«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

هنوز بسیار زنگارهاست که باید سترده شوند ...

به بهانه ی بیانیه ی کانون نویسندگان ایران

به بیانیه ی زیر از «کانون نویسندگان ایران» باریک شوید! دربردارنده ی نکته ای برجسته در زمینه ی شیوه ی برخورد یکی از آبزیرکاه ترین آخوندهای ایران در جایگاه گماشته ی خیمه و خرگاه نظام با عنوان پوشالیِ «رییس جمهور» است. این بیانیه، همچنین نشان می دهد که کلّ رژیم ایلخانی با همه ی پراکندگی ها و چندگانگی های درونی اش، در سرکوب آزادی های فردی و اجتماعی، کارکردی یکپارچه داشته و از هیچ کار ناشایستی رویگردان نیست. به این ترتیب، نه تنها گفته های این آخوند دورو و پاچه ورمالیده را نمی توان پاسخگویانه انگاشت که از گردن واکردن و واگذاری پاسخگویی هر گند و گه کاری انجام شده به گردن نهاد یا کسی دیگر از سوی دیگر تبهکاران رژیم اسلام پیشه را نیز نمی توان و نباید پذیرفت.

از آنجا که این بیانیه از آنِ «کانون نویسندگان ایران» است و می توان چشم آن را داشت که در پارسی نویسی نیز سهم شایسته ای بر دوش داشته باشد، برخی کاستی ها و نارسایی های آن در این زمینه را زیر برنام «چند نکته درباره ی نشانه گذاری ها در پارسی و برخی نکته های دیگر»، در پی یادآور می شوم؛ بهانه ای است که امیدوارم برای نویسندگان پارسی زبان سودمند باشد.

ب. الف. بزرگمهر    ۲۶ اردی بهشت ماه ۱۳۹۵

***

بیانیه ی کانون نویسندگان ایران به مناسبت سخنان رئیس جمهوری در نمایشگاه کتاب

آقای حسن روحانی، رئیس جمهوری اسلامی، در مراسم گشایش نمایشگاه کتاب «شهر آفتاب» در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۵ اعلام کرد که «من بارها در دولت گفته‌ام، به وزیر ارشاد هم گفته‌ام نظر من این است [که] باید کارها را به صاحب‌نظران واگذار کنیم. این کتاب خوب است یا بد، قابل چاپ هست یا نیست [را] به انجمن نویسندگان و ناشران واگذار کنیم ... امروز زمانی است که ما باید به مؤلفین‌مان امنیت و آزادی بدهیم و به ناشران‌مان فضای رقابت و شفاف بدهیم ... آن کسی که دلسوزانه نقادی می‌کند نباید در پیچ و خم کتابش و نوشتارش و شعرش گرفتار شود».

بی گمان، دولت موظف است امنیت و آزادی نویسندگان را تأمین کند، و سخن رئیس‌جمهوری تا آنجا که به بیان این وظیفه مربوط می شود، مغتنم است. اما رفتار و عملکرد واقعیِ دولت یک بار دیگر نشان داد که واقعیت چیزی غیر از سخن آقای روحانی است. این سخن هنوز به تمامی در اینجا و آنجا منتشر نشده بود که مسئولان «وزارت ارشاد»، در ادامه ی همان سنت سخت جان و دیرپای سانسور در این وزارت خانه، ورود آثار بسیاری از شاعران، نویسندگان و مترجمان را به نمایشگاه کتاب کنونی ممنوع اعلام کردند و صدها عنوان کتاب فارسی و غیرفارسی را که ناشران گوناگون ایرانی و خارجی به نمایشگاه آورده بودند جمع آوری کردند.

عمل و رفتار است که صحت و سقم گفتار را نشان می دهد، و همین نکته برای بیان این حقیقت بس است که دولت نه تنها خواهان «امنیت و آزادی» نویسندگان نیست بلکه، برعکس، مجری سیاست سانسور آثار نویسندگان آزادی‌خواه است.

