«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۵ تیر ۲۸, دوشنبه

«سوسیال دمکرات» که خود را گم کند، خداوندش به کجا رو کند؟!

سال هاست که سیاستی بر بنیاد «سوسیال دمکراسی» پی گرفته و از چندی پیش به این سو نیز که نشانه های شکست چنین سیاستی زیر پوشش چپ، باری دیگر و این بار، بیش از پیش در پهنه ی سیاست ایران و جهان نمودار شده، همچنان راه رفته را با کژدار و مریز و ایز گم کردن هایی گاه خنده دار پی می گیرند.؛ برگرفته ی زیر، یکی از چنین نمونه هایی است:
«به گمان ما، یکی از دلیل‌های اصلی ناتوانیِ اپوزیسیون در شکل دادن به جایگزینی نظری و سیاسی در برابر رژیم ولایت‌فقیه، از سویی در بی‌توجهیِ بخش‌هایی از طیفِ گونه‌گون اپوزیسیون ـ یا به‌عبارتی، نیروهایی درمجموع معتقد به ”سوسیال‌دموکراسی“ (ملی ـ مذهبی، اصلاح‌طلب، و پاره‌هایی از نیروهای چپ) ـ به عاملِ مبارزهٔ طبقاتی در تحلیل‌های نظری و برنامه‌ای‌شان است ...»۱

از چشمداشت بیجا و نادانشورانه از «ملی ـ مذهبی» و «اصلاح‌طلب» درباره ی «بی توجهی به عامل مبارزه ی طبقاتی در تحلیل‌های نظری و برنامه‌ای‌شان» که بگذریم و این نکته که آیا چنین نیروهایی در چارچوب مانش «سوسیال‌ دموکراسی» می گنجند یا نه۲ را نادیده گرفته و بر شلختگی در کاربرد آن نیز چشم پوشیم، آنچه بر جای می ماند «سوسیال دمکرات»ی است خود گم کرده و خود را به نادانی زده که بیش از آنکه یادآور داستان آن خرکچی باشد که در شمارش درازگوشانِ خویش، خری که خود بر آن نشسته بود را بشمار نمی آورد، داستان زیر از جاودانه عُبید زاکانی را به یاد می آورد:
«قزوینی خر گم كرده بود؛ گرد شهر می گشت و شكر می گفت.

گفتند:
شكر چرا می كنی؟

گفت:
از بهر آنكه بر خر ننشسته بودم؛ وگرنه، من نیز امروز چهارم روز بودی كه گم شده بودمی!»

ب. الف. بزرگمهر    ۲۸ تیر ماه ۱۳۹۵

پی نوشت:

۱ ـ برگرفته از «گزارش هیئت سیاسی به سومین پلنومِ کمیتۀ مرکزی حزب تودۀ ایران (بخش ایران) [مصوب پلنوم]، «نامۀ مردم»، شماره ۱۰۰۳، ۲۱ تیرماه ۱۳۹۵

۲ ـ روند رویش، گسترش و بالیدن «سوسیال‌دموکراسی» با همه ی گوناگونی حزب ها و نمایندگان سیاسی آن، نه تنها از زمینه ی اقتصادی ـ اجتماعی ویژه ای برخوردار بوده و همچنان نیز برخوردار است که بویژه نمودار روند و جریانی تاریخی است. به این ترتیب، بجز حزب های «سوسیال دمکرات» ریشه داری چون «حزب کارگر» در انگلیس و برخی حزب های همانند در اروپای باختری، سایر حزب ها و جریان های رویش یافته بر زمینه ی اقتصادی ـ اجتماعی کمابیش همانند، رویهمرفته کاریکاتورهایی از چنان حزب های ریشه دار را به نمایش می نهند که حزب توده ایران نیز با رهبری و بدنه ای انباشته از روشنفکرانی کنده شده از خاستگاه اجتماعی خویش و جاخوش نموده بر چنان زمینه ای بدرازای بیش از سه دهه تا به امروز، یکی از میان آن هاست.

