«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

به کوری چشم حرامی ها، چهارشنبه سوری و نوروز را باشکوه هرچه بیش تر برگزار کنیم! ـ بازانتشار

آخوند حرامی۱، چندین سال پیش پا از گلیم بسیار کوچک و زهوار دررفته اش فراتر نهاده و گفته بود:
«... مكتب ما هم شادی دارد و هم حزن. هم باید در شادی‌های مردم بدمیم و هم در حزن مقدس مردم همراه باشیم ... مراقب باشیم شادی با خرافات همراه نشود، در شأن یك ملت بزرگ فرهنگ سازی مثل ایران نیست كه پایبند به خرافات بی ‌اساسی مثل چهارشنبه ‌سوری باشد ...»۲ 

... و «مردم در همه جای ایران تا آنجا که در توان داشتند، این جشن بزرگ و دیرینه را که یکی از نمودارها و نشانه های بزرگ و ارزشمند فرهنگی ایرانیان است با شکوه هرچه بیشتر برگزار نمودند.»۳ آنچنان تودهنی جانانه ای به این آخوند گستاخ که تا مدتی خفقان گرفته بود و جیکش درنمی آمد! 

همان هنگام از زبان عُبید زاکانی برایش نوشتم:
«شخصی خواست كه پُف در آتش كند بادی از كونش بجست؛ فی الحال پشت در آتشدان کرد؛ کونش را گفت: اگر تو را تعجیل است بفرمای.»۴ و به وی سپارش کردم که «... زین پس در فرمایشات خود کمتر شتاب کند!»۵ 

اینگونه که پیداست، سپارشم، چندان سودمند نبود؛ گویی یاسین به گوش خر خوانده بودم! این بار، آخوند حرامی، در نماز آدینه، ۲۲ اسپند ماه گذشته به بهانه ی «عزاداری فرزندان حضرت زهرا (س)» و بهره برداری نابجا و ابزاری از باورهای توده های مردم، دوغ و دوشاب بازهم بیش تری به هم آمیخته است:
«... سنت‌های خوب نوروزی مورد تایید است؛ اما یادمان باشد، شاد بودن به معنای شکستن خطوط قرمز خدا نیست ... ملت ما ملت فرهیخته‌ای است، از منظر حقوقی این آتش‌بازی‌ها تجاوز به حقوق دیگران محسوب می‌شود و از منظر شرعی نیز با توجه به اینکه مومنان را اذیت می‌کند، حرام است؛ از همه جوانان و بزرگ‌ترها می‌خواهم که در این وادی‌های خطرزا وارد نشوند که بسیاری عیدها به خاطر همین آتش‌بازی‌ها تبدیل به عزا شده است امسال عید نوروز ما در شرایطی قرار دارد که فرزندان حضرت زهرا (س) در عزا هستند، ان شالله حریم فاطمه(س) را نگه داریم تا عاقبت‌ بخیر شویم.»۶ 

پیش از آنکه، پاسخ یاوه های این یاوه گو را بدهم، چند پرسش در میان می نهم. بسیاری از مردم و بویژه دلبستگان به بازی فوتبال می دانند که شامگاه فردا (سه شنبه)، بازی فوتبال میان یکی از تیم های پرطرفدار تهرانی با تیمی از یکی از شیخک نشین های شاخاب پارس برگزار می شود که بسیاری از طرفداران آن تیم تهرانی را در سراسر کشور به پای رسانه های دیداری خواهد کشاند.

آیا برنامه ریزی همزمان آن بازی با جشن ملیِ «چهارشنبه سوری»، دانسته و آگاهانه برای کاستن از شمار مردمی که خواهان اندکی شادی میان شمار بسیاری عزاداری های هفتگی و ماهانه و سالیانه هستند، نبوده است؟ چنانچه حاکمیتی ملی در ایران بر سرِ کار بود، آیا جلوی چنین برنامه ریزی ناشایستی را نمی گرفت؟

