«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ تیر ۱۹, جمعه

آیا اندازه نگاه داشتن در کاربرد خانگیِ آب، گره گشای دشواری سترگ بی آبی است؟

همراه با برخی نکته های بگمانم سودمند دیگر در پی نوشت

نوشته است:
«از همه ی دوستان خواهش می کنم در مورد صرفه جویی آب بنویسند. خودِ من در خانواده ای زندگی می کنم که توجه خاص به این موضوع ندارند ولی من شیر آب ها رو چک میکنم، ظرف ها رو می کوشم با آب کمتر بشویم؛ دوش که می گیرم، کوشش در مصرف بهینه دارم. ما اگر بیاموزیم حتی یک لیوان صرفه جویی کنیم هم بس است. مهم این است که صرفه جویی، بخشی از فرهنگ ما بشود. آنگاه دیگر میانگین مصرف خانگی آب ما چهار برابر میانگین جهانی نخواهد بود.»

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب:    ب. الف. بزرگمهر

همو در پستی دیگر می نویسد:
بازار گفتگوها [گفتگوهای هسته ای] بسیار داغ است. از هر کسی بپرسی، توافق بشود یا نه، چه چیزی رخ می دهد به اندازه ی دو ساعت سخن برای گفتن دارد! اکنون بیا و بپرس:
اگر بخواهی بحران آب را مدیریت کنی، چه پیشنهادی داری؟

صرفه جویی هیچ مهارت یا دانش ویژه ای نیاز ندارد. جالب است که ما نگران آینده ی کشوری هستیم که آبی برای مردمانش ندارد. بیاییم؛ امشب پیمانی با خدا برای صرفه جویی ببندیم؛ به همین سادگی!

همانجا؛ با اندک ویرایش خور از اینجانب؛ افزوده ی درون [ ] از آنِ من است.   ب. الف. بزرگمهر

می نویسم:
چنین صرفه جویی هایی بیگمان کار بدی نیست؛ ولی مصرف آب آشامیدنی و سایر مصارف خانگی مردم، رویهمرفته بخش بسیار ناچیزی از کل مصرف آب را دربرمی گیرد. مصرف عمده در زمینه ی کشاورزی و بویژه از آنِ کارحانه هایی است که بی برنامه و بی هیچ نگرشی به طرح های عمومی آمایش سرزمین (نه تنها در یک منطقه محدود!) در هر جایی بنا به خواست این یا آن آدم ذینفوذ در حاکمیتی ملوک الطوایفی پدید آمده و در بیش تر موردها کوچک ترین سازگاری با اقلیم آب و هوایی آنجا ندارد. دشواری بنیادین در اینجا و نیز برخی سدسازی های بی برنامه بوده و هست؛ موردهای دیگری هم هست که همه ی آن ها رویهمرفته بخش عمده ای از مصرف آب را دربرمی گیرد.

من می دانم کسانی که چنین راه های گره گشایی به میان می آورند، بیش ترشان از روی حسن نیت است؛ ولی باید توجه داشت و این نکته ای بسیار مهم است که به این ترتیب:
الف. نشانی نادرست ندهیم و مردم را گناهکار وانمود نکنیم. برای کاهش مصرف آب خانگی، روش های دانشورانه و اقتصادی دیگری نیز هست که در برخی کشورهای پیشرفته از آن ها سود می برند و آقایانی که بسیاری چیزها از همان کشورها و از آن میان چگونگی سرکوب جنبش های شهری را نیک آموخته اند، چگونه اینگونه موردها را نیاموخته یا پشت گوش می اندازند؟
ب. به عنوان پیامد نکته ی الف، برنامه ی ریاضت اقتصادی گسترده تری را به زیان توده های مردم در ایران و بسیاری جاهای دیگر جهان به اجرا درمی آورند که به عنوان نمونه در همان طرح «اقتصاد مقاومتی» یا بزبان ریشخندآمیز: «اقتصاد مقاربتی» که نوک زبان آن رهبر نادان نیز افتاده، بهانه ای برای پیشبرد بازهم بیش تر و گسترده تر برنامه های نولیبرالیسم سرمایه داری امپریالیستی خواهد شد. آنگاه این بهانه ها را خودمان با آماج های خوبی که در سر داریم در کف آن ها نهاده ایم و در فرجام، کار به جایی می رسد و هم اکنون نیز پیش آمده که در بسیاری از منطقه ها که از آب باید برای پیشبرد اقتصاد ملی یاری گرفته شود و این رژیم تبهکار نه تنها سی و شش سال آزگار به آن دست نیازیده و برنامه ریزی سرش نمی شود که آنچه بوده را نیز ویران کرده، مهمانسراهای گرانبها با بهترین امکانات برای جهانگردان پولدار و نیمچه پولدار اروپا و آمریکا ساخته می شود و مردمی بسیار تنگدست تر از هم اکنون و به همان نسبت وامانده از دیدگاه فرهنگی، حتا سماق هم نمی توانند بمکند و دستِ بالا آنکه از راه دور به تماشا بایستند و رشک بورزند که چگونه در سرزمین خودشان دیگران جولان می دهند و آن ها به همه چیز و حتا آب دسترسی بهینه ندارند. این جستار را شما در بسیاری از کشورهای آفریقایی می بینید و تبهکاران حاکمیت ایران ینز به همان راه رفته و می روند. بنابراین، نخستین راه برونرفت از اوضاع کنونی، سرنگونی چنین حاکمیتی است که نه برنامه ای برای پیشبرد کشور دارد و اگر داشت سی و شش سال بخت بسیار بلندی بود و نه اگر بخواهد نیز از توان اجرای آن به شوندهایی که اگر بنویسم بدرازا می کشد، برخوردار نیست. در زمینه های دیگر هم که خود گواهید. پیامدهای ورشکستگی و بی آبرویی در «سیاه بازی هسته ای» را که نیز می بینید و در آینده بیش تر خواهیددید. می بینید که حتا قراردادهای فراقانونی بسته شده را نیز از دید مردم پنهان نگاه می دارند؛ در حالیکه خط قرمزهای آن رهبر دبنگ و پوشالی، یکی یکی زیر پا نهاده شده است   .

