«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ بهمن ۱۶, جمعه

علی مسیو مبارز بزرگ راه آزادی و پیشوای گمنام انقلاب مشروطه ـ بازانتشار

هنگامی‌كه از علی مسیو نام برده می شود، باید خاطرنشان ساخت که ما با یكی از برجسته‌ترین، شریف‌ترین و آگاه ترین انقلابیون ایران در یك‌صد سال گذشته سروكار داریم. مبارز ومتفكری خردمند و فداكار که به حق پیشوای گمنام انقلاب مشروطه به شمار می آید.

علی مسیو، یكی از نخستین بنیادگزاران و فعالان تاریخ جنبش كارگری ایران در مرحله اول یعنی مرحله سوسیال دمكراسی انقلابی است . وی در پیدایش و رشد سازمان های متعدد اجتماعیون عامیون ایران نقش بارز تاریخی ایفا نموده و از پیشكسوتان آن محسوب می گردد. او در سال های انقلاب مشروطیت با پایه گذاری مركز غیبی تبریز كه می توان از آن به عنوان مهمترین وموثرترین هسته اجتماعیون _ عامیون ایران یاد كرد، خدمات انكار ناپذیری انجام داده است.

علی مسیو در زمره آن چهره های تاریخی می گنجد كه مردم محروم و زحمتكش میهن ما به وجود آنها می بالند. مبارزانی كه زندگی خود را وقف بیداری توده های تحت ستم و آزادی وخوشبختی آنها كردند و از این رهگذر شایسته قدر دانی و سپاس فراوان هستند.

در باره زندگی علی مسیو، كمترین اطلاعات نسبت به دیگر چهره های تاریخی وجود دارد. كربلایی علی مسیو، فرزند حاج محمد باقر تبریزی می باشد كه در شهر تبریز به‌دنیا آمد و رشد كرد. خانواده او كه وی تنها فرزند آن بود، خانواده ای با فرهنگ بود و پدرش به شغل بازرگانی اشتغال داشت. علی مسیو نیز مانند پدر بازرگان بود و در شهر تبریز مورد اعتماد شدید مردم بوده و از احترام برخوردار. او در عین حال روشنفكری مبارز و مطلع بود. در محله نوبر تبریز زندگی می كرد. به اروپا و عثمانی سفر كرده بود و به زبان فرانسه تسلط داشت. مسافرتهای متعدد او به اتریش، قفقاز و استانبول، تماس با جهان نوین را برایش به ارمغان آورده بود. در تبریز كارخانه چینی سازی دایر كرد. وُسعی در توسعه صنعت داشت. او با تاریخ اروپا بویژه انقلاب كبیر فرانسه آشنا بوده و زیر و بم آن را می شناخت. در صحبت‌هایش معمولا" از تاریخ انقلاب فرانسه مثال می آورد. رابطه او با انقلابیون روس در قفقاز روشن و كتمان ناپذیر است.

علی مسیو در سفرهای خود به قفقاز بویژه در گرجستان، ماه ها در تفلیس می ماند تا با انقلابیون به تشریك مساعی و مشورت بپردازد.در كتاب قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت ایران در باره شخصیت او چنین نوشته شده است:«علی مسیو مرد پولادینی بوده و اعصاب او از هیچ پیش آمد متاثر نمی شد. نام كمیته حزب اجتماعیون _عامیون را مركز غیبی گذاشته بود، تا كسی به آسانی دسترسی نداشته باشد، در سال های نخست ( برقراری مشروطه وقیام تبریز ) امنیت شهر را دسته های مجاهدین به عهده گرفته بودند و شبی نبود كه دسته های مجاهدین با فراش های قلعه بیگی ها تصادف های خونین نداشته باشند، معهذا وصول این قبیل اخبار ابدا" او را ناراحت نمی كرد... علی مسیو نه از تهدید می ترسید و نه تطمیع او را رام می كرد. شبی نبود كه چندین واقعه خونین اتفاق نیفتد و برای حل این موضوع، نصف شب، در منزل او را نكوبند. او خواب نداشت و بی وقفه معضلات را حل می كرد ...»

