«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ تیر ۲۲, دوشنبه

بزرگنمایی هایی سازمان یافته به سود نوکر خویش!


دو بند از یک گزارش را از تارنگاشت وابسته به وزارت امور خارجی «یانکی» ها برگرفته ام که با گزافه گویی به گوشه ای از زیست نامه ی «سید ازخر جسته» پرداخته است (نوشته ی زیر این یادداشت). این تنها یکی از موردهاست؛ موردهای باریک و ظریف دیگری نیز درباره ی این مردک حجتیه ای زاده ی ایرانی تبار نیز در رسانه های امپریالیستی ـ سیهونیستی و وابستگان ریز و درشت آن ها اینجا و آنجا دیده و همواره پوزخندی بر لبانم نشانده است و در مورد تبلیغ زیر، بویژه «هوشمند» بودن وی از زبان یکی از «پُرفُسفر»های دانشگاهی که وی سالیانی دراز در آن جولان داده است؛ نمی دانم آن «پُرفُسفر»، سبیل هم دارد یا نه؟ چنانچه داشته باشد به آسانی و حتا از راه دور، می توان روغنی را که از دو گوشه ی آن همچنان می چکد و شاید ریش بزی اش را نیز می آلاید، دید.

از روی سخن گفتن وی و آنچه «زبانِ بدن» (body language) خوانده می شود، می توانم با اطمینان بگویم که آدمی کم هوش (رویهمرفته پایین تر از میانگین هوشی آدمیان روی زمین) است. برای آن گروه از کسانی که به هر انگیزه،، سخنم را نادرست، ناروا یا از روی کینه ورزی می انگارند به نکته ای از یکی از نوشتارهای پیشین اشاره نموده و به ناچار چیزی از خود نیز خواهم گفت؛ آنگاه، تراز سخن و چند و چون آن، روشن تر خواهد شد. در آن نوشتار از آن میان، آورده بودم: 
«آیا می توانیم درباره ی کسی که در زمینه ی ویژه ای در ترازی بسیار بالاتر و برتر از خودمان جای دارد، دهان به ستایش یا واژگون آن بگشاییم و چیزی بگوییم؟ کاری که همگی هر روز به انجام می رسانیم و چیزهایی ناروشن ـ مثبت یا منفی اش تفاوتی ندارد ـ سر هم می کنیم؛ در حالیکه تنها زمانی می توان به چنین کاری دست یازید که در ترازی کمابیش برابر با آنکه به نقدش نشسته یا بد و خوبش را می گوییم، قرار گرفته باشیم ...»۱ 

چندین سال پیش، آنگاه که برای کاری بهتر در زمینه ی مدیریت پروژه ای (ساخت و پرداخت نرم ابزارهایی ویژه و رشته های وابسته به آن) برای شرکتی بزرگ و جهانی درخواست کار فرستاده بودم، پس از گذراندن چند نوبت گفتگوهای فنی و اداری با این یا آن گروه به عنوان یکی از دو نامزد فرجامین برای دستیابی به آن کار پرمسوولیت و دشوار برگزیده شدم. یکی از آزمون هایی که از سر گذراندم، آزمونی به نام «کانکتور اَبیلیتی» (Connector Ability) بود که در آن توانایی شناخت آدمی در یافتن پیوند میان داده های گوناگون اندازه گیری می شد؛ آزمونی دربرگیرنده ی سه بخش در یکساعت؛ تا اندازه ای بسان «آزمایش هوش»، ولی دانشورانه تر و هوشمندانه تر از آن. آن آزمون را در کمابیش چهل دقیقه و باید بگویم تا اندازه ای بازیگوشانه در پاسخ به واپسین پرسش ها به انجام رساندم. نتیجه ی آن برای کسانی که با اندک درنگی پس از آزمون (نیم ساعت) می بایستی با آن ها دور یک میز می نشستیم و یکی دو نفرشان نیز از راه دور در آن گفتگو شرکت داشتند، شگفت انگیز بود؛ زیرا بر بنیاد آن آزمون، در شمار ۷ درصدِ توانمندترین آدمیان روی زمین درآمده بودم۲ و گویا تا آن هنگام، حتا یک تن نیز در آنجا به چنان ترازی در آن آزمون دست نیافته بود. خود نیز از شگفت زدگی و ستایش و شادباش آن ها، شگفت زده شدم! سخن «اسکار وایلد» در این زمینه را به یاد بیاورید۳ تا ببینید چه دوگانگی و ناهمتایی در آن دم، درونت پدیدار می شود:
از سویی لبخندی پیروزمندانه بر لبانت می نشیند و از سوی دیگر به خود نهیب می زنی که کودن! بازهم خودت را گم کردی؟!