شاید دولت بتواند بگیر و ببندهای فعالان اجتماعی و فرهنگی و سیاسی را با این بهانه توجیه کند که از سوی نهادهای دیگر انجام می گیرد و قوه ی مجریه نقشی در آن ندارد، هر چند این قوه در این زمینه نیز بی شک مسئول است.اما در زمینه ی سانسور کتاب و صدور مجوز برای انتشارآن حتی این بهانه را نیز در دست ندارد، چرا که انتشار کتاب زیر نظارت مستقیم و تابع دستور قوه ی مجریه و شخص رئیس‌جمهوری است.

اگر آقای روحانی به راستی خواهان «امنیت و آزادی» نویسندگان است باید از بیان سخنان زیبا اما فاقد ضمانت اجرایی فراتر رود و به طور واقعی و عملی در راه آزادی اندیشه و بیان گام بردارد. به عمل کار برآید، به سخن‌دانی نیست.

کانون نویسندگان ایران، ضمن استقبال از هرگونه اقدام عملی و واقعی در زمینه ی الغا و امحای شیوه های سانسور و آزادی ستیزی، پیرو اصل نخست منشور خود، آزادی اندیشه و بیان و نشر را در همه ی عرصه‌های حیات فردی و اجتماعی بی‌هیچ حصر و استثنا حق همگان می داند و مصمم و پیگیر به فعالیت و تلاش خود برای تحقق این اصل آزادی خواهانه ادامه می دهد.

کانون نویسندگان ایران

۲۳ اردیبهشت ماه ۱۳۹۵

***

چند نکته درباره ی نشانه گذاری ها در پارسی و برخی نکته های دیگر:

در آغاز بیانیه به گفته های حسن فریدون روحانی شده، اشاره شده است:
«من بارها در دولت گفته‌ام، به وزیر ارشاد هم گفته‌ام نظر من این است [که] باید کارها را به صاحب‌نظران واگذار کنیم. این کتاب خوب است یا بد، قابل چاپ هست یا نیست [را] به انجمن نویسندگان و ناشران واگذار کنیم ... امروز زمانی است که ما باید به مؤلفین‌مان امنیت و آزادی بدهیم و به ناشران‌مان فضای رقابت و شفاف بدهیم ... آن کسی که دلسوزانه نقادی می‌کند نباید در پیچ و خم کتابش و نوشتارش و شعرش گرفتار شود».

با آنکه در گفته های برگرفته از جایی دیگر نمی توان دست برد و آن ها را ویرایش و پارسی نویسی همه سویه نمود، می توان و باید آن ها را دستِکم در نشانه گذاری و به گاه بایسته با افزوده هایی درون [ ] ویرایش نمود.

هنگامی که جمله ای به پایان می رسد و به تنهایی هیچگونه نارسایی و گسستی در آن دیده نمی شود، باید با نقطه آن را پایان داد. چنانچه به هر شَوَندی آن جمله با جمله ی پس از آن هماوند باشد، باید از نشانه ی «؛» بجای «.» سود برد؛ ولی به هر رو بجای هیچکدام، نمی توان از «،» سود برد. در نمونه ی بالا:
«من بارها در دولت گفته‌ام؛» درست است و نه «من بارها در دولت گفته‌ام،».

در جمله ی پسین:
«به وزیر ارشاد هم گفته‌ام نظر من این است [که] باید کارها را به صاحب‌نظران واگذار کنیم.»، بدرستی واژه ی پیوند «که» در میان [ ] آورده شده است. با این همه، پس از «به وزیر ارشاد هم گفته‌ام» نیز نیازمند واژه ی پیوند «که» است؛ و چون، آوردن دو واژه ی پی در پی «که» در جمله، آن را نازیبا و نااستوار می نمود، در پیِ جمله ی « نظر من این است ...» از آوردن «که» درون [ ] خودداری شده که چندان درست نیست. در چنین موردهایی می توان و باید از واژه ی گسست «،» سود برد. در نمونه ی یادشده، چنین از آب درمی آید:
«به وزیر ارشاد هم گفته‌ام؛ نظر من این است [که] باید کارها را به صاحب‌نظران واگذار کنیم.»