این توصیف روحیات و عملكرد و اعتقادات مبارز فداكاری است كه در رویدادهای انقلاب مشروطیت، بویژه مرحله دوم آن نقش بی بدیل و اساسی ایفا كرد. زنده یاد رفیق احسان طبری در ارزیابی انقلاب مشروطه و در باره مرحله دوم آن كه اندیشه های دمكراتیسم بر لیبرالیسم غلبه می یابد، می نویسد:
«مرحله دوم انقلاب كه در آن دمكراتیسم نقش برجسته ای داشت... در تبریز دسته های فدایی پدید شد و كسانی مانند ستارخان و باقرخان... بر راس این دسته ها قرار داشتند. وی ( ستارخان ) در ایام مشروطیت عضو انجمن حقیقت كوی امیرخیز تبریز بود و این انجمن كه در آن عناصر رادیكال و دارای تمایلات سوسیال دموكراسی انقلابی شركت داشتند، این مرد دلاور و ساده خلقی را چنان مجذوب آرمانهای انقلابی ساخت كه بر تمام بقیه زندگی وی مهر و نشان خود را گذاشت ... در پیدایش و بسط پایداری تبریز و آذربایجان، سوسیال دموكراتهای قفقاز و سازمان همت در باكو، نقش بزرگی خواه از جهت تعلیم سیاسی و تئوریك، خواه از جهت رساندن اسلحه و خواه از جهت اعزام داوطلبان رزمجو ایفا كردند ...» و می دانیم كه مركز غیبی به رهبری علی مسیو هسته اصلی ارتباط با سوسیال دموكراسی انقلابی در قفقاز بود و پیوندهای تشكیلاتی با گروه همت داشت. علی مسیو در عین حال ارتباطات شخصی نیز با نریمان نریمان اف بلشویك پرآوازه و همرزم لنین ( نریمان اف ایرانی تبار بود ) داشت. نریمان اف در رشد حوزه های اجتماعیون _ عامیون در قفقاز نقش بزرگی ایفا نموده است.

اجتماعیون _ عامیون در ایران و قفقاز شعبه هایی داشتند. در راه تشكیل سازمان سراسری آن در ایران ، كربلایی علی مسیو به اتفاق دو پسرش و به همراهی حیدر خان عمو اوغلی و برخی دیگر مانند بشیر قاسموف، حسین سرابی ، سوچی میرزا، قره داداش، تلاشی بسیار كرده ونقش اصلی را داشتند.

در كتاب نهضت مشروطیت و نقش آزادیخواهان جهان، در مورد پیوندهای مركز غیبی وهمت چنین نگاشته شده:
«حزب سوسیال دمكرات (انقلابی) ایران كه اغلب به نام كمیته غیبی خوانده میشود از حزب همت الهام می گرفت، این حزب همكاری نزدیك و موثری با مركز حزب در روسیه را آغاز كرد وهمكاری آنها تا به آنجا رسید كه لنین اعلامیه های خود را كه نام گولپن داشت، از راه تبریز برای یاران خود و انقلابیون روسیه به آن كشور می فرستاد.»

علی مسیو با همكاری گروهی از یاران و همفكران خود مانند رسول صدقیانی و حاج علی دوا فروش، حوزه های اجتماعیون ـ عامیون را با نظم خاصی سازماندهی كرد و بعلاوه با تلاش پیگیرانه او مرامنامه سوسیال دموكراتهای كارگری روسیه به فارسی ترجمه و در اختیار انقلابیون ایرانی قرار گرفت که بر مبنای آن مركز غیبی، دسته های مسلح مدافع انقلاب مشروطه به نام مجاهد و فدایی را بوجود آورد.

زنده یاد احمد كسروی در این باره در اثر ارزشمند خود، تاریخ مشروطه ایران نوشته است:
«در تبریز شادروان علی مسیو، حاج علی دوافروش ورسول صدقیانی همان مرامنامه را به فارسی ترجمه و دسته مجاهدین را پدید آوردند ... كه رشته كارهای دسته را در دست خودمی داشت و آن را راه می برد.»

علی مسیو بی شك از نبوغ خارق العاده ای درامر سازماندهی بویژه فعالیت پنهانكاری برخوردار بود. مركز غیبی برای عضو گیری، در بدو امر افرادی از روشنفكران آزاد اندیش و زحمتكشان مستعد را به خود جلب می كرد و با آن ها تماس انفرادی بر قرار می ساخت و پس از آن، طی آزمایش های گوناگون، فرد مورد نظر را به حوزه ها ( حوزه های خصوصی و عمومی ) مرتبط می نمود.

