«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

اینجا روی نوار مرگ و زندگی است؛ می فهمی این حرف یعنی چی؟

در واکنش به تصویرنوشته ای با برنام «سگ مذهب ها با بیشرمی دروغ می بافند!»* که جُستار آن، دروغ بافی های دولت «زهدان اجاره ای» درباره ی کاهش بیکاری تا مرز ۱۰ درصد در کشور است، می نویسد:
... بنظرت وقتی از یک شرکت پدیده کیش که درست شب عید که برای قشر کارگری درایران، برج ۱۱شب عید محسوب می شود، دوهزار و اندی کارگر ریزش جمعی کرده و دسته حمعی اخراج می شن، کارگری که درهوای جهنمی جزیره در اردیبهشت و تیر و مرداد و شهریور کارکرده درسه شیفت که کارگر درطول روز یکی دوباربیهوش می شده ازفرط گرما و شرکت ایرانشهر که بزرگ راه امام علی را اجرا کرد با سه چهارهزارکارگر فقط وفقط برای رای آوردن آقای قالی باف یا «عمو زنجیرباف» شهردار ... این شرکت ایرانشهر پدرِ کارگر رو درآورد که بزرگراه طبق سیاست عمو زنجیرباف سریع آماده بشه و درست با شروع پروپاگاند بزرگراه تحویل داد؛ اما یکباره تمام کارکرها اخراج شدن! یا شرکت سهند با دوهزار و سیصدکارگر داخل کیش، شرکت پارس سازه با نهصد و شصت کارگر به یکباره این شرکتها ... یکدفعه زمینگیرشدن، چطور نرخ بیکاری اینقدر هست که آقایان میگن؟! ... تمام کارگر های پدیده کیش بدون اجازه شکایت به اداره کار اخراج شدن؛ یعنی گفتن هرکی رفت اداره کار، ما طلبشو نمیدیم. و جالبه بدونی پنج شش ماهه حقوق نداده؛ یعنی بدهکار همان کارگری هست که اخراجش کرد. جالب تر اینه که اداره کار کیش به یکی دو کارگر که رفته بودن شکایت کنن، گفت:
یکجوری با شرکت کنار بیایین! می فهمی این حرف یعنی چی؟

رکود کار در کشور وحشتناکه. زمین متری سیزده ملیون، دیشب پیشنهاد شد شش ملیون؛ اما خریدار وجود نداشت. پول نیست. ... مهندس کدینگ انبارداری یک شرکت ورشکسته رفته، تنور خانگی خریده، درپارکینگ خانه استیجاری اش روزی شصت قرص نان می پزد تا زن و بچه اش گشنه نباشند. خود من ... هفت ماه حقوق نگرفتم. از دیروز تا الان به شرف انسانیت قسم برای تهیه کتاب های سه فرزند محصلم خیلی خیلی تحقیرشدم تا توانستم پول کتاب را جورکنم. منِ مهندس ... مجبور شدم اناق خواب یک آدم پولدار امروز و گدای دیروز را رنگ کنم تا هزینه کتاب فرزندانم جورشد؛ تازه نمی دانم برای پول مدرسه چکار کنم. دروغ می گویند بیشرف ها؛ نه مثل سگ؛ مثل خودشان. سگ حیف است

... با چشم خود، شاهد خودکشی کارگری بودم که دراین دنیا فقط مادری بیمارداشت؛ بگفته ی خودش که کارکردنش به خاطر او بود؛ ولی فشار باعث شد، غریزه انسانی زنده ماندن و کارکردن برای هزینه درمان مادرش را ازدست بده و خودکشی کرد؛ چون از اخراجی ها بود ... کارگر آنجا بود که می گفت من اعتیاد داشتم؛ مدتیست که پاک هستم؛ هیچگونه حقوقی نمی خواهم؛ برای تان کار می کنم؛ فقط بگذارید درهمین اتاق سه درچهار با جمعیت هشت نفری کارگری زندگی کنم؛ روز برای شما رفتگری می کنم؛ شب درهمین اتاق بخوابم؛ اما او هم اخراج شد و سرنوشتش از حالا معلوم است ... کل پروژه را جوانکی بیست سه چهارساله کنترل می کرد؛ دقیقن عین ارتشِ موسولینی با کارگر برخورد می کرد. باورت نمی شود، اگر بگویم روزی کارگران را جمع کرد به عنوان تنبیه وادارشان کرد، رژه بروند؛ کلاغ پر بروند!

اینجا روی نوار مرگ و زندگی است که اگر راست بگویند بیست میلیون جویای کار درچنین وضعیتی هستند و کسی نمی گوید من که جویای کارم، خودم تنها نیستم؛ شش نفرهستیم و بیست ملیون را با افراد تحت تکفّل شان باید چهل و پنج ملیون گرسنه حساب کرد ...

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از اینجانب؛ برنام را از متن نوشته برگرفته ام.    ب. الف. بزرگمهر

* «سگ مذهب ها با بیشرمی دروغ می بافند!»، ب. الف. بزرگمهر   ۲۴ شهریور ماه ۱۳۹۴

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!