در زبان های دیگر نمی دانم؛ ولی در زبان پارسی، آمدنِ دو واژه ی پیوند، چون «را به»، «که به» و مانند آن در پی یکدیگر، نشانه ای از نارسایی ساختار جمله است؛ در چنین موردهایی بهتر است جمله از نو بازسازی شود. با این همه، باید این نکته ی برجسته را نیز بدیده گرفت که واژه هایی چون «به»، «با» و مانند آن ها همواره نقش پیوند ندارند که گاه بخشی از فعل هستند. به این نکته که پیش تر نیز در پی نوشت یکی از نوشتارهایم اشاره نموده ام، می توان این واژه ها را در پی یکدیگر بکار برد.

در جمله ی: «این کتاب خوب است یا بد، قابل چاپ هست یا نیست [را] به انجمن نویسندگان و ناشران واگذار کنیم ...»، کاربرد «را» و «به» در پی هم، درست است؛ زیرا واژه ی «به» در اینچا واژه ی پیوند نبوده و بخشی از فعل «[کاری] به کسی واگذاردن» است. در همین جمله که به عنوان برگرفته ای از دیگری، نمی توان آن را ویرایش نمود، کاربرد ناسزاوار فعل کمکی همراه با فعل اصلی است؛ نارسایی بسیار بزرگ و پرکاربرد در زبان پارسی که در بسیاری موردها چون مورد بالا می توان از آن پرهیز نمود و بجای «واگذار کردن» گفت و نوشت: «واگذاشتن» یا «واگذاردن».

در جمله ی «بی گمان، دولت موظف است امنیت و آزادی نویسندگان را تأمین کند، و سخن رئیس‌ جمهوری تا آنجا که به بیان این وظیفه مربوط می شود، مغتنم است.»، آوردن نشانه ی ایستِ «،» در کنار واژه ی پیوند «و»، یک ناهمتایی بسیار نادرست است که از زبان های اروپایی بویزه انگلیسی به زبان پارسی راه یافته و از زیبایی موج وار این زبان بس می کاهد و آن را نااستوار می کند. در چنین موردهایی، بسته به هر مورد، ساختار جمله ی پیش و پس از آن و آماج نویسنده، دو گزینه پیش روست:
ـ یا «نشانه ی ایستِ» را برداشته و دو جمله ی به هم پیوسته بسازیم؛ یا
ـ به گاه بایسته و نه هر موردی، نشانه ی ایستِ «،» را برداشته و بجای آن از «؛» سود بریم. از دید من، کاربرد گزینه ی نخست در بسیاری موردها بهتر است؛ مگر آنکه ناچار باشیم تا دو جمله را با نشانه ی «؛»
جدا نماییم.

در مورد بالا، جمله ی درست چنین از آب درمی آید:
«بی گمان، دولت موظف است امنیت و آزادی نویسندگان را تأمین کند؛ و سخن رئیس‌ جمهوری تا آنجا که به بیان این وظیفه مربوط می شود، مغتنم است.» زیرا جمله ی دوم در هماوندی سرراست با جمله ی نخست نیست؛ گرچه، کاربرد چنین جمله ای در پی جمله ی نخست، خود نشانه ای از نارسایی در گفتار است که به آن در اینجا نمی پردازم. در همین جمله ای که نوشتم، اندکی باریک شوید! فعل جمله «به چیزی یا کاری پرداختن» است؛ و نه «پرداختن» به تنهایی! به این ترتیب، در پی هم آمدن «که» و «به» نادرست نیست؛ «که» واژه ی پیوند است و «به» بخشی از فعل!

جمله ی پس از جمله ی یادشده در بالا با واژه ی «اما» آغاز می شود  
«... سخن رئیس‌جمهوری تا آنجا که به بیان این وظیفه مربوط می شود، مغتنم است. اما رفتار و عملکرد واقعیِ دولت یک بار دیگر نشان داد که واقعیت چیزی غیر از سخن آقای روحانی است.»