در كلیه منابع تاریخی قید شده كه مركز غیبی به شدت اصول كار پنهانی را رعایت می كرد. در این باره از جمله آمده است که مركز فعالیت اجتماعیون ـ عامیون ناشناخته وكاملا مخفی بود. بطوری كه نام آن را مركز غیبی می گفتند.

مركز غیبی به رهبری علی مسیو، جلسات و برنامه هایی را در جهت انجام آموزش و تعلیمات مهم تدارك می دیدند. پس از مركز، مسئولین حوزه‌ها بودند كه هر یك ۷ تا ۱۱ نفر تحت مسئولیت در هر حوزه داشتند، این اعضا مدت مدیدی ، جز در تاریكی ( برای اینكه شناخته نشوند ) با یكدیگر روبرو نمی شدند. هر ۷ یا ۱۱ نفر دستور حزبی را از مسئول همان حوزه دریافت می كردند. خطرناك ترین دستورات كمیته مركزی بدون جزیی تخلف به موقع اجرا گذارده می شد.

ارتجاع شامل دربار، فئودال ها و روحانیونی كه از سفره فئودال ها تغذیه می كردند، اعضای اجتماعیون ـ عامیون را ، بی دین، منكر خدا ، طبیعیون ( ماتریالیست ) و بابی می نامیدند و به این وسیله قتل آنها را مجاز می شمردند. در تبریز به لحاظ رویارویی عریان انقلاب و ضد انقلاب این امر به وضوح دیده می شد.

گزمگان دولتی، فراش های محلات كه توسط فئودال ها وروحانیون وابسته به آن حمایت می شدند، دستور اكید داشتند اعضای حزب بویژه اعضای مركز غیبی را دستگیر، شكنجه و اعدام كنند.

در كتاب علی مسیو رهبر مركز غیبی تبریز در این باره دو نمونه جالب ذكر شده كه با هم می خوانیم: «... كریم نامی كه عضو حزب اجتماعیون _ عامیون بود و دراجرای دستورات هیئت مركزی بی باك ومتهور بود، در گردش شبانه از طرف دسته های فراش های محله گرفتار شد. فراش ها (او را) به پاتوق فراش باشی برده و در یك زیرزمین چهارمیخ كردند و روی بدن او شمع های زیادی نصب و روشن نمودند تا پایان سوختن شمع ها بازپرسی را ادامه داده و خواسته بودند كه اسرار حزب را فاش كند. ولی وقتی موفقیت حاصل نكردند او را قطعه قطعه كرده و به زندگی این میهن پرست خاتمه دادند. واقعه دیگر مربوط به حسن آقا (مبارز پرشور وابسته به مركزغیبی) است. پس از دستگیری، یك پای او را در كند وزنجیر كرده و دست های او را نیز بسته هر روز شلاق زده و از او پول می خواستند. یك روز فراش فكر تازه ای كرده از قوطی عقربی نزدیك پای زندانی انداخت و از زندانی پول خواست... بالاخره زندانی با پای چپ خود با یك ضرب عقرب را كشت، فراش از این عمل سخت عصبی شده و او را به شلاق زیاد زده و گفت، فلان فلان شده عقرب دولت را می كشی، ای بابی عقرب دولت را می كشی ... از این قبیل اعمال وحشیانه یكی دو تا نبود. هر فردی از این حزب كه به دست فراش ها می افتاد سرنوشت مشابهی پیدا می كرد... حزب اجتماعیون ـ عامیون از دادن تلفات جانی و مالی مضایقه نكرده و خدمات غیر قابل شرح وتوصیف انجام داده است... با نهایت تاثر باید بدانیم ، صدی نود این فداییان حقیقی راه آزادی نابود شدند و چراغ خانوادگی آن ها بكلی خاموش گشت ، برای مثال مرحوم علی مسیو و یوسف خزدوز و شیخ سلیم، حسین خان باغبان و محمد صادق چرندابی و موسی خان ... باید دانست اكثر خانواده های این شهدای راه آزادی هم تلف شدند.»

مركز غیبی به رهبری علی مسیو ، مبتكر ایجاد و تربیت واحدهای مسلح خلقی در دفاع از انقلاب مشروطیت بود. چهره هایی چون ستارخان در اثر این ابتكار بدل به قهرمانان انقلاب شدند.

