«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ دی ۲۲, سه‌شنبه

می بینی آقای بابصیرت؟ جایگاه فرهنگ را اینگونه می توان دریافت ...

می بینی، آقای بابصیرت!

این ها نه دستار به سر دارند و درس آخوندی خوانده اند و نه به آسمان و ریسمان بندند؛ کارگرانی هستند زمینیِ زمینی که هنوز هم بی آن ها چرخ فرآوری کالا پنچر می شود و از کار بازمی ایستد؛ آنگونه که بابصیرت هایی چون تو، چندان از آن سر درنمی آورند.

روی پارچه نوشته را بخوان! کمابیش همان است که دانشمند انقلابی بزرگ دوران ما، فریدریک انگلس، بیش از ۱۳۰ سال پیش در مراسم خاکسپاری دوست و همرزم انقلابیِ دانشمندش: کارل مارکس از اندیشه و زبان وی که اندیشه و زبان خود وی نیز بود، گفت:
«آدمیان، نخست باید بخورند، بنوشند، جان پناهی داشته و جامه ای بر تن کنند تا بتوانند به سیاست، دانش، هنر، مذهب و سایر چیزها بپردازند. بنابراین، فرآوری ابزارهای مادّیِ پایه ای زیست و اندازه ی فرگشت (تكامل) اقتصادی هر خلق یا هر دوران، پایه ای را می سازد كه بر روی آن، نهادهای دولتی، دیدگاه های قضایی، هنر و حتا اندیشه های مذهبی آدمیان فرا می روید. بنابراین از روی آن پایه است كه باید این ها را توضیح داد و نه برعكس؛ آنگونه كه تاكنون بکار برده می شد.»

با این همه، تو این ها را هنوز درنمی یابی. برای تو فرهنگ، آنهم بگونه ای که تو و نمونه هایی چون تو از آن در می یابند و جایی در قوزک پای زنان انباشته شده، در جایگاهِ نخست است:
آدمیان، نخست باید فرهنگ داشته باشند تا بتوانند بخورند و بنوشند و جان پناهی داشته و جامه ای بر تن کنند ...

درباره ی آن، بارها سخن سرایی کرده و یاوه پشت یاوه به هم بافته ای؛ شاید اگر این تصویر را نیز جلوی بینی ات بگیرند با پررویی سرشتی نهفته در جانت بگویی:
از بی فرهنگی شان است که معیشت شان لنگ شده ...

آیا پیش آمده که باری پیش خود هم شده، دستارت را بجای کلاه قاضی کنی و بجای هوایی اندیشیدن، کمی زمینی بیندیشی؟ به دستاوردهای خود در جایگاه خودساخته ی آسمانی ریسمانی و رژیم تبهکارت اندکی باریک شوی و در اندیشه شوی که لنگی کار از کجاست؟ آیا آرش این سخن ساده و با همه ی سادگی، دورانساز آن دانشمند بزرگ انقلابی که فشرده ای از همان سخنان بالا بزبانی دیگر است را درمی یابی که گفته بود:
«هستی اجتماعی آدم هاست که خِرَد اجتماعی شان را تعیین می کند؛ نه برعکس!»*

چنانچه دریافتی به اندازه ی دستکم ۱۵۰ سال، زمان از دست رفته را جبران نموده و توانسته ای کمی زمینی بیندیشی؛ و این بیگمان برای آدمی که آفتابش لب بام است، دستاوردی ارزنده خواهد بود:
بصیرتی راستین از گونه ای دیگر و شاید توشه ای پربار برای باریابی به درگاه باریتعالی در جهان باقی؛ گرچه با کونِ لخت! کم ترین خوبی آن برای سایر آدمیان نیز این خواهد بود که زبان به دهان می گیری و دیگر انشاء الله یاوه نخواهی گفت؛ گرچه، همه ی این ها هنوز برای بیکارشدگان و دیگر نیازمندانی که به شَوَند نابکاری های تو و رژیم پلید و سراپا تبهکارت به روز سیاه نشسته اند، نه نان می شود و نه آب، مردک کودن!

ب. الف. بزرگمهر      ۲۲ دی ماه ۱۳۹۴
  
*  گفته ای پرآوازه از کارل مارکس، دانشمند انقلابی نابغه که با «اهرم ارشمیدس» خود، زمین را تکان داد!

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!