«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۴ فروردین ۲۱, جمعه

از كونی چنان فراخ در كوزه ای چنین تنگ ریدن!

پیشکش به آن رهبر موش مرده به مناسبت سخنان بیش از اندازه حکیمانه اش در دیدار با مداحان!

شخصی از فُقاعی، فُقاع* طلبید. او فُقاعی ترش و گندیده بدو داد. مرد بخورد و ده دینار در عوضِ فُقاع داد.

فُقاعی گفت:
این بیش از بهای فُقاع من است.

گفت:
من بهای فُقاع نمی دهم؛ مزد استادی تو می دهم كه از كونی چنان فراخ در كوزه ای چنین تنگ ریده ای.

جاودانه عُبید زاکانی

* فُقاع، شرابی است که از جو و مویز و جز آن گیرند؛ از مشروب های گازدار بوده و در کوزه ی سنگین نگهداری می شده است. روی در کوزه را با پوستی می پوشانده و محکم می کرده اند و برای خنک ماندن در قلیه ٔ یخ می خوابانده اند وهنگام خوردن پوست در کوزه را با میخی سوراخ می کرده و فُقاع را با گاز آن از سوراخ پوست درمی کشیده اند. درمذاهب اهل سنت، این مشروب حرام نبوده و حتی در سال هایی که ماه رمضان به تابستان می افتاد، روزه را با آن می گشودند. فُقاع همچنین به آرشِ «سخت پلید» نیز هست. 

فُقاعی نیز به آرشِ مویزآب فروش، آبجوفروش و برف و دوشاب فروش است. (واژه نامه دهخدا)


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!