«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ اسفند ۱۳, چهارشنبه

یکچنین ولایتی است که سگ صاحبش را نمی شناسد و گاو از چشم گاو می بیند!


تصویری از مردکی که به دوپهلوگویی خو گرفته و همواره مراقب است که نه سیخ بسوزد، نه کباب، درج کرده و می نویسد:
«سخنگوی دولت که عضو ”شورای عالی امنیت ملی“ هم هست، می‌گوید:
”مصوبه‌ای درباره ممنوع‌التصویری (سیدمحمد خاتمی) نداشته‌ایم“، ولی در پی می افزاید:
”بنده ایشان را [محسنی اژه‌ای] شخص قانونمندی می‌دانم؛ اگر مطلبی را آقای اژه‌ای بگوید حتما مستندات قانونی برای آن دارد.»

پی‌نوشت:  

«الان سخنگوی دولت چه کرد؟ به قوه قضاییه رأسا این مشروعیت را داد که بدون حکم دادگاه و بدون حتا مصوبه ”شورای عالی‌ امنیت ملی“‌، یک نفر را از حقوق اجتماعی ا‌ش محروم کند؟ میشود یک نفر جلوی این غضنفر رو بگیرد؟ پاسداری از قانون و رفاقت با قافله، پیشکش! این آقای سخنگو رسما شده شریک دزد؟»

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر

دشواری کار از جای دیگر است! هنگامی که «غضنفر»ی دیگر که خود با ندانمکاری ها و نابکاری هایش سرچشمه ی بسیاری از نارسایی ها و آشوب هاست و همواره پیشاپیش راه فراری برای هر سخن و عملکردش فراهم می کند و این خود، نشانه ی بزدلی از پذیرفتن مسوولیت پاسخگویی است، در راس کارها قرار می گیرد، حساب زیر دستان نیز روشن است؛ روشن به این آرش که گاه همه چیز را با هم قاتی می کنند؛ به عنوان نمونه ای ساده، «غضنفر»، هنگام آموزش «دوست شناسی» و «دشمن شناسی» می پرسد:
ـ جای دوست کجاست؟

... و آن ها در پاسخ، دست شان را به کون شان می مالند!

ـ جای دشمن کجاست؟

... دست شان را روی چشم شان می گذارند!

برای همین، گاهی که بیش از اندازه قاتی پاتی می شود، چشمان شان نیز آلوده می شود و دیگر جایی را نمی بینند! آخر دم به ساعت که نمی توان به دستشویی دوید و دست ها را با صابون شست.

یکچنین ولایتی است که سگ صاحبش را نمی شناسد و گاو از چشم گاو می بیند!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۳ اسپند ماه ۱۳۹۳

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!