احمد كسروی در تاریخ مشروطه ایران، منظره دل انگیز و تاریخی تشكیل دسته های مسلح توده ای را چنین ترسیم كرده است:
«شهر به یكباره دگرگون گردیده و گفتگوی همه از تفنگ خریدن و مشق سربازی كردن و آماده جنگ و جان فشانی كردن شده بود. هر روز هنگام پسین بازارها بسته و چیت فروش ، مسگر و هر چه كه می بودی به خانه های خود می شتافتند و رخت دیگر كرده، تفنگ برداشته و آهنگ سربازخانه كوی خود می كردند (مركز غیبی با ابتكار مستقیم علی مسیو در هر محله وكوی تبریز مركز تربیت وآموزش تشكیل داده بود) چون از كوچه ها گذشتی، پیاپی این شعر از زبان بچگان شنیدی:
دولت مشروطه ما زنده وجاوید باد
ملت مشتاق ایران زنده و جاوید باد»

هسته های اصلی نیروی مسلح توده ای مدافع انقلاب كه مركز غیبی آنرا رهبری می كرد را كارگران، تهیدستان شهر ، خرده بورژوازی و دهقانان تشكیل می دادند. در این دوران كه اوج فعالیت مركز غیبی و شخص علی مسیو است، ما شاهد كاردانی، كارایی ، هوشیاری و خردمندی او هستیم. چنین نمونه انقلابیونی به لحاظ تاریخی در جهان انگشت شمار هستند.

در این زمان نفوذ معنوی مركز غیبی در میان مردم فوق العاده بود.تشكیلات منظم و درایت رهبری اجتماعیون ـ عامیون بویژه شخص علی مسیو سبب اعتبار و كامیابی های بسیار بود. مجموعه قیام تبریز در دست مركز غیبی بود. این واقعیت را كسروی در كتاب خود چنین بیان نموده:
«در بیرون (یعنی ظاهراً") حاج میزا حسن مجتهد و دیگر ملایان و برخی بازرگانان در انجمن (تبریز) نشسته و سررشته دار شمرده می شدند، ولی آنان را آن شایستگی نمی بود و در نهان رشته جنبش را آن انجمن نهانی (مركز غیبی) می‌داشت.»

نفوذ و اعتبار مركز غیبی به میزان زیادی مرهون تلاش خستگی ناپذیر، صداقت و فراست رزمنده بی باك توده های زحمت‌کش، علی مسیو بود. پنهان‌كاری در حدی رعایت می شد كه حتی افرادی نظیر باقر خان سالار ملی ازكم و كیف مركز غیبی و تشكیلات با اینكه خود تحت نفوذ آن بودند، اطلاع نداشتند. در كتاب «دیدار هم رزم ستارخان» صحنه ای جالب از ابتكارات علی مسیو قید گردیده كه به شرح زیر است:
«باقر خان یكی از فرماندهان برجسته قیام تبریز و همرزم ستارخان اصرار داشت كمیته سری را ببیند، ولی علی مسیو حاضر نمی شد؛ تااینكه شبی دست به صحنه سازی می زند. او (علی مسیو) چند تن را با عمامه و ریش و قیافه های دیگر آراسته و در یك زیر زمین می نشاند و باقر خان را از راهروی تاریك گذرانده و اجازه می دهد كه فقط در آستانه آن محل بنشیند و بدون یك كلمه حرف زدن یك فنجان چایی بخورد و زود بلند شود. در واقع بدان وسیله او را مجذوب و مرعوب كمیته سری (مركز غیبی) كه سازمان مرموز و معمایی شده بود می كند و برمی گرداند.»

در تمام دوران مقاومت و پایداری تبریز ، مال و جان سكنه شهر توسط دسته های مسلح وابسته به مركز غیبی حفاظت می شد و درواقع علی مسیو فرمانده محبوب ومورد اعتماد شهر بود. درستكاری، دلاوری و شرافت او زبانزد مردم كوچه و بازار بود.

