«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ مهر ۲۹, چهارشنبه

این همان امامزاده است که با هم ساخته ایم!

دو کلاهبردار نیرنگباز به نام امامزاده ای سنگ مزاری ساخته در گوشه ی گورستان کهنه ی دهی در خاک می کنند و آنگاه مدّعی می شوند که امام را به خواب دیده اند نالان و شاکی و خونین دل از مردم آن دیار که:
«فرزند مرا از یاد برده و عهد مسلمانی فراموش کرده اند؛ حال آنکه مزار او در فلان نقطه ی گورستان کهنه ی ایشان افتاده است به فلان نشانه، بی حرمت و غریبانه!»

پس به همراهی جماعت مسلمانان، نقطه ی معهود را می کاوند. سنگ مزار آشکار و حجّت راست می شود. بر آن جایگاه، بقعه و بارگاهی می سازند و مسلمانان از راه صدقات و موقوفات به زدودن ملالِ خاطرِ امام شاکی کمر می بندند و آن دو نیرنگباز که تولیتِ امامزاده را از آنِ خود کرده اند به درهم و دینار و آسایش می رسند. مگر چندی پس از آن، یکی از ان دو نقدینه ای از دیگری می رباید و چون خداوند نقدینه از او مال درخواست می کند، امامزاده را گواه گرفته به مرقد پاکیزه (مُطهّر) ی او سوگندها یاد می کند که از اتهام دزدی پاک و پاکیزه است و چندان در این کار پامی فشارد که آن دیگری را چاره نمی ماند که فریاد برآورد:
ـ آخر، ای قلتبان! این همان امامزاده است که با هم ساخته ایم!

برگرفته از «کتاب کوچه»، حرف الف، دفتر سوم، چاپ دوم، زنده یاد احمد شاملو، تابستان ۱۹۹۵ (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!