«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ بهمن ۲۲, چهارشنبه

... هر کس که گشت عاشق، رو دست از او بشو


رفتم به کوی خواجه و گفتم که خواجه کو
گفتند خواجه عاشق و مست است و کو به کو

گفتم فریضه دارم آخر، نشان دهید
من دوستدار خواجه‌ام آخر، نِیَم عدو

گفتند خواجه عاشق آن باغبان شده‌ست
او را به باغ‌ها جو یا بر کنار جو

مستان و عاشقان، برِ دلدار خود روند
هر کس که گشت عاشق، رو دست از او بشو

ماهی که آب دید، نپاید به خاکدان
عاشق کجا بماند در دور رنگ و بو

برف فِسُرده کو رخ آن آفتاب دید
خورشید پاک خوردش، اگر هست تو به تو

خاصه کسی که عاشق سلطان ما بُوَد
سلطان بی