كریم طاهرزاده بهزاد در كتاب خود، یكی از نخستین سخنرانی های علی مسیو برای اعضای اجتماعیون ـ عامیون را درج كرده است:
«به ما خبر دادند كه در محله ارمنستان با رمز مخصوصی( پارول حزبی ) همدیگر را ببینیم. مطابق دستور می بایستی از هر گروه فقط دو نفر انتخاب و حاضر بشوند. ساعت مقرر در محله ارمنستان در یك سالن بزرگی حاضر شده، مطابق معمول، در تاریكی مطلق، شخص ناشناسی برای حضار صحبت كرد و بااین بیت آغاز سخن نمود:
ندیدی كه چون گربه عاجز شود
برآرد به چنگال چشم پلنگ

و گفت ما از خطر نمی ترسیم، چون مستغرق در خطریم. ما كه اسلحه برداشته ایم، مثل مستبدین میل نداریم كسی را بدون تقصیر بكشیم، ما وظیفه سنگینی به عهده گرفته ایم ... این وظیفه را انجام خواهیم داد. دشمنان ما خیلی قوی هستند ولی ایمان به كارهای خودشان ندارند و بر عكس ما ظاهرا" خیلی ضعیف بوده ولی از روی ایمان اقدام می كنیم. ای هم مسلكان عزیز، باید بدانید در چه راه پر خطری قدم گذاشته اید. برای هموار كردن شاهراه آزادی باید جان نثار كرد ... اگركسانی در میان شما هستند كه از جان یا ثروت خود می ترسند، فورا" باید استعفا بدهند، زیرا كار، كار پر خطری است. ممكن است به شما ماموریت های پر خطری داده شود. انجام این ماموریتها اجباری است. در صورت مسامحه یا ارفاق یا هر فكری كه منتهی به عدم انجام وظیفه باشد، مسامحه كار محسوب و سخت مجازات خواهید شد ... شماها برای خوردن و آشامیدن و عیش و نوش دعوت نشده اید، بلكه برای گرفتن حق حیات و آزادی خودتان در میدان جانبازی قدم گذاشته اید. ملت ایران چندین صد سال است كه اسیر است، شماها دور هم جمع شده اید كه زنجیر اسارت را پاره كنید... ناطق سپس از جریان انقلاب كبیر فرانسه شرحی داده و به سخنان خود خاتمه داد و حضار متفرق شدند. بعدها فهمیدم سخنران مرحوم علی مسیو بوده است.»

رابطه میان علی مسیو و حیدر خان عمو اوغلی بسیار عمیق بود. آ‌ن‌ها در مسایل خطیر با یكدیگر مشورت می كردند. حیدر خان همواره در زمانی ‌كه در تبریز بود، در كنار علی مسیو قرار داشت و در جریان پایین كشیدن پرچم های سپید در تبریز بوسیله ستارخان مبتكر ومشوق اصلی علی مسیو بود.

بارها خانه و اموال او به دست دولت و فئودال ها و یا فتوای روحانیون درباری غارت شد. خانواده او صدمات بسیار دیدند (دو پسر او اعدام شد كه در سطور آینده به آن می پردازیم). ارتجاع از او به عنوان مغز متفكر و طراح دفاع قهرمانانه تبریز نفرت داشت. با پول دربار، عده ای از روحانیون وابسته به فئودال ها اطلاعیه و یا نامه های سر گشاده ای را بر علیه علی مسیو و مركز غیبی تهیه و منتشر می ساختند. كوشش می شد، با شایعه پراكنی ، دروغ و افترا، نفوذ و اعتبار او را د رنزد توده های مردم در هم بشكنند. یكی از این اعلامیه ها را كسروی در تاریخ مشروطه ایران درج نموده كه بخشی از آن چنین است:
«ای برادران هوشمند و ای معتقدان قرآن مبین، چشم عبرت گشوده راه غیرت پیموده ... حالا آن حمیت ملت پرستی و غیرت وطن داری شما را چه شده كه اسیر پنج و شش نفر قفقازی ( اعضای اجتماعیون _ عامیون ) خانه به دوش شده ... اینها هر گاه ژولیك و جیب بر نبوده مكانی معین می كردند ... مقصد از مشروطه شرح لمعه و شرایع خواندن و شرع انور را جاری نمودن است... و چای تلخ فروختن نیست كه تو بدانی و توهین حضرات آقایان علما و سادات را مگر در مشروطه طبیعی مذهبان ( ماتریالیستها ) و در قانون مفسدین واجب میدانند... ای اهل تبریز مگر شماها این علی مسیو رانمی شناسید ونمی دانید كه مسیو چه معنی دارد و در لغت فرانسه مسیو به معنی آقاست اما آنكس كه از اصل و نسب خارج پرست باشد مسیو را مقدم دارند ... آنكه از اسلام به خارج پرستی برگشته مسیو او را موخرسازند. این ظاهر حال و رسم آن لامذهب و از شرح سیئات باطن او قلم نویسندگان عاجز است از آن جمله تعزیه داری سید الشهدا را منع و ملامت سازد... لامذهبی كه تعزیه داری آن حضرت را غلط كاری نامیده و از اسلام برگشته باشد به كفر او دیگر دلیل وبرهان لازم نیست.»

