«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ بهمن ۲۴, جمعه

از خودتان پرسیدید، «شهر هِرت» کجاست؟


ـ شهر هرت جایی است که رنگ های رنگین کمان مکروهند و رنگ سیاه مستحب.

ـ شهر هرت جایی است که نخست ازدواج می کنند؛ سپس همدیگر را می شناسند.

ـ شهر هرت جایی است که بهشتش زیر پای مادرانی است که حقی از زندگی و فرزند و همسر ندارند.

ـ شهر هرت جایی است که درخت ها علت اصلی ترافیک اند؛ بریده می شوند تا خودرو ها آسوده تر برانند.

ـ شهر هرت جایی است که کودکان زاده می شوند تا عقده های پدرها و مادرهای شان را درمان کنند.

ـ شهر هرت جایی است که شوهرها انگشتر الماس برای زنان شان می خرند؛ ولی شکیبایی ۵ دقیقه قدم زدن با آن ها را ندارند.

ـ شهر هرت جایی است که با میلیاردها پول، پس از ماه ها تنها می توان برای مردم بلادیده، چند چادر برپا کرد.

ـ شهر هرت جایی است که خنده، نشان از جلف بودن را دارد.

ـ شهر هرت جایی است که مردم سوار تاکسی می شوند زود برسند سرِ کار تا کار کنند و هزینه ی تاکسی شان را در بیاورند.

ـ شهر هرت جایی است که نیمی از مردمش زیر خط  بینوایی اند؛ ولی سریال های تلویزیونی را توی کاخ ها می سازند.

- چه اندازه شهر هرت آشناست!

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!