«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ آبان ۱۰, یکشنبه

آنگاه علی گدا می ماند و خایه های من!

کم و بیش هیچ پهنه ای نیست که در آن آبروی شان نرفته باشد؛ از مدیریت های نابخردانه در اقتصاد کشور، دزدی ها و چپاول های افسانه ای گرفته تا سیاست و از آن میان سیاست خارجی؛ هنوز دسته گل بزرگ ناکامی شان در دستیابی به پایوری از «شیطان بزرگ» و به باد دادن میلیاردها هزینه برای هسته دارشدن، روی آب روان است که مردک بی آبرو و ورشکسته، چنین ادعایی بر زبان می آورد:
«... ادعا نمی‌کنیم به همه‌ی اهداف خود رسیده‌ایم یا حتی نزدیک شده‌ایم چون اجرای «سیاست خارجی انقلابی» در عمل با برخی غفلت‌ها، کم‌کاری‌ها، ناهوشمندی‌ها و موانع خارجی همراه بوده است اما جایگاه عزتمند فعلی کشور، مدیون همین سیاست‌های حکیمانه است و اگر به این اصول عمل نکرده بودیم، خدا می‌داند در داخل مرزها با چه مشکلات و ضربات عجیبی دست به گریبان می‌شدیم.»۱

گاهی با خود می اندیشم، شاید بسان لویی شانزدهم از کار جهان و اوضاع ایران آن اندازه ناآگاه است که هنگامیکه درباریانش به وی گرسنگی مردم فرانسه و نایاب شدن نان را یادآور شده بودند، گفته بود:
خوب! بجای نان شیرینی بخورند! ولی، نه! حتا اگر ناآگاهی نسبی در کار باشد که بیگمان چنین نیز هست، بیش از آن به هیچ گرفتن همه ی تبهکاری ها و ناروایی های انجام یافته در به روز سیاه نشاندن توده های مردم از سرِ گستاخی است؛ گونه ای گستاخی بیشرمانه که گویی آنهمه را به تخم خویش می گیرد. جمله های برگرفته از زبان مارگزیده ی وی را که می خواندم، ناخودآگاه به یاد داستان زیر افتادم:
«گویند امیری در شهری، مژگتی (مسجدی) سترگ ساخت همه از سنگ سیاه. چون سنگ برای ساختن کم آمد،سنگ گورهای فراوان در آن بکار برد. روزی به ندیم خود گفت:
ـ مسجدی که ساخته ام، چگونه است؟

گفت:
ـ بسیار خوب است؛ لیکن یک عیب دارد.

امیر فرمود:
ـ بگو آن عیب کدام است؟

گفت:
ـ مشهور است هر که در دنیا مسجدی بنا کند، در قیامت آن مسجد را با صاحبش در حشرگاه خواهند آورد تا ثواب آن را به بناکننده ی آن دهند؛ و مسجد امیر را که در حشر بیاورند، هر مرده که سنگ قبر او بر این خرج شده، برخاسته، خواهد گرفت. آنگاه مسجدی در میانه نخواهد ماند؛ بل امیر مانَد و خایه های من!»۲

یادمان نرود که همه ی خط و نشان ها و اگر و مگرهای این دَبَنگ نابکار تاکنون، چه از سوی کشورهای امپریالیستی و چه از سوی همدستان درونی شان در دولت «زهدان اجاره ای» و حتا دیگرانی در پیرامون خیمه و خرگاه وی لگدمال شده است! ترسم از آن است که آن «جایگاه عزتمند» دروغین و سیاست های "حکیمانه" نیز که در دوره ی کنونی بویژه با لولوخورخوره ای به نام «داعش» پیوند یافته، دیر یا زود زیر پا نهاده شوند؛ آنگاه علی گدا می ماند و خایه های من!

ب. الف. بزرگمهر    ۱۰ آبان ماه ۱۳۹۴

پی نوشت:

۱ ـ یاوه گویی های دروغپرداز شماره ی یک رژیم تبهکار اسلام پیشگان، ۱۰ آبان ماه ۱۳۹۴:

۲ ـ «امیر می ماند و خایه های من!»، «کتاب کوچه»، حرف الف. دفتر سوم، زنده یاد احمد شاملو، چاپ دوم، تابستان ۱۹۹۵ (با اندک ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر)

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!