«... در یک سنجش حتا نسبی میان حزب های ”سوسیال دمکرات“ یا نامور به ”کمونیست“ ولی با گرایش های آشکار و پنهان به ”سوسیال دمکراسی“ («اوروکمونیسم») و ”لیبرال دمکراسی“ با نمونه های ایرانی چنین حزب ها و سازمان هایی، آن ها از پایوری نسبی درازمدت و زمینه ی طبقاتی ـ اجتماعی رویهمرفته نیرومند، برخوردار بوده و همچنان برخوردارند که از بهره کشی سامانه ی سرمایه داری امپریالیستی از کشورهای کم تر رویش یافته ی سرمایه داری بدرازای نزدیک به دو سده، ریشه گرفته و حزب هایی رویهمرفته جاافتاده ای در اروپای باختری را پدید آورده است. بزبانی دیگر و شاید کمی ساده تر، اگر آن حزب ها (بویژه از آغاز «جنگ جهانی نخست» به این سو) با ساخت و پاخت با حزب ها و رژیم های سرمایه داری امپریالیستی کشورهای خود و زیر پا نهادن برجسته ترین نمود و نشانه ی ”سوسیالیسم دانشورانه“: ”کارگر همبستگی جهانی“ توانستند در کنار پیدایش قارچ ”اشرافیت کارگری“، لقمه نانی کمی چرب و نرم تر برای طبقه کارگر کشورهای خویش فراهم نمایند، حزب ها و سازمان های با گرایش چپِ سوسیال دمکراتیک“ در کشورهایی چون ایران از کم ترین زمینه ی طبقاتی ـ اجتماعی و چشم انداز تاریخی در پیشبرد چنین سیاستی برخوردار بوده و به شَوَندِ نبود زمینه های یادشده، کاریکاتوری ریشخندآمیز و همزمان غم انگیز از چنان حزب های جاافتاده  ی تاریخی را به نمایش نهاده، ناگزیر در رکاب کشورهای امپریالیستی و خداوندان بهره کش جهان سرمایه داری گام برداشته و برخواهند داشت. شَوَند هستی آن ها نیز که در بیش تر موردها همجوشی از ”چپ های شرمگین“، نیمچه سوسیالیست های بازنشسته، گیج و گول های خر در چمن و پاچه ورمالیده های مزدور سیاسی را دربرمی گیرند، درست همین نکته است. در کنار آن ها به حزب ها و سازمان های سیاسی کم و بیش ریشه دار چپ نیز برمی خوریم که بر بنیاد ”قانون آوندهای پیوسته“ («ظروف مرتبطه»)، انباشتگی بیش از پیش روشنفکران و گونه ای هستی که با چالش های درون ایران از نزدیک درگیر نیست، گرایش های ”سوسیال دمکراتیک“  کم و بیش نیرومندی بدرازای بیش از سه دهه در آن ها ریشه دوانده و شاخ و برگ داده است.»

برگرفته از نوشتار «شیوه ی برخورد لنین به استراتژی و تاکتیک»، ب. الف. بزرگمهر،  دوم مهر ماه ۱۳۹۴

«این نکته را نیز در رویارویی با سیاست های زنهارخواهانه ی حزب های ”سوسیال دمکرات“ و بویژه آن گروه از چنین حزب ها و جریان هایی که در نمایش های سالنی، همچنان دم از ”مارکسیسم ـ لنینیسم“ می زنند و در کردار، داد و ستدهای سیاسی در چارچوب سرمایه را پی می گیرند، یادآور شده و بر آن پامی فشارم:
حتا در ”کشورهای پیرامونی“ که توده های مردم با چالش های بس بزرگ تری برای رویارویی با سیاست های کمرشکن سرمایه امپریالیستی روبرو بوده و بجای ”راه رویش سوسیالیستی“ ناچار به در پیش گرفتن ”راه رویش با سمتگیری سوسیالیستی“ هستند، بزرگ ترین دشواری و چالش، هستی حزب های راستین چپِ کارآزموده و کوشش برای سرکردگی ”طبقه کارگر“ در جنبش های اجتماعی برای پیشبرد پیکار به سود توده های مردم و پایور نمودن پیروزی های بدست آمده است. در کشور خودمان نیز که در گذشته ای نزدیک، در شمار یکی از بالاترین ترازهای رویش اقتصادی ـ اجتماعی میان ”کشورهای پیرامونی“ می گنجید، همچنان با چنین دشواری و چالشی روبروییم؛ چالش هایی که در نبود رهبری آگاه و انقلابی نیروهای چپ، نیروهای ضدانقلابی، بویژه در کالبد ”بورژوا لیبرالیسم“ هر بار "پیروزِ" میدان از کار درآمده و میهن مان را بسوی هرج و مرج و تکه تکه شدن برده و می برند.»

برگرفته از نوشتار «اگر حزب بلشویک روسیه و رهبر فرزانه و انقلابی آن نیز همینگونه می اندیشیدند ...»، ب. الف. بزرگمهر، ششم اَمرداد ماه ۱۳۹۴

«در سنجش با حزب های جاافتاده و تاریخی ”سوسیال دمکرات“ در اروپای باختری و آمریکای شمالی، چنان حزب ها و سازمان های وامانده ای در میهن مان، بیش تر کاریکاتوری از آن ها را به نمایش می گذارند.» (پی نوشت نوشتار یاد شده در بالا)

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!