«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ اسفند ۱۰, دوشنبه

سخنی چند با خودباختگان ایرانی و ایرانی تبار درباره ی قراردادهایی ننگین و غیرقانونی ـ بازانتشار

آیا آدمی که جویی عقل در سر دارد، برای چیزی که چند و چون آن را نمی داند، سر می جنباند؟! 

پیش تر درباره توافق های ننگین «ژنو» و «لوزان» که آن ها را بدرستی با قراردادهای «ترکمانچای» و «گلستان» می توان سنجید و از دید من، ننگ این قراردادها از هر دو قراداد یادشده ی دوره ی قاجار فراتر است، نوشته بودم و باز هم خواهم نوشت.

در این یادداشت، روی سخنم بگونه ای عمده با روشنفکران ایرانی و بویژه ایرانی تبارانی خودباخته است که از دستینه شدن این قراردادهای ننگین، خرسند شدند؛ وضعیت بسیاری از این گروه روشنفکران که در نشیمنگاه کشورهای کوچک و بزرگ امپریالیستی باخترزمین می زیند را با نادیده گرفتن تفاوت های اجتماعی شان در جامعه ی تازه، نیک درمی یابم؛ از سرخوردگی گرفته تا شرمندگی نهفته در وجدان:
ـ اگر جنگ میان ایران و «یانکی» ها درگیر شود، من چکار کنم؟! ...

درست همین وضعیت و پرسشی اینچنین، نقطه ی آغازی برای همسو شدن اینگونه روشنفکران خودباخته با گروه مزدور، خودفروخته و بی آبرویی است که در نقش «هموطن دلسوز» برای آخوند ریش حنایی نامه می نویسند و یا به کارچاق کنی های پرسود میان کشورهای امپریالیستی با رژیم تبهکار جمهوری اسلامی و بویژه بازوی نیرومند شده ی بورژوا لیبرال آن سرگرم اند. روشن است که روی سخنم با چنین مزدوران فرومایه ای نیست و نمی تواند باشد؛ بگاه بایسته با آن ها بگونه ای دیگر سخن گفته و خواهم گفت. طنزی تاریخی است که در میان شان به «چپ های شرمگین»ی نیز برمی خوری «که هرگونه شرم و آزرمی را نیز به کنار نهاده، بیشترشان به آسودگی به ایران رفت و آمد دارند و زیر سایه حاکمیت تبهکار، آلاف و علوفی نیز به هم زده اند ...»۱ همان ها که در بیانیه شان نوشته بودند:
«... امیدواریم [توافق لوزان] چشم انداز همکاری های متقابلا سودمند با قدرت های اقتصادی جهان را به سوی ما بگشاید.»۲ و به هر انگیزه ای، هنوز «از شناخته شدن بیش از پیشِ ماهیتِ دگردیسه شده شان و بی آبرویی باز هم بیش تر در میان توده های مردم و روشنفکران خلقی ایران می ترسند!»۳

پرسش بنیادین من از گروه خودباختگان ایرانی و ایرانی تبار چنین است:
آیا آدمی که جویی عقل در سر دارد، برای قرارداد، تفاهم نامه، توافقنامه یا هر نام دیگری که به آن داده و می دهند۴ و چند و چون آن از دید توده های مردم ایران و جهان پوشیده نگاه داشته شده، سرمی جنباند؟!  یا از آن بدتر، آن را روی سر می گذارد و بَه بَه و چَه چَه می کند؟! خاستگاه چنین رفتار و رویکردی کجاست و آن را چه نامی باید نهاد؟ نابخردی؟ خودباختگی؟ آمیخته ای از هر دوی این ها؟ یا شاید این نکته که مانش هایی چون «ایران»، «میهن»، «ایرانی» و «هم میهن» برای این توده ی سرگشته از روشنفکران که تنها ایرانی تباران برون ایران را دربرنمی گیرد، هرچه بیش تر به مانشی تجریدی دگردیسه شده و زیربنای خود را از دست داده است؟ 