این یك نمونه از تلاش ارتجاع برای مقابله با مركز غیبی و رهبرآن علی مسیو است. اتفاقا" آنها كه در این گونه ورق پاره ها علی مسیو و انقلابیون را لامذهب و ”بی وطن” می نامیدند. خود با پول دربار روسیه تزاری و دیپلماتهای انگلیسی، به خیانت به وطن مشغول بودند. همین مرتجعین با ورود قشون تزار به تبریز به همكاری با آنها پرداخته و در دستگیری انقلابیون بویژه خانواده علی مسیو از هیچ رذالتی كوتاهی نكردند.

توضیح اینكه بر اثر سلسله رویدادهایی، با توافق روسیه تزاری و امپریالیسم انگلستان واحدهای نظامی ارتش تزار از مرز ایران گذشته و به سوی تبریز حركت كردند. انقلابیون تحت شرایط دشواری با پا درمیانی برخی، مجبور به ترك شهر و مهاجرت شدند. در برخی منابع تاریخی گفته می شود، علی مسیو در این دوره به “مرگ طبیعی” ! در گذشته است. چگونگی مرگ او روشن نیست. باری ارتش روسیه تزاری با همكاری انگلیس و نیز با توافق دربار خائن قاجار، به تبریز رسیده و وارد شهر شدند. با ورود سربازان تزار، عده ای از رهبران و فرماندهان قیام تبریز ومسئولین حوزه های اجتماعیون ـ عامیون دستگیر گشتند. دشمن برای انتقام از انقلاب مشروطه و مردم ایران، عده ای را محكوم به مرگ كرد.

خانه علی مسیو غارت شد و دو فرزند ۱۸ و ۱۶ ساله او دستگیر شدند. در روز دهم دی ماه ۱۲۸۹ خورشیدی (روز عاشورای ۱۳۳۰ قمری) تبریز در سكوت پر اندوهی به سر می برد. ۸ تن از بازداشت شدگان كه دو فرزند علی مسیو نیز در میان آنها بودند در محاصره سربازان روسیه تزاری به سوی میدان اعدام برده می شدند. اینان عبارت بودند از : ثقه الاسلام، شیخ سلیم ضیا العلما ، محمد قلی خان ، صادق الملك، آقا محمد ابراهیم و حسن پسر ۱۸ساله علی مسیو وبرادر ۱۶ساله او قدیر.

عده ای از میهن پرستان و انقلابیون شریف ایران در چنگال سربازان بیگانه در شهر و زادگاه خودشان به سوی مرگ روان بودند. كسروی در تاریخ هجده ساله آذربایجان صحنه را چنین توصیف كرده:
«هنگامه دل گداز بس سختی می بود... مرگ سیاه یك سو و غم و درماندگی كشور یك سو، خدا می داند چه دل سوخته ای درآن ساعت می داشتند. ثقه الاسلام به همگی دل می داد و از هراس و غم ایشان می كاست... چون خواستند دار زنند، نخست شیخ سلیم (از مسئولین اجتماعیون ـ عامیون) بیچاره خواست سخنی گوید؛ افسر دژخوی روسی، سیلی و مشت به رویش زده خاموشش گردانید. دژخیمان ریسمان به گردنش انداختند و كرسی را از زیر پایش كشیدند. دوم نوبت ثقه الاسلام بود، شادروان همچنان بی پروا می ایستاد... بالای كرسی رفت. سوم ضیا العلما را خواندند... به روسی با افسر سخن آغاز كرده می گفت ما چه گناه كرده ایم... آیا كوشیدن در راه كشور خود گناه است؟ دژخیمان دست او را از پشت بستند و با زور بالای كرسیش بردند. چهارم صادق الملك را خواندند. پنجم آقا محمدابراهیم را پیش آوردند، او با پای خود بالای كرسی رفت و ریسمان را به گردن انداخت . ششم قلی خان كه پیرمردی بود را پیش خواندند . هفتم نوبت حسن بود (پسر ۱۸ ساله مسیو) جوان دلیر بالای كرسی با آواز بلندداد زد:
«زنده باد ایران»، «زنده باد مشروطه» و پس از او نوبت قدیر پسر شانزده ساله رسید و او را نیز (با توجه به كینه ای كه به علی مسیو داشتند) بالای كرسی برده، ریسمان به گردنش انداختند. روسیان برای آنكه دژخویی خود را نیك نشان دهند، باری آن نكردند چشم های اینان را بندند و یا چون یكی را می آویزند و بالای دار دست و پا می زند، دیگران را دور نگه دارند. برادر را روبروی چشم برادر به دار كشیدند. چنان كه از پیكره ها پیداست، دژخیمان از ناآزمودگی ریسمان ها را چنان نینداختند كه زود آسوده گرداند. بیشترشان تا دقیقه ها گرفتار شكنجه جان كندن بوده اند.»