کاربرد هر گونه واژه ی شرطی، چون «امّآ» که بجای آن بهتر است «ولی» نوشت، «گرچه» و مانند آن ها در آغاز هر جمله ای، نشانه ی هماوند بودن آن جمله با جمله ی پیش از آن است؛ در اینگونه موردها بهتر است، در پایان جمله ی نخست از نشانه ی «؛» سود جست. به این ترتیب، جمله ی بالا چنین از آب درمی آید:
«... سخن رئیس‌جمهوری تا آنجا که به بیان این وظیفه مربوط می شود، مغتنم است؛ اما رفتار و عملکرد واقعیِ دولت یک بار دیگر نشان داد که واقعیت چیزی غیر از سخن آقای روحانی است.»

به همین شَوَند، کاربرد واژه های پیوندی چون «و»، «به» و مانند آن ها و نیز کاربرد واژه های شرطی چون «ولی» (یا «اما»)، «گرچه» و مانند آن ها در  آغاز هر بند (پاراگراف) نادرست است؛ و چنانچه به هر شَوَندی که بیش تر، نوشته های ادبی را دربرمی گیرد، بخواهیم بندی را با چنین واژه هایی بیاغازیم، بهتر است، پیش از آن، نقطه چین بکار برده شود؛ به عنوان نمونه:
... و چنین بود جانِ برادر!

در جمله های پارسی، اگر نگویم باید، ولی بسیار بهتر است میان فعل جمله ی فرعی با فعل جمله ی اصلی از نشانه ی «،» سود برده شود؛ به عنوان نمونه، در جمله ی:
«... مسئولان «وزارت ارشاد»، در ادامه ی همان سنت سخت جان و دیرپای سانسور در این وزارت خانه، ورود آثار بسیاری از شاعران، نویسندگان و مترجمان را به نمایشگاه کتاب کنونی ممنوع اعلام کردند و صدها عنوان کتاب فارسی و غیرفارسی را که ناشران گوناگون ایرانی و خارجی به نمایشگاه آورده بودند جمع آوری کردند.»، میان «به نمایشگاه آورده بودند» و «جمع آوری کردند».

بجای «ء» که در برخی موردها بسیار بیجا بکار برده می شود، می توان آن را زدود یا از «و» بجای آن سود برد؛ به عنوان نمونه:
«مسوول» بجای «مسئول»؛ و «سوال» بجای «سئوال»!

در واپسین جمله ی بند یادشده در بالا:
«... صدها عنوان کتاب فارسی و غیرفارسی را که ناشران گوناگون ایرانی و خارجی به نمایشگاه آورده بودند [،]جمع آوری کردند.»، آنجا که دو واژه ی پیوند «را» و «که» به نادرست در پی هم آمده اند، می توان و باید واژه ی پیوند «را» را در میان دو فعل جمله ی فرعی و اصلی به پایان جمله برد؛ آنگاه نیازی به کاربرد «،» میان دو فعل نیز نبوده، نوشته از زیبایی، رسایی و استواری بیش تری نیز برخوردار می شود:    
«... صدها عنوان کتاب فارسی و غیرفارسی که ناشران گوناگون ایرانی و خارجی به نمایشگاه آورده بودند را جمع آوری کردند.»

در بند زیر:
«عمل و رفتار است که صحت و سقم گفتار را نشان می دهد، و همین نکته برای بیان این حقیقت بس است که دولت نه تنها خواهان «امنیت و آزادی» نویسندگان نیست بلکه، برعکس، مجری سیاست سانسور آثار نویسندگان آزادی‌خواه است.»، چند نکته ی شایان درنگ است:
الف. کاستن از فعل های نابایسته؛ به عنوان نمونه، نیازی به فعل «است» در پی واژه ی «بس» نیست؛
ب. بجای «بلکه» که «بلِ» آن افزوده ای عربی، بیجا و افزونه (زائده) ای است، باید از واژه ی «که» سود برد و «بل» آن را زدود؛ و
پ. با کاربرد «نه تنها» در جمله ی نخست، کاربرد «نیز» در جمله ی پسین سزاوار و بایسته است؛ و در مورد جمله ی بالا این خوبی را نیز دارد که واژه ی «برعکس» و نشانه های ایست پس و پیش آن را نیز می توان زدود و جمله را سبک تر و زیباتر نمود.