آیا در بازی فوتبال فردا شب، چنانچه تیم ایرانی، هر بار گلی به دروازه ی حریف وارد کند، هوادارانش در پای رسانه های دیداری، شادی نخواهند نمود؟ بیگمان، فریاد شادی سر خواهند داد و جست و خیز نیز خواهند نمود. آیا آخوند دریده، این ها را نمی داند؟ روشن است که نیک می داند. وی و دیگر واپسگرایان و تاریک اندیشانِ ضد انقلابی ایران، گرچه در بنیاد با هرگونه شادی و سَرزندگی مردم و بویژه جوانان دشمن اند، اینچنین شادی هایی را بیش تر خوش دارند تا شادی هایی که سویه ای گسترده تر، سراسری و ملی دارند؛ زیرا چنین شادی هایی و برگزاری جشن هایی چون «چهارشنبه سوری»، «مهرگان»، «سده» و «نوروز» که شناسه ای برای توده ی مردم این سرزمین کهن است، همبستگی ملی خلق های ایران را افزایش خواهد داد و آن ها از همین ترسِ مرگ دارند.

رگه های روشنِ ترس از مردمی که به بهانه ی جشن به خیابان ها بریزند، یکدیگر را بیابند و "خدای ناکرده" تن «ولی فقیه» پوشالی و رژیم پوسیده اش را بلرزانند، در برنامه ریزی همزمان فوتبال با «چهارشنبه سوری» و یاوه سرایی های این آخوند گستاخ بروشنی دیده می شود؛ و درست به همین انگیزه است که وی، در این باره که «... سنت‌های خوب نوروزی مورد تایید است» نیز دروغ می گوید! بهترین گواه آن، گفته های همین آخوند در آستانه ی سال ۱۳۹۰ درباره ی «چهارشنبه سوری» است که در بالا از آن یاد کردم؛ سنجش آن گفته های دوپهلو با یاوه گویی های تازه ی وی، گوشه ای از روند پیشرفت ضدانقلابی در این چهار سال را به نمایش می گذارد. اگر بینگاریم، چنین رژیمی به بهای تن دادن به نقش «سگ زنجیری» امپریالیست ها،۷ بتواند هستی ننگین خود را برای مدتی هم شده پایور نماید، همان «سنت های خوب نوروزی» را نیز زیر پا خواهد نهاد و همین آخوند یا آخوندی دیگر از آن ها با عنوان «شکستن خطوط قرمز خدا» یاد خواهد نمود.

آیا با همه ی دوپهلوگویی های این یا آن وابسته به «خیمه و خرگاه ولایت» که یاوه گویی های این آخوند پررو؛ تنها نمونه ای از آن همه است، هنوز برای برخی روشن نیست که رژیم فرمانروای اسلام پیشه در کشورمان، افزون بر تبهکاری ها، دله دزدی ها و بیشمار نابکاری هایی به بهانه های دروغینِ پشتیبانی از دین و دین پروری، چون تجاوز به زنان زندانی، اسیدپاشی، از دیوار بالارفتن و به ناموس مردم چنگ انداختن، رژیمی با سرشت ضد ملی و ضد فرهنگ ایرانی است؟ وگرنه، چرا توده ی مردم نگونبخت ایران، حتا در جشن های ملی خود باید برای این یا آن امام و عمه و عمو و دایی و خاله و نوادگان شان که بیش تر نیز به بیماری هایی چون یبوست مزاج و بواسیر به «جهان باقی» شتافته اند، همواره زار و گریان باشند؟

