«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ تیر ۲۵, پنجشنبه

مارخوردگانی افعی شده! یکی از دیگری گستاخ تر و دریده تر!

چوبی که به نابدترشان فرو کرده اند را می خواهند برای مردم رنگ بزنند!

آدم ماتش می برد از این همه پررویی:
«توافقی که انجام شد در تاریخ ماندگار شد و فرزندان آینده این مرز و بوم به متن این توافق افتخار خواهند کرد.»۱


در ظاهر چهره ای آرام و مودب دارد؛ ولی در سرشت خود، یکی از سنگدل ترین هاست؛ از آن ها که به گفته ای پایش بیفتد به مادر خود نیز رحم نمی کنند؛ از آن پستان مادر گزیده ها که نیمی دیگر از قد و قواره اش نیز در زیر زمین پنهان است. می پندارم با همه ی خویشتنداری ها تاکنون چند چشمه ای از آن را نشان داده و برخی نیز نوش جان کرده اند. یکی دیگر از ویژگی هایش که کمابیش با سایر سردمداران رژیم یکسان است، خنگی و کودنی نشست کرده در ژرفای جان و روانش است که آن را نیز با سخنان باشکوه هشت من یکشاهی؛ انشاء شده یا انشائی که گاه به یاوه می گراید و از چارچوب خود بیرون می رود، می پوشاند؛ بسان یاوه هایی که زمانی پیش برای آن بانوی ریاضیدان برجسته ی ایرانی بافته بود.۲

اکنون به همین دو جمله ی گفته شده که می دانم در نشست آن بیکاره ها با سرجنبانی هایی نیز همراه بوده، اندکی باریک شوید تا تراز هرکدام را با یکدیگر بررسیم. در نخستین جمله می گوید:
«توافقی که انجام شد در تاریخ ماندگار شد ...»! خود این جمله در سرشت خود از هیچ آرشی برخوردار نیست؛۳ خوب! «پیمان ترکمانچای» هم ماندگار شد! دوم آنکه هنوز از هیچ سویه روشن نیست که چنین پیمانی ماندگار شود؛ زیرا:
الف. از دید توده های مردم ایران که به کوری چشم شان در هیچ جا «جشن هسته ای، خسته ای» برگزار نکردند، چنین "پیمانی" که هنوز پیمان نامه ای رسمی نیست از هر سویه که به آن نگریسته شود و حتا به این شوند که بخشی از آن پوشیده مانده، فراقانونی و نپذیرفتنی است؛
ب. از دیدگاه حقوقی، چه درون ایران و چه در کشور «یانکی» ها، هنوز رسمیت نیافته و در آینده نیز روشن نیست تا کجا و به چه اندازه پابرجا بماند؛ و
پ. از سوی رژیمی که از دستِکم شش سال پیش به این سو، سزاوار سرنگونی است و نماینده ی راستین توده های میلیونی مردم ایران نیست، بسته شده است.

بنابراین، نخسیتن آموزه برای این آخوند پاچه ورمالیده ی کودن این است که:
«هنوز نه به بار است و نه به دار»؛
دوم آنکه «بپا از هول حلیم توی دیگ نیفتی»؛ و
سوم آنکه از بر زبان آوردن سخنانی بیمایه چون «خیار سیز است؛ گوچه فرنگی قرمز است» خودداری باید نمود.

برای آنکه سنگ ترازی نیز دست آخوند امنیتی کودن داده باشم، همین بس که بندهای «الف» و «ب» و «پ» را با «پیمان نامه ی ترکمانچای» بسنجد تا روشن شود.

جمله ی دوم در گونه ی خود بی همتاست؛ زیرا هم دربردارنده ی گستاخی بیشرمانه در سیاه کردن مردم و پیگیری نمایش روحوضی هسته ای، خسته ای است؛ هم خِرَدِ توده ی مردم ایران را دستِکم گرفته، همه را بسان خویش کودن و خنگ می انگارد و هم بدتر از همه، خِرَدِ و هشیاری آیندگان، فرزندان آینده ی ایران را به هیچ می شمارد. این نیز بماند که آخوند امنیتی در همین جمله، کودنی خود را بی آنکه دریابد به نمایش می نهد؛ زیرا به زبان بی زبانی به مردم کنونی ایران می گوید که خِرَدِ شما به اندازه ای نیست که کار برجسته ی انجام شده را دریابید؛  این «فرزندان آینده این مرز و بوم» هستند که آن را درخواهند یافت!

ب. الف. بزرگمهر    ۲۵ تیر ماه ۱۳۹۴

پی نوشت:

۱ ـ حسن فریدون روحانی شده، در نشست وزیران یا همانا «نخودچی کشمش های بیکاره ی دولت»،  ۲۴ تیر ماه ۱۳۹۴

۲ ـ «تو تنها می توانی از سوی خود یا دستِ بالا خیمه و خرگاه رهبرت شادباش بفرستی ...»، ب. الف. بزرگمهر،  ۲۳ امرداد ماه ۱۳۹۳

۳ ـ «توتولوژیک» («Tautologic») به آرش پرگویی بیمایه (حشو)، واگویی و کش دادن سخن است. در دانش «منطق» امروزی، «حکم توتولوژیک»، حکمی را گویند که با نادیده گرفتن اینکه بخش های دربرگیرنده ی آن حقیقی است یا نه و در کردار درستی آن پایور باشد (به اثبات برسد) یا نه، در سرشت و کالبد خود حقیقت دارد. مانند دو نمونه ی زیر:
«هرکس خودش است و نمی تواند جز خودش باشد.»
«هرکس برای دیدگاه های خود دلیل های چندی دارد و برخی از دیدگاه های ما درست تر از برخی دیگر دیدگاه هاست.»
برگرفته از «منطق توتولوژیک!»:

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!