«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ تیر ۲۷, شنبه

پدیده ای شوم و گسترش یافته در میهن مان

دست به خودکشی یازیدن ۱۰ تن در سردشت و پیرامون آن

اینجا روستای «قلعه‌رش» در جنوب باختری شهرستان سردشت است؛ روستایی که بوی مرگ به خود گرفته است. فضایی خفقان آور در این روستای کوچک حکمفرماست که امید و انگیزه ی زندگی از کم و بیش، هر آدمی را می گیرد و بجای آن نومیدی و مرگ می نشاند. در چند کوچه، اعلامیه های «مجلس ترحیم» که بر هر کدام تصویر جوانی خودنمایی می‌کند، روی در و دیوار چسبانده شده است. تنها در دو هفته ی گذشته، ۱۰ تن با ریسمان، خود را از درخت حلق‌آویز کرده اند که از آن میان، خوشبختانه شش تن با هشیاری بستگان و مردم از مرگی خودخواسته رهایی یافته و چهار نفر دیگر جان باختند.

یکی از کنشگران مدنی شهرستان سردشت در این باره گفت:
«هیچ مسوولی از ما حمایت نمی‌کند که برای بررسی این موضوع کاری انجام بدهیم و هیچ پولی برای تشکیل کارگروه و ایجاد کمیته و ... به ما داده نمی‌شود ...» هنوز هیچ سخن و نشانه ای از نماینده ی این شهر، فرماندار و دیگر پاسخگویان در این باره نیست.
 
«اپیدمی» خودکشی‌های دنباله‌دار،  این روزها گفتگو و ستیزه ی بنیادین مردم سردشت شده است. تب خودکشی از بیش از شش سال پیش، در این شهرستان و روستاهای پیرامون آن گسترش یافته و هنوز نهادهای رسمی به آن نیم نگاهی نیز ندارند؛  هیچ مقام پاسخگوی رسمی تا به امروز، در این باره چیزی نگفته و هیچ کارگروهی برای بررسی و پیگیری آن، راه اندازی نشده است.

روشن است که تنگدستی خانمانسوز و نبود کم ترین امکانات زیستی، برجسته ترین شوند خودکشی هایی است که اینک دامنه ی گسترده تری در سنجش با چندین سال پیش یافته است. کمتر از شش سال پیش بود که چهار زن در همین منطقه دست به خودسوزی زدند که دو تن شان جان باختند؛ در این میان، دختری ۲۶ ساله نیز خود را به درون آبشار شلماش پرت کرده، جان باخت.

یکی دیگر از کنشگران مدنی سردشت، درباره ی این پدیده ی شوم گفته است:
«ما از سه هفته پیش که هنوز تعداد خودکشی‌ها پنج نفر بود، چند کارگروه و یک کمیته تشکیل دادیم که با حضور جامعه‌شناسان و روانشناسان این موضوع را بررسی کنیم ... وقتی هیچ مسوولی از ما حمایت نمی‌کند، ما نمی‌توانیم به نتیجه‌ای برسیم ...» و دیگری می گوید:
«در مدارس این شهرستان، هیچ معلم یا مربی پرورشی برای موضوعات اجتماعی وجود نداردهیچ روانشناس یا مشاوری در مدارس ما در هیچ مقطعی نیست و دانش‌آموزان هیچکس را ندارند که با او از مشکلات‌شان صحبت کنند.»

خواهر یکی از کسانی که دست به خودکشی زده، می گوید:
«خواهر من تنها شش ماه بود که ازدواج کرده بود و ۲۱ سال داشت. همسرش مدام به او می‌گفت دختر دیگری را دوست دارد و دیگر نمی‌خواهد زندگی با او را ادامه بدهد ...خواهرم بارها با برادر و پدرم راجع به این حرف‌های شوهرش صحبت کرد و خواست از او حمایت کنند؛ اما پدر و برادرم به ‌شدت با او برخورد کردند و گفتند باید هرطور شده با او زندگی کنی ... یک روز متوجه شدیم خواهرم خودش را از درخت حلق‌آویز کرده و فوت شده است. من علت این اتفاق را برادر و پدرم می‌دانم زیرا آنها هیچ حمایتی از خواهرم در مقابل همسرش نکردند ... سومین روز [مرگ] خواهرم بود و هنوز مراسم تمام نشده بود که خبر فوت دختر ۲۰ ساله دیگری به ما رسید و باز در مراسم سوم او بودیم که یکی از دختران ۱۷ ساله ی این روستا خود را حلق‌آویز کرد.»

این دومین بار است که تب خودکشی‌های زنجیره‌ای در سردشت و بویژه روستای «قلعه‌رش» اوج می گیرد. نماینده ی این شهر در مجلس فرمایشی، آمادگی آن را نداشت تا درباره ی این پدیده ی شوم سخنی بگوید!

چشم امید بستن به نماینده ی فرمایشی مجلس یا هر کارگزار دیگرِ رژیم تبهکار، بیهوده است و همانگونه که تاکنون به جایی نرسیده، در آینده نیز به جایی نخواهد رسید. راه اندازی کارگروه برای بررسی و پژوهش و درخواست از فلان یا بهمان استاد دانشگاه که به گفته ی یکی از همان کنشگران، هزینه بر است نیز نباید خود به عاملی گول زننده و بازدارنده برای گره گشایی این چالش و پدیده ی شوم اجتماعی و پر کردن جیب این یا آن "آسیب شناس" دگردیسه شود؛ شوند و بنیاد دشواری ها روشن است:
بیکاری، تنگدستی، گرسنگی، نبود چشم اندازی امیدبخش برای آینده و راه های گره گشایی آن ها نیز روشن است و نیازمند هزینه هایی افزوده زیر برنام «آسیب شناسی» یا هر برنام دیگری نیست؛ گره گشایی هایی که از دوش پلیدترین رژیم تاریخ ایران برنیامده و نمی آید؛ رژیمی تبهکار که زندگی و جان توده های مردم ایران، برایش پشیزی نمی ارزد؛ رژیمی سزاوار سرنگونی که هرچه سرنگونی آن دیرتر شود، گواه گسترش بیش تر پدیده ی شوم خودکشی و دیگر آسیب های اجتماعی در میهن مان خواهیم بود.

ب. الف. بزرگمهر    ۲۷ تیر ماه ۱۳۹۴   

گُرته ی این یادداشت از رسانه ای به نام «فرهیختگان» است. من آن را در پیوند زیر یافته، ویرایش، پارسی نویسی و بازآفرینی نموده ام. به این ترتیب، آنچه در بالا آمده، بیش تر دربردارنده ی دیدگاه اینجانب به جُستار یادشده در یادداشت است؛ نه گزارش آن رسانه.  ب. الف. بزرگمهر
 
«انتخاب»     ۲۴ تیر ماه ۱۳۹۴

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!