به هر رو، این پرچانگی درباره ی خود، برای آن بود که بگویم در آن ترازی هستم که از روی گفته ها و نوشته ها ی بسیاری آدم ها، حتا کسانی برجسته یا برجسته نمایش داده شده به تراز دانش و بینش شان پی ببرم؛ این مردک خودفروخته با ضریب هوشی تا اندازه ای بالاتر از نسناس که رسانه های امپریالیستی و وابستگان آن ها درون ایران، بگونه ای حساب شده بزرگش می کنند۴ ، جای خود دارد!

از این ها که بگذریم و مهم تر از آن، نکته ای است که از زبان آن «پُرفُسفر» بر زبان آمده است:
«به گفته تام رووی، محمدجواد ظریف طی جنگ ایران و عراق مشغول تحصیل در دنور بود ...»۵ و بگمانم پیش و پس از آن نیز در «ینگه دنیا» جولان می داده و با نیرو گرفتن گام بگام نیروهای ضدانقلابی در حاکمیت برآمده از انقلاب بهمن ۵۷، وی نیز در آن دم و دستگاه پر از خبرچین و آلوده که آلوده ترین بخش آن، همانا وزارت امور خارجی رژیم تبهکار است، خود را به یاری و زد و بندهای پشت پرده با «یانکی» ها تا جایگاه وزیر امور خارجی کشوری نگونبخت برکشیده است. ناگفته نماند که در همین دوران و از آغاز جنبش انقلابی در ایران (۱۳۵۶)، بسیاری از کارآمدترین میهن پرستان و دانش آموختگان ایرانی که بیش ترشان از ایران دوران خودکامگی شاه گوربگورشده به ناچار کوچیده و آواره ی جهان شده بودند، کار و بارِ و زندگیِ بسامان خود را هر جا که بودند، رها کرده و برای پیشبرد انقلاب به سود توده های مردم به میهن خود بازگشتند؛ برخی از آن ها حتا با دستانی تهی از هرگونه پول و سرمایه ای و گاه با نادیده گرفتنِ ناخشنودی برخاسته از خانواده ای سر و سامان یافته و جاافتاده در کشوری دیگر به زادگاه خود پرکشیدند!

رفتار چنان میهن پرستانی را با شیوه ی زندگی این «نسناس» که رهبر نابکار و بیشرم رژیم، وی را «بچه انقلاب» خوانده و بچه بازاری های دیگری که بیش ترشان در کنار کارهای ناشایست دیگر ، نماز نیز خوب می خواندند و برخی شان نیز بنا بر نمودها و نشانه های نیرومند و حتا گواهی هایی که رژیم تبهکار در دست دارد و دانسته آن ها را منتشر نمی کند، تن به خبرچینی دستگاه های اطلاعاتی باخترزمین نیز داده بودند، بسنجید؛۶ تفاوت زمین تا آسمان است. 