نقطه ی آغاز گواهمندی های کسی چو من که می کوشد تا بنیان اندیشه، کار و پیکار خود را همواره بر واقعیت های زمینی استوار کند، در چنین موردی، پیش و بیش از هر چیز دیگر، در پوشیده ماندن متن و پیوست های قراردادهای یادشده از چشم توده های مردم ایران و جهان است که به درخواست های از سرِ درماندگی رژیم سرسپرده ی جمهوری اسلامی از طرف های گفتگو انجام پذیرفته است. همین که آن را پنهان می کنند و حتا از برگه ای دستینه شده۵ از سوی همگی کشورهای گفتگوکننده، «فاکت شیت»۶ دلخواه خودشان را برای شیره مالیدنِ سرِ مردم می سازند، گواه نیرومندی بر ننگین تر بودن چنین قراردادهایی در سنجش با قراردادهای «ترکمانچای» و «گلستان» است. اینگونه نیز نیست که مردکی بدپیشینه از بستگان «آقا بیشعور نظام» و از خانواده ی «هزارفامیل» که حزبی پوشالی نیز براه انداخته با پررویی هرچه بیش تر به سیم آخر زده و گفته است:
«دیپلماسی اینگونه نیست که هرچه اتفاق می‌افتد را در رسانه انعکاس دهند؛ در غیر این صورت محرمانه بودن مذاکرات از میان خواهد رفت.»۷

پوشیده ماندن گفتگوها از همان نخست در عُمّان و شاید پیش از آن و سپس، ژنو، لوزان و هر جای دیگر، درخواست از سرِ درماندگی رژیم ضدانقلابی فرمانروا بر میهن مان بوده که به سرسپردگی ده ها بار بدتر از رژیم پیشین ایران به امپریالیست ها کشانده شده و به نقش «سگ زنجیری منطقه» تن داده است. آمایش های نظامی رژیم برای همدستی بازهم افزون تر با امپریالیست ها در جنگ های نامیده شده با برنام «نیابتی»، نمودی روشن از آن است که در گذشته به آن اشاره نموده و در آینده نیز درباره ی آن بیش تر خواهم نوشت.

بد نیست در اینجا به یک نمونه از تفاوت سخنان بر زبان رانده شده از سوی پادوهای رژیم در همایش های رسانه ای و گفتگوهای بیرون از ایران شان با آنچه درون کشور بر زبان می رانند نیز اشاره ای کنم:
«... آقای ظریف که در لیسبون به سر می‌برد روز چهارشنبه ۲۶ فروردین به خبرنگاران گفت:
این وظیفه قوه مجریه ایالات متحده آمریکا است که یک توافق بین‌المللی به دست آمده را اجرا کند و ما دولت آمریکا و رییس جمهوری آمریکا را مسوول اجرای آن می‌شناسیم.»۸

می بینید؟ سخن بر سر «فهم مشترک» یا «بیانیه» و چیزی در این مایه ها نیست که آن رهبر نابکار نیز آن را با بی شرمی دستمایه ی یاوه هایی از اینگونه نهاد که «... مسوولان کشور و مسئولان هسته‌ای می‌گویند هنوز کاری انجام نگرفته و هیچ موضوع الزام‌آوری میان دو طرف بوجود نیامده است.»۹ و به پندار خود، پاسخگویی در برابر مردم و تاریخ ایران را از گردن خود وانهاد. سخن، رُک و پوست کنده بر سر قراردادهایی ننگین، پوشیده از دیدگان مردم ایران و از هرباره، غیرقانونی است!

نکته ی واپسین برای همه ی خودباختگان ایرانی و ایرانی تبار آنکه:
با سرجنبانیدن در برابر چنین قراردادهای ننگینی ، خواسته یا ناخواسته، دانسته یا از سرِ ناآگاهی، همدست رژیم تبهکار و سرسپرده ی جمهوری اسلامی بوده و ننگی ابدی با خود به گور خواهید برد!

ب. الف. بزرگمهر    ۲۷ فروردین ماه ۱۳۹۴


پی نوشت:

۱ ـ «آیا کون آن را نداشته اند که نام های شان را آشکار کنند؟» ب. الف. بزرگمهر، ۱۶ فروردین ماه ۱۳۹۴ 

۲ و ۳ ـ همانجا

۴ ـ به تازگی آن را «بیانیه ی فهم مشترک» نیز نامیده اند! «فهم مشترک»ی که چندین پیوست پنهانی نیز دارد! از چنین «فهم مشترکی» شاخ درنمی آورید؟

۵ ـ «فاکت شیت» (fact sheet)

۶ ـ این یکی، برگردان این عبارت لاتینی است: «Fact shit»

۷ ـ گفته ای از صادق خرازی، «تشریح ابعاد بیانیه لوزان با حضور جوکار و خرازی»، «ایسنا»، ۲۳ فروردین ماه ۱۳۹۴

۸ ـ «ظریف: ایران، اوباما را مسئول سرنوشت توافق اتمی می‌داند»، تارنگاشت وابسته به وزارت امور خارجی «یانکی» ها:

۹ ـ «دیدار مداحان اهل‌بیت علیهم‌السلام با رهبر انقلاب»،  ۲۰ فروردین ماه ۱۳۹۴

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!