ب. الف. بزرگمهر    ۱۸ تیر ماه ۱۳۹۴ («گوگل پلاس»)

پی نوشت:

بانویی می نویسد:
من تنها نگران آیندگان هستم؛ کشور ما از بنیاد، درخور کشاورزی نیست ولی ما بر چه پافشاری می کنیم، خدا هم نمیداند!

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب:    ب. الف. بزرگمهر

به وی پاسخ دادم:
با پوزش از شما! کشور ما دستکم چهار اقلیم آب و هوایی دارد. خاک خوزستان، بهترین خاک کشاورزی جهان شناخته شده است. ببینید آیا درست است، من و شما که هیچکدام ویژه کار کشاورزی نیستیم چنین حکم کلی بکنیم که «کشور ما از بنیاد، درخور کشاورزی نیست»؟! پس، پیشینیان ما چه می کردند؟ و این را هم می دانید که کاری را که انجام شده، ساختمانی که با خون دل ساخته شده را یک نادان یا ویرانگر می تواند در مدتی بسیار کوتاه داغان کند و از میان ببرد. این همان بلایی است که در این سی و شش سال به سر میهن مان آمده است؛ وگرنه در همان زمینه که شما چنین حکم می کنید، شیوه های دانشورانه ی گوناگونی به عنوان نمونه در آبرسانی داریم. آیا بگونه ای دانشورانه با جُستارهایی که سرراست با زندگی مردم سر و کار دارد، برخورد شده یا هرکی هرکی بوده و در هر جایی هر کره الاغ نادانی را بر سر کاری گماشته اند که از آن سررشته نداشته و کار را بجای باریک کشانده است؟ خود من در این زمینه تجربه های ناگواری دارم که اگر درباره ی آن ها بخواهم بنویسم، شاید کتابی چهارصد صفحه ای از آب درآید. بنابراین، سخن بر سر رهبری و مدیریت درست یا نادرست کارهاست. نمونه ی آن هندی ها، چندین سال پیش با هزینه ی یک طرح جمع و جور و بسیار کم ماهواره به گرد زمین و سپس به فضای کیهان فرستادند. در ایران ما در این سی و شش سال، ده ها برابر هزینه آن ماهواره ی هندی را صرف یک پروژه کوچک کرده و از درون آن به سود جیب خود دزدیده اند و در فرجام هم هیچ و پوچ از آب درآمده است. 

همانجا (با اندک ویرایش درخور)

بانویی دیگر نمونه ای از گند و گه کاری های تبهکاران فرمانروا بر میهن مان (مشتی نمونه خروار!) را یادآور شده است:
«خودشان خوب می دانند، کار از کجا خراب است؛ ولی چون دیواری از دیوار مردم کوتاه تر نیست، یقه مردم را می گیرند. سدّ زدن های کارشناسی نشده ی دوره سازندگی رفسنجانی هم یکی از عواملی است که شخصا با یکی از موردهایش برخورد داشته ام. در یکی از روستاهای پدرم، نزدیک خرم آباد آمدند سد بزنند و [در پی آن] کل دهات و درختان بیشه ی پدری، همه و همه زیر آب می رفت. درخت ها را قیمت گذاری کردند؛ مقداری هم به ما پول دادند. خانه ها و زمین های روستاییان را هم به همچنین و  بسیار هم هزینه کردند و پایه های سذ را زدند. از آن هنگام تاکنون تنها یک ده آباد و پر از رودخانه هایی با ماهی های قزل آلا خشک شده؛ ولی [ساختمان] سد هم نیمه کاره مانده است. روشن نشد طرح از کی بود؟ کی برد؟ کی خورد؟»

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش خور از اینجانب؛ افزوده های درون [ ] از آنِ من است.   ب. الف. بزرگمهر

رفیقی می نویسد:
«زنده باشید عزیز، حقیقت را می گویید. [باید] راهی جست که در مرحله اول سرنگونی و در هم شکستن دولت حاضر یعنی جمهوری اسلامی سرمایه داری است تا بتوان قدمی برداشت.»