هیچ رسانه ی امپریالیستی ـ سیهونیستی و قلم بمزدان شان در رسانه های ریز و درشت به اندازه ی نوک سوزنی درباره ی فداکاری های آن میهن پرستان که بسیاری شان، زندگی پربار خود را در راه بهروزی اوضاع توده های مردم کشورشان باختند یا برخی دوباره آواره شدند، چیزی نمی گوید و نمی نویسد و اگر بنویسد نیز جز دروغ و اتهاماتی بیشرمانه چون خبرچینی برای روسیه که گاه دانسته با «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» یکسان گرفته می شود، بیش نبوده و نخواهد بود؛ در برابر، چنین پاچه ورمالیده هایی را بزرگ می دارند و بادشان می کنند تا جان و روان مردم را بینبایند (انباشته نمایند) و از خِرَدشان بکاهند؛ تبلیغاتی که ردِ پای آن ها را گاه در رسانه های چپ دروغین از سوسیال دمکرات های مدعی رهبری طبقه کارگر گرفته تا دیگران نیز می توان یافت؛ بسان نمونه ای که چندی پیش در نوشتاری از آخوند امنیتی آبزیرکاه: حسن فریدون روحانی با برنام «سیاستمدار ورزیده» یا چیزی در این مایه، یاد شده بود۷ که بی درنگ این پرسش را به میان می آورد که آیا از دست شان دررفته و الله بختکی چنین پیشکشی به آن آخوند انگلیسی آبزیرکاه بخشیده اند یا بده بستان های دیگری در کار است؟ این نیز بماند. دیر یا زود روشن خواهد شد.۸ 

ب. الف. بزرگمهر ۲۲ تیر ماه ۱۳۹۴

پی نوشت:

۱ ـ «گفته هایی نسنجیده، ناهماوند و بیمایه!»، ب. الف. بزرگمهر دهم تیر ماه ۱۳۹۴ 
http://www.behzadbozorgmehr.com/2015/06/blog-post_86.html 

۲ ـ گواهی آن را در پرونده کاری خود نگاه داشته ام.  

۳ ـ تنها کودن ها شگفت زده می شوند! (اسکار وایلد) 

۴ ـ به گمانه زنی درباره ی شَوَندهای آن، در اینجا نمی پردازم.   

۵ ـ برگرفته از تارنگاشت وابسته به وزارت امور خارجی «یانکی» ها: «رادیو فردا»؛
  http://www.radiofarda.com/contentlive/f-nucleartalks-iran-worldpowers/27114218.html 

۶ ـ گرچه از بنیاد، سنجش ناپذیر! 

۷ ـ امروز هرچه گشتم، آن جمله را نیافتم.  

۸ ـ می توان در انگلیس نشست و درباره ی سیاست های بلاخیز امپریالیست های فرانسه و آمریکا («یانکی») در منطقه سخن گفت؛ بی آنکه واژه ای درباره ی آن امپریالیست کهنه کار بر زبان راند! این هم گونه ای "پیکار ضد امپریالیستی" بر علیه امپریالیست های بیگانه است؛ همانگونه که کائوتسکی در همراهی با امپریالیست خودی بکار می برد:
مرگ خوب است؛ ولی برای امپریالیست های همسایه!

***

محمدجواد ظریف، وزیر خارجه ایران، بخش اعظم دهه ۱۹۸۰ میلادی را به تحصیل در رشته مطالعات بین‌الملل در دانشگاه دِنوِر آمریکا گذارند و پی‌اچ‌دی خود را از این دانشگاه گرفت. نشریه «دنور پست» روز دوشنبه گفت‌وگویی داشته ‌است با استادان سابق محمدجواد ظریف در این دانشگاه.

تام رووی، یکی از پرفسورهای این دانشگاه می‌گوید که ظریف «از بهترین» دانشجویانی بوده که وی تاکنون به آنها درس داده‌است. به گفته تام رووی، محمدجواد ظریف طی جنگ ایران و عراق مشغول تحصیل در دنور بود و وقوع این جنگ «علاقه او به قانون بین‌الملل و دیپلماسی را تعمیق بخشید.»

«دنور پست» می‌نویسد که به گفته استادان زمان تحصیل محمدجواد ظریف، وی فردی «هوشمند، منضبط، و خوش‌بین» است.

برگرفته از تارنگاشت وابسته به وزارت امور خارجی «یانکی» ها: «رادیو فردا»؛
  http://www.radiofarda.com/contentlive/f-nucleartalks-iran-worldpowers/27114218.html 

برجسته نمایی متن از آنِ من نیست. ب. الف. بزرگمهر


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!