به این ترتیب، آن جمله چنین از آب درمی آید:
«همین نکته برای بیان این حقیقت بس که دولت نه تنها خواهان «امنیت و آزادی» نویسندگان نیست که مجری سیاست سانسور آثار نویسندگان آزادی‌خواه نیز هست.»

از این ها که بگذریم، باید تا آنجا که در توان هست، بجای واژه های از ریشه ی بیگانه و بویژه عربی، همتراز آن در پارسی را بکار برد. به عنوان نمونه، چرا بجای «صحت و سقم» نگوییم و ننویسیم: درستی و نادرستی؟! این را نیز بیفزایم که آماجم از این یادآوری، پارسی سِرِه نویسی نیست؛ بسیاری از واژه هایی که می پنداریم، پارسی اند از ریشه ی آرامی، سریانی، یونانی و زبان های باستانی دیگر پهنه ی آریانا و پیرامون آنند؛ ولی هیچ شَوَندی ندارد که به عنوان نمونه، بجای «یورش»، «هجوم» یا از آن بدتر، چون آن برادران تازی ـ انگلیسی،«هجمه» بگوییم و بنویسیم.

در اینجا با سود بردن از همان واپسین جمله ی بند یادشده در بالا، نکته ای باریک و نمونه وار را در میان می نهم:
«... صدها عنوان کتاب فارسی و غیرفارسی که ناشران گوناگون ایرانی و خارجی به نمایشگاه آورده بودند را جمع آوری کردند.»

بجای «جمع آوری» می توان «گردآوری» که پارسی تر است نیز نوشت؛ ولی آیا آرش جمله، پایور می ماند؟ نه! زیرا نیک که در آرش آن باریک شویم، آماج آنچه در جمله «جمع آوری» آمده، «برچیدن» بوده است؛ نه گردآوری یا جمع آوری! به این ترتیب، جمله اینچنین از آب درمی آید:
«... صدها عنوان کتاب فارسی و غیرفارسی که ناشران گوناگون ایرانی و خارجی به نمایشگاه آورده بودند را برچیدند.» چنانکه می بینید، در اینجا با یکی از دشواری های بزرگ پارسی زبانان روبرو هستیم که خاستگاه آن، واژه های از ریشه عربی و پیدایش آمیخته واژه هایی پارسی ـ عربی با مانشی رویهمرفته گنگ و نارساست:
برچیدن کجا و گردآوردن کجا؟!  

همین دیروز پریروز، بانویی فرهیخته نمونه ای از یک آموزگار دبستان آورده بود («گوگل پلاس») که تنها لغزشی نوشتاری نیست؛ آن آموزگار «راجع به» را «راجب» نگاشته بود؛ در حالیکه همتراز پارسی آن: «درباره» را داریم و به شَوَند هرچ و مرج لگام گسیخته بکار نمی بریم.

در بند زیر، چند ویرایش در نشانه گذاری ها انجام شده است؛ افزون بر آن، بجای «چرا که»، واژه ی باریک تر و زیباتر «زیرا» را بکار برده ام:
«شاید دولت بتواند بگیر و ببندهای فعالان اجتماعی و فرهنگی و سیاسی را با این بهانه توجیه کند که از سوی نهادهای دیگر انجام می گیرد و قوه ی مجریه نقشی در آن ندارد؛ هر چند این قوه در این زمینه نیز بی شک مسوول است؛ ولی در زمینه ی سانسور کتاب و صدور مجوز برای انتشار آن حتی این بهانه را نیز در دست ندارد؛ زیرا انتشار کتاب، زیر نظارت مستقیم و تابع دستور قوه ی مجریه و شخص رئیس‌جمهوری است.»

