«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۵ فروردین ۲۳, دوشنبه

آن شتر کینه توز را باید از جلوی خانه هِی کرد و به بیابان های عربستان راهی نمود!

مهدی کروبی، یکی از زندانیان خانگی رژیم تبهکار اسلام پیشگان در نامه اش به روباه ریش حنایی از آن میان، می نویسد:
«هیچ کس نباید به بهانه ی مصلحت با ظلم همراه شود و یا در مقابل آن سکوت کند. مصلحت خود را مصلحت کشور تعبیر و تفسیر نکنیم. باید در مقابل اندیشه ای که با انحصار قدرت غیرپاسخگو به دنبال حاکمیت تک صدایی است، ایستاد. تردید نکنیم که تعلل و کوتاهی امروز نخبگان، رقم زننده ی هزینه های سنگین [برای] کشور و مردم در آینده خواهد بود.

اینجانب نه از شما طلب رفع حصر دارم و نه این کار را در اختیار شما می دانم؛ لیکن از شما می خواهم براساس تکلیفی که قانون اساسی و مردم برعهده تان گذاشته اند از حاکمیت مستبد بخواهید تا دادگاه علنی ام، مطابق اصل ۱۶۸ قانون اساسی، ولو با ترکیب مورد نظر ارباب قدرت را تشکیل دهد تا به یاری خداوند و به اتفاق وکلایم با استماع کیفرخواست، ادله خود مبنی بر تقلب انتخابات ریاست جمهوری ۸۴، مهندسی انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ و آنچه بر فرزندان این کشور در بازداشتگاه های قانونی و غیرقانونی گذشت را به اطلاع عموم برسانم.»*

سخنانی رویهمرفته درست است؛ بویژه آنجا که می گوید:
«هیچ کس نباید به بهانه ی مصلحت با ظلم همراه شود و یا در مقابل آن سکوت کند.» و باید افزود، نه تنها به بهانه ی آنچه وی مصلحت می نامد که به هر بهانه ای! سپس به یاد هشدارهای حزب توده ایران یا یکی از رهبران آن می افتم که به هنگام خود، آنگاه که یورشی ناجوانمردانه و به بهانه هایی پوچ چون «اقدام به کودتا»ی پندارآمیز و ساخته و پرداخته ی دستگاه های خبرچینی رژیم، بر ضد آن حزب در سراسر ایران براه افتاده بود از درونمایه ای کمابیش اینچنین برخوردار بود:
«آنچه بر سر ما آمد به سر شما نیز خواهد آمد!» یا از زبان زبانزدی زیبا:
این شتر جلوی خانه ی شما نیز زانو خواهد زد!

این نیز بماند که آنچه بر سر آن ها آمد، آواری سهمگین بود و همه گونه شکنجه و اعتراف گیری های ددمنشانه را دربرداشت که چیزی از کالبد استوارترین شان و برای برخی روح و روان و وجدان شان برجای نگذاشت؛ برخی خوب پایداری کردند و جان بر سر آرمان و آرزوهای آدموار خویش نهادند و برخی نیز شکستند و تن به اعتراف های رژیم خواسته دادند؛ برای این ها کار به آنجا نکشید؛ دستِ بالا، ناسزاهای چارواداری و سر فرو بردن در چاهک آبریزگاه!

آیا اکنون آن هشدارها را دریافته اند؟ آیا برای شان روشن شده که در این یا هر زمینه ی دیگری که سخن بر سر آزادی های فردی و اجتماعی است، هیچگونه جداگانگی (تفاوت) میان آدمیان از رنگ پوست و جنسیت گرفته تا باورهای هوایی یا زمینی شان نباید در کار باشد؟ اگر درباره ی آن یکی اندکی دودل باشم، درباره ی این یکی کم ترین دودلی به خود راه نمی دهم که بگویم:
نه! با همه ی آنچه بر سرش آمده، هنوز به چنین دریافتی نرسیده است؛ گرچه با همه ی این ها کاریای (وظیفه) ماست که برای آزادی شان از هر باره بکوشیم و زمینه ای برای چنان روزی در میهن مان فراهم کنیم که ستیزه ی «خودی» و «ناخودی»، بر بنیاد طبقاتی آن، میان طبقه کارگر و سایر زحمتکشان بهره ده از یکسو و زالوهای شکمباره ی بهره کش که باید از پهنه ی روزگار روفته شوند از سوی دیگر استوار شود و به بار نشیند. تنها آنگاه است که می توان به پیروزی فرجامین بر هر گونه ستم و نابرابری در میهن مان امیدوار بود و به آن دست یافت.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۳ فروردین ماه ۱۳۹۵

* از نامه ی مهدی کروبی به آخوند امنیتی: حسن فریدون روحانی شده (با اندک ویرایش درخور از سوی اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر)، ۲۱ فروردین ۱۳۹۵، برگرفته از «هرانا» (بازگوشده از «سحام نیوز»):

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!