«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۵ تیر ۲۷, یکشنبه

به بزرگی خدای توانا ایمان بیاورید و به فرجام کار بیندیشید!

کشتی چوبی نوح با آن همه جَک و جانور که روشن نیست چگونه درون آن جای گرفته بودند از توفانی سهمگین رَست و جایی در نزدیکی کوه آرارات به گل نشست. کشتی فلزی تیتانیک به آن بزرگی با شماری آدم خوشگذران بر روی آن به کوه یخی برخورد و بیش تر سرنشیانش رهسپار دوزخی پر از یخ۱ شدند! به بزرگی خدای توانا ایمان بیاورید و به فرجام کار که همانا مرگ و نیستی است، بیندیشید! شاید که رستگار شوید و جایی درخور برای سفری بهشتی با کشتی فضاپیمای آینده بیابید. خداوندگار زمین و آسمان ها به ندانمکاری بزرگ و نابخشودنی۲ خویش در بیرون راندن نیای همه ی ما: «حضرت آدم» از بهشت برین نیک آگاه است و می داند که کره ای به این کوچکی، گنجایش این همه جَک و جانور از آن میان، بیشمار تخم و ترکه ی «هابیل» و «قابیل» را ندارد؛ از همین رو، پذیرای کمابیش همه ی فرزندان آن حضرت و بازگرداندن شان به «جهان باقی» است که دیگر چون روز ازل، آنچنان بهشتی نیز نیست و به دوزخ نیز آراسته شده است. چگونگی رهسپاری به آن جهان نیز برای خداوندگار گیتی، چندان برجسته نیست؛ از مرگ در بستر پَرِ قو و درگذشت در پی بیماری درمان ناپذیر یا ضربه مغزی گرفته تا ریسمان گره دار و مرگ در میدان جنگ و کشتار گروهی و حتا نابودی اتمی، همگی برای وی یکیست؛ آنچه برجسته است، بازگشت به «جهان باقی» است تا جا برای اندکی از قُماش «جرج دبلیوسی»، «برلوس کونی»، «هیلاری همه فن حریف» و حتا تنی چند از "کمونیست" های کاسه بشقاب فروش چینی باز شود. آه! نزدیک بود یادم برود: ... و بیگمان، چندتایی نیز از قُماشِ «شترِ پشم اندیش» تا آنگاه که زد و خوردی در کار نیست و هوا آفتابی، سرشان را با غزلی دلنشین گرم نموده، مهربانی به همنوع را یادآور شوند.

ب. الف. بزرگمهر    ۲۷ تیر ماه ۱۳۹۵

پی نوشت:

۱ ـ کدام کودنی گفته که دوزخ باید تنها آتشین و گداخته باشد؟!

۲ ـ اینکه چه کسی در جایگاه بخشودن وی جا خوش کرده، خود پرسشی است بس بزرگ.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!