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش خور از اینجانب؛ افزوده ی درون [ ] از آنِ من است.   ب. الف. بزرگمهر

به وی پاسخ داده ام:
دقیقن! این نخستین گام از کم و بیش شش سال پیش به این سوست که هرچه دیرتر بشود، از دید من که با ناخرسندی هرچه بیش تر آن را می نویسم و نمی خواهم به آن بیندیشم، تکه تکه شدن ایران و جنگ برادرکشی میان خلق های کشور است که از چندین سال پیش هم نوشته ام و بازهم می گویم از میان همه ی سناریوهای موازی و کوچک و بزرگ امپریالیستی که با باریک بینی بسیار بالا و سود جستن از دانشورانه ترین روش ها و از آن میان دیالکتیک ماتریالیستی تکه تکه شده و گواریده به شیوه ی خودشان در هماهنگی با یکدیگر جلو می برند، سناریوی اصلی همین است و نقش چپ های راستین با هرگونه خط کشی درست یا نادرست که با هم دارند در رسیدن به یگانگی و آفرینش یک پیشانی (جبهه) به عنوان گزینه ای درست و دست یافتنی جلوی دیدگان توده های مردم ایران بسیار برجسته و مهم است. از دید من، مهم ترین شوندی (دلیل) که رژیم آبروباخته و ورشکسته ی جمهوری اسلامی هنوز روی پاست، نبود چنین گزینه ای پیش روی توده های مردم ایران است که برخی به آن خو گرفته اند تا با بزرگنمایی پدیده ی گرایش ها و نمودهای  مذهبی آن را نادیده بگیرند یا نشدنی وانمود کنند. در حالیکه همین مردم به گواهی تاریخ کنونی و کهن کشورمان، آنچنان باهوشند که اگر چنان گزینه ای با برنامه های رهبردی و دوربردی درست جلوی پای شان نهاده شود، بی درنگ در پی آن خواهند رفت. این چشم اسپندیار جنبش ایران است؛ رفیق ارجمند!

همانجا (با اندک ویرایش درخور)

فراموش نمودم تا یادآور شوم که «چپ راستین» از دیدِ من در شرایط کنونی کشورمان دربرگیرنده همه ی نیروهایی است که «سوسیالیسم دانشورانه» («مارکسیسم ـ لنینیسم») و شیوه ی لنینی ساختارهای سازمانی (حزب ترازنوین از دیدگاه و. ای. لنین) را با هر چپ روی یا راست روی ناآگاهانه و گاه ناگزیر در چارچوب افق طبقاتی، بنیادِ کار و کوشش خویش نموده اند و به شوند سستی ها و ناکارآمدی های گذشته و بی هیچ گمان و گفتگو، گَوه زدن های پی در پی سازمان های خبرچینی کشورهای امپریالیستی، پراکندگی هرچه بیش تر و افزایش شمار نه چندان کمی از نیروهای پراکنده با سرشتی رویهمرفته فرقه گرا و ماجراجو (یادآور یکی از سخنان بس ارزنده ی آن فرزانه ی انقلابی لنین در این زمینه!) را پدید آورده و گسترش داده اند. روشن است که چنانچه همین نیروها به روشی مسوولانه و پاسخگو و نه گفتگو ستیزه های روده درازانه ی روشنفکرانه و بی سرانجام، گرد هم آمده و در روندی کوتاه مدت (زمان زیادی برای آن نیست!) حزب انقلابی چپِ کارگری و کمونستی را پایه گذاری نمایند، می تواند بهترین گزینه برای آینده باشد.

آیا از این توان برخوردارند که افق کوته بینانه ی خود را گسترش داده و بجای فرقه هایی زمینگیر و «ولی فقیه» هایی کوتوله و در بیش تر موردها نادان، خودبین، باندباز و دیپلمات مآب بر فرقِ سر هر کدام از آن ها، نخست و پیش از هر چیز دریابند که سازمان یا حزب سیاسی ابزاری است برای پیشبرد کار کارگران و زحمتکشان و نه آماجی برای فرونشاندن تشنگی روشنفکرانه و پندارآمیز برای بالا رفتن از پلکان رهبری و کارهایی که پیامد سرراست آن، بُریدن از توده های مردم است.

به این ترتیب، روشن است که سخن بر سر چپ نماهایی چون آن «حزب کمونیست و کاغذی» دست پرورده ی امپریالیست ها یا تروتسکیست ها و پیشانی رنگارنگی از نیروهای «سوسیال دمکرات» یا با گرایش های سوسیال دمکراتیک نیست؛ گرچه با این واپسین گونه به شوند دارا بودن بخشی از نیروهای چپ راستین، ولی سردرگم باید به شیوه ای دیگر برخورد نمود.

همانجا (با اندک ویرایش درخور)

ب. الف. بزرگمهر    ۱۹ تیر ماه ۱۳۹۴

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!