در آنجاها هم کسی وقت روزی ۵٣ دقیقه قرآن خواندن را ندارد. این قرآن خوانی به این ترتیب، ویژه ی لایه هایی اجتماعی است که آنگونه که در زیانزد آمده، خداوند آن ها را دوست خود می داند: «کاسب حبیب خداست!» و البته بیش از آن ها لایه های انگل و بیکاره ی اجتماع که نان شان را از ناآگاهی مردم بدست می آورند: از آخوند و ملا و روضه خوان و مداح گرفته تا دعانویس و فالگیر و رمال (آن رمال اقتصادی: صادق زیباکلام را هم بشمار آورده ام!) و جن گیر که خداوند در جمهوری پلید و تبهکار اسلامی در سنجش با دوره ی شاه گوربگورشده به زبان خودشان برکت بیش تری نصیب شان نموده و به همین دلیل، نمازهایشان، هم مرتب تر خوانده می شود و هم از چگالی و رنگ و روغن بیش تری نسبت به دیگران برخوردار است:
دو رکعت نماز ... می خوانم قربتا الله! از همین رو، ارج و قُرب بیش تری نزد الله شان دارند!

از این حرف ها که بگذریم، آمار قرآن خوانی نیز کم و بیش مانند آمار پورشه و نان است که با هم جمع بسته شده و میانگینی سرانه از آن بدست آمده که تنها بدرد خودشان می خورد. این را هم ناچارم بیفزایم که آنچه در بالا به شکلی فشرده و نارسا درباره ی تجربه ی شخصی خودم گفتم، نشاندهنده ی آن است که به وضعیتی که آن رژیم تبهکار بر جامعه فرمانروا نموده، نباید سطحی نگریست و چنین پنداشت که آن ها توانسته اند به آرزوها و خواسته های پلیدشان برای سوار کول مردم شدن برسند. از همان ابتدای انقلاب، بودند بچه های مذهبی پاک سرشتی از میان توده های ستمدیده که به نیرنگبازی های اسلام پناهان حاکمیت نیک پی برده بودند. بسیاری از آن ها، سر خود را در جنگ گرانبار شده ی صددام و امپریالیست ها برعلیه کشورمان یا فریبکاری های راستگرایان یکشبه به جامه ی اسلام درآمده و نومسلمان ها که چشم دیدن آن ها را نداشتند، از دست دادند. نوچه مسلمانانی که برخی از آن ها در همان روزهای انقلاب به انقلابیون دوآتشه ی اسلامی دگردیسه شدند و به فراخور اوضاع  فرنام (لقب) هایی چون «سید»، «شیخ» و «میر» به کون خود بستند. در این میان، زُهره نیز زهرا شد و خود را سخت در بقچه ی رنگارنگ اسلامی پیچید.

اکنون، بسیاری از مردم ایران فریبکاری های حاکمیت را نیک دریافته و بازهم بیش تر درمی یابند. کارگران و دهگانان حتا در دورترین جاهای ایران چون سرخس دریافته اند که چه کلاهی بر سرشان رفته است. حتا همان بچه های مذهبی پاک سرشت و نیک اندیش که بیگمان شمارشان بیش از آغاز انقلاب است، هنگامش که فرا رسد، حق این حاکمیت پلید و ضد ملی و ضدخلقی را که میهن مان را به آستانه ی نابودی رانده، کف دست شان خواهند نهاد و آن را خواهند روفت. جوشش در ژرفا بسی بیش از سطح است؛ آن را با اندک باریک بینی می توان دید. آنچه همچنان مایه ی شوربختی است، نبود گزینه ای درخور و شایسته از نیروهای چپ، بسان سال های ١٣٢٠ تا ١٣٢۷ است که توده های مردم را به سوی دستیابی بازهم بیش تر به حقوق خود و پیروزی رهنمون شود؛ گزینه ای که تا پدید نیاید و سازمانی شایسته نیابد، در همچنان بر این پاشنه خواهد چرخید و شاید حتا اوضاع ناگوارتری در پیش داشته باشیم.

ب. الف. بزرگمهر   ١٣ اسپند ماه ١٣٩١


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!