«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۵ خرداد ۲۰, پنجشنبه

از هیزم کشی برای «شیطان بزرگ» تا نشست و برخاست با اهریمن، راه چندانی نیست!

می بینی؟ من هم هیزم می کشم. در "علم"ی که تو به زبان دیگری آموخته ای به آن «حمّال الحطب» می گویند. با هیزم من، اجاقی روشن و خانه ای گرم می شود؛ ولی از هیزم تو، همان کتاب های خوانده و نخوانده ات را می گویم، هیچ اجاقی روشن نشد و هیچ خانه ای گرما نگرفت؛ تنها «سینما رِکس» آبادان به آتش کشیده شد تا مردمی بیگناه در آن بسوزند و سایرین از آن پند گیرند:
آغازگر راهی شوم و آمیخته به دروغ و نیرنگ و خیانت در امانت که تاکنون آن را پی گرفته ای.

می توانم آن هنگام که کودکی به سن و سالِ این زمان من بودی را به پندار آورم. شاید تازه دبستان می رفتی؛ با جیب هایی پر از نخود و کشمش و یکی دو لقمه «کَره بَلَسّی» که مادرت هر روز بامداد برایت آماده می کرد تا در راه دبستان بخوری. تصویرت با آن چهره ی پخمه ی شیربرنجی و کلاه و شال گردن را دیده ام. می پندارم، آن هنگام هنوز عقلت به آنجا نمی رسید که با هر لقمه که می خوری، الله را شکر کنی. این ها را کمی بزرگ تر که شدی، آموختی. در آموزشگاه دینی به تو یاد دادند که بجای سپاس از کار و زحمت مردم زحمتکش، شکرگزار الله باشی. اینچنین، سنگ بنای مَنِش ناپخته ات ریخته شد و جان و روانت به رنگ خاکستر درآمد. در زندگیت، هیچگاه تن به کاری شایسته و سزاوار ندادی؛ به هر کاری که دست زدی، نیمه کاره، نارسا و گاه خام از آب درآمد؛ اینگونه بود که خود نیز آدمی «همه کاره و هیچکاره» از آب درآمدی: بدترین و بیم برانگیزترین گونه ی مَنِش آدمی که در هر کاری "استاد" است؛ با این همه، در انجام آن ها شکست می خورد و سپس ناکامی خویش را با بهانه جویی و لافزنی به گردن دیگری یا دیگران می افکند! آدمی دروغگو که هر آن، دروغی تازه تر بر دروغ های کهنه اش می بافد و ریسمان دروغ هایش را کلفت تر و کلفت تر می کند.

راست گفته اند که از دروغ، گناهان بزرگ تر برمی خیزد؛ و تو نمونه ای از چنین دروغگویانی هستی که به گناهان بزرگ دیگری از نیرنگ و فریب مردم گرفته تا خیانت به منافع ملی کشورت، چنانچه این واژه ها برای تو از کم ترین آرشی برخوردار باشند، درغلتیده و تا آنجا پیش رفته ای که هیزم کشِ «شیطان بزرگ»، همدستان و ریزه خواران و نوکرانش شده ای!

خوب! اینک، گاه رفتنت به "جهانِ" نیستی به زیر گل و لای و لجن یا آنگونه که تو می پنداری: «جهان باقی» فرامی رسد. از من بهتر می دانی که بر بنیاد آنچه در «کتاب های هوایی» یا همانا به پندار تو: «آسمانی» آورده اند، جای چنان «حمّال الحطبِ» خیانتکاری در ژرف ترین لایه ی دوزخ و همنشینی با اهریمن خواهد بود؛ ولی برای جانور دروغگویی چون تو، آیا دگرگونی بزرگی است؟ بگمانم، نه! از هیزم کشی برای «شیطان بزرگِ» روی زمین تا نشست و برخاست با اهریمن زیر زمین، راه چندانی نیست. گورت را گم کن و برو که کشوری با فرهنگ باستانی را با عمله اَکره ات به گند و پلشتی آلودی!

ب. الف. بزرگمهر    ۲۰ خرداد ماه ۱۳۹۵

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!