بر چه بنیاد منطقی، مردم باید همواره عزادار باشند؟! مگر آنچه به عنوان نمونه، امام حسین به انجام رساند، اگر بینگاریم که همه ی آنچه در تاریخ رسمی آمده، درست باشد که از دید من، نادرستی ها و ناراستی های بسیار دارد ـ گرچه، حتا با همه ی آن ها ـ نیازمند عزاداری و به سر و سینه کوبیدن و اشک افشاندن است؟ به هیچ رو چنین نیست! کار آن امام، تنها و تنها شایسته ی پیروی آگاهانه است و بس! و این پیروی می تواند در کالبد آموزش هایی درست، برانگیزاننده ی جان ها برای ایستادگی در برابر ستم، دادخواهی و ستاندن داد باشد؛ آن هم نه تنها برای مسلمانان شیعه که برای مردمانی با هر باور و آیین! مگر آنچه خسرو گلسرخی با دلاوری در دادگاه گفت و اشاره ای نیز به حضرت علی یا امام حسین داشت، نمونه نیست؟ جا دارد در این زمینه نیز دست واپسگرایان و تاریک اندیشانی که به جان توده های مردم ایران افتاده اند را هرچه بیش تر رو کنیم و نشان دهیم که آن ها عزاداری ها و نیایش های شبانه روزی به درگاه خدای نادیده و ناشنیده و چشم براه امام زمان بودن و راضی به رضای خدا بودن و بسیاری دیگر از این دست سخنان را تنها برای آن می خواهند که توده های مردم بجای جنبیدن و گرفتن حق خود، چشم براه آسمان باشند تا چپاولگران و دزدان، آسوده تر بچاپند و بار بزنند و به روز مبادا به بهشت های زمینی خویش رهسپار شوند.

آیا آتش برافروختن و از روی آن پریدن که در جشن «چهارشنبه سوری»، تنها سویه ای نمادین داشته و به هیچ رو، باور و درونمایه ی کهن خود را بازتاب نمی دهد به آرش آتش پرستی است؟ آیا کسی که به این بهانه، مردم ایران را به خرافه پرستی متهم می کند، باید آدمی از ریشه نادان (چیزی در مایه ی ابوجهل) بشمار آورد یا فریبکاری است که همچنین از روی نادانی درنمی یابد بر زبان راندن چنین سخنی، چون تفی سربالاست و بر گونه و ریش خودش خواهد نشست؟

آیا توده های مردمی که سده ها پس از به زور شمشیر اسلام آوردن که هر سال تا به امروز، آیین های باستانی خویش را پاس داشته و جشن می گیرند، همگی آتش پرست بوده و همچنان هستند؟! آیا حتا زرتشتیان را می توان آتش پرست نامید؟

می پندارم، اگر بینگاریم (انگاره ای دور از ذهن!) که زبانم لال، چنین رژیمی مدتی درازتر پابرجا بماند و سه یا چهار نسل دیگر نیز جابجا شود با چنان گستاخی که در آن ها سراغ می توان گرفت، شاید چنین ادعایی را نیز برای آیندگان به میان آورند که مردم ایران، پیش از به گفته ی آن ها: «انقلاب اسلامی» و فرودآمدن آن ماهتافته۸ از آسمان بر روی زمین، همگی آتش پرست بوده و سپس روح اسلام در آن ها دمیده شده است!

می بینید با چه آدم های نادان و به همان اندازه گستاخی روبروییم؟!

ب. الف. بزرگمهر     ۲۵ اسپند ماه ۱۳۹۳

http://www.behzadbozorgmehr.com/2015/03/blog-post_50.html

پی نوشت: 

۱ ـ «حرامی» واژه ای از ریشه ی عربی به آرشِ دزد بیابانی یا همانا راهزن در پارسی است. در اینجا، منظور از «آخوند حرامی»، احمد خاتمی، آخوندی دریده و خایه مالِ رهبری نادان تر و چموش تر از خودِ وی است. 

۲ ـ آخوند احمد خاتمی، نماز آدینه ۱۳ اسپند ماه ۱۳۸۹ 

۳ ـ «پیشکش برای مولانا احمد خاتمی»، ب. الف. بزرگمهر، چهارشنبه ۲۵ اسپند ماه ۱۳۸۹
http://www.behzadbozorgmehr.com/2011/03/blog-post_16.html 

۴ و ۵ ـ همانجا 

۶ ـ برگرفته از «خبرگزاری فارس»، ۲۲ اسپند ماه ۱۳۹۳
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13931222000386 

۷ ـ نه حتا پیشکار یا نوکر امپریالیست ها که رژیم پادشاهی گوربگور شده از چنان نقشی برخوردار بود! 

۸ ـ آنکه تصویرش در ماه دیده شد ...

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!