«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۸, دوشنبه

چوپان لُر، خداوند لُر و یک هماوندی پاک و بی آلایش از گونه ی لُری!


مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از جهان رخت بربست. از چوپانی در آن پیرامون پرسید:
چه کسی بر مرده های شما نماز می خواند؟

چوپان گفت:
ما شخص خاصی را برای این کار نداریم؛ خودم نماز آنها را می خوانم.

مرد گفت:
خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!

چوپان در برابر کالبد بیجان ایستاد و چند جمله ای زمزمه کرد و گفت:
نمازش تمام شد!

مرد که شگفت زده شده بود، گفت:
این چه نمازی بود؟

چوپان گفت:
بهتر از این بلد نبودم.

مرد از روی ناچاری پدر را خاک کرد و رفت.

شب هنگام در رویا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد. از وی پرسید:
چه شد که این گونه راحت و آسوده ای؟

پدرش گفت:
هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!

مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او پرسید در کنار کالبد پدرش چه کرده و چه نیایشی سر داده است؟

چوپان گفت:
هنگامی که کنار کالبد بیجان پدرت آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد با خدا گفتم:
خدایا! اگر این مرد امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش زمین می زدم. اکنون این مرد، امشب مهمان توست. ببینم تو با او چگونه رفتار می کنی؟

به نام خدای آن چوپان 

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ برنام از آنِ من است.    ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!