اینجانب، کاربرد عبارت «چرا که» که شاید ده پانزده سالی است کاربرد بسیاری در روزنامه نگاری ایران و گفتار گویندگان یافته را رُک و پوست کنده، نشانه ای از کندذهنی گوینده یا نویسنده ی آن می دانم. شاید کاربرد این عبارت در برخی جاها ناگزیر باشد؛ ولی در بسیاری جاهای دیگر، می توان واژه ی زیبا و نیرومند «زیرا» را چون گذشته بجای آن بکار برد و پارسی را از ریخت نینداخت!

در بند زیر نیز بجز چند نشانه گذاری که آن را درست نموده ام، کاربرد نابجای «به راستی» چشمگیر است:
«اگر آقای روحانی به راستی خواهان «امنیت و آزادی» نویسندگان است، باید از بیان سخنان زیبا اما فاقد ضمانت اجرایی فراتر رود و به طور واقعی و عملی در راه آزادی اندیشه و بیان گام بردارد. به عمل کار برآید؛ به سخن‌دانی نیست.»

باید این نکته را بدیده گرفت که واژه ی «به» در نخستین جمله ی بند بالا، نقش پیوند میان دو جمله یا دو بخش از یک جمله را ندارد که افزوده ای بر واژه ی «راستی» است؛ اینگونه افزوده ها را باید سرِ هم نوشت: «براستی»! جدا نمودن اینگونه افزوده ها از درخت واژه ی خود، شاید تنها در برخی سروده های کهن که قافیه یا وزن به تنگ آمده، روا باشد که به هر رو، آرش آن را به هم می زند.

جز آنچه آمد، نکته ی زیر را نیز یادآور می شوم:
بیانیه کانون نویسندگان ایران، جابجا انباشته از واژه های عربی است. به عنوان نویسنده ای ایرانی و پارسی زبان، چنین انباشت واژه های بیگانه، بویژه از زبانی که افزون بر ستاندن بسیاری چیزها از فرهنگ و زبان های ایرانی و از آن میان زبان پارسی، واژگان این زبان را نیز تا اندازه ای بسیار شکسته، ناشایست و نادرست می دانم. به شَوَند کمبود زمان به ویرایش و پارسی نویسی این واژه ها و یادآوری نکته های بایسته در این یا آن باره نپرداختم؛ ولی ناچارم این نارسایی را یادآور شوم؛ زیرا سخن بر سر شیوه ی نگارش این یا آن نویسنده که از آزادی بیش تری در کاربرد واژه های دلخواه خویش برخوردار است، نیست که سخن بر سرِ بیانیه ای رسمی از سوی نهادی است که باید از توان پاسداری از زبان پارسی نیز برخوردار باشد و در این راه بیش تر بکوشد! به هر رو، یکی از نخستین گام ها در این زمینه، پایان بخشیدن به هرج و مرج چشمگیر در کاربرد نشانه گذاری هایی هردمبیل و دلبخواه از همه رقم و از هر خاستگاهی است که باید یکدست و هماهنگ شوند؛ در این باره، نقشِ گروه کمابیش بزرگی از نیمچه نویسندگان و پیازهای نیم پزی که هِرّ را از بِرّ بازنمی شناسند و به میدانی پای نهاده اند که جای شان آنجا نیست، بویژه چشمگیر است.

امیدوارم با همکاری گسترده تر همه ی دلبستگان چشم آشنا، فرهیختگان و ویژه کاران رشته های گوناگون زبان و ادب پارسی، این کاستی ها و نارسایی ها را از پیش پا برداشته، راه را برای پیشرفت های بیش تر در این زمینه باز کنیم. هنوز بسیار زنگارهاست که باید سترده شوند ...

ب. الف. بزرگمهر    ۲۶ اردی بهشت ماه ۱۳۹۵  

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!