به این ترتیب ارتجاع با همدستی نظامیان تجاوزگر خارجی، انتقام خود را از انقلاب گرفت بویژه كینه حیوانی نسبت به علی مسیو با اعدام دونوجوان بی گناه او به خوبی هویداست.

زندگی و مبارزه علی مسیو، همواره در خاطره مردم زحمتكش ایران زنده است. او ازچهره هایی به شمار می آید كه در دوران نامساعد كنونی و یورش اندیشه های غیر انسانی لیبرالیسم و اندیویدوآلیسم می تواند سر مشق جوانان و مبارزان راه خوشبختی انسان قرار بگیرد. او خاطره نازدودنی پایداری تبریز در انقلاب مشروطه یعنی سرچشمه تاریخ معاصر ایران است.

برگرفته از گاهنامه «دنیا»

۲ نظر:
ناشناس گفت ...

ای بسا ملت هائی که به آزادی موقت رسيدند ولي زود ازکفش بدادند . نمونه بارز آن را در كشور خومان شاهد بوده ايم . جنبش مشروطه خواهي و سرانجام ناگوار آن تجربه تلخي است براي طبقه روشنفكر كه خواستار آزادي بيشتري هستند.

دموكراسي نوپائي كه به بركت خون آزاديخواهان و مجاهدين بدست آمد ديري نپائيد . فرجام كارستارخان سردارملي يك تراژدي در تاريخ ايران است . قطع نهالهاي نوپاي دموكراسي و بنيان كردن استبدادي نوين توسط رضاشاه و بدتر ازهمه تير خلاصي كه در 28 مرداد بر پيكر نحيف آزادی وارد آمد . همگي درس عبرت است .

۱۶ مرداد ۱۳۸۹ ه‍.ش.، ساعت ۲۰:۴۸


ب. الف. بزرگمهر گفت...

درس عبرت برای این که چکار کنیم؟


بسیاری از آن قهرمانان پیشاپیش می دانستند در چه راهی گام نهاده اند و چه دشواری ها و حتا چه سرانجامی درپیش خواهند داشت. بزرگی آنها نیز درست در دریافت همین نکته نهفته است. دیوار بلند سده های دراز «خاور خودکامگی» (استبداد شرقی) با پایمردی همانها در جنبش مشروطه میهن مان ترک برداشت و هربار بخشی از آن فروریخت و بازهم بیشتر فرو خواهد ریخت.

سنجش وضعیت جامعه هم اکنون با همین پنجاه شصت سال پیش چه را نشان می دهد؟ به عنوان نمونه، به وضعیت زنان کشورمان نگاه کنید. با همه دشواری هایی که با آن درگیرند، کجا وضعیت کنونی آنها را با آن هنگام می توان سنجید. با این هم باید توجه داشت که مسیر حرکت تاریخی گرچه مارپیچی بالارونده است، زیگزاگ ها، مکث ها و گاه بازگشت های کوتاهی نیز دارد و از اینها گذشته، چرا باید اثر حرکت های تاریخی را تنها در چارچوب یک کشور نگاه کنیم؟ چرا نباید به اثر موج جنبش مشروطه در جهان پیرامون آن هنگام بنگریم؟ از دید من، تاریخ با همه درس عبرت های آن، به ما امید نیز می دهد و البته امید را باید با کار آفریننده به ثمر نشاند.

جایی برای نا امیدی نیست.

با مهر بهزاد

http://www.behzadbozorgmehr.com/2010/08/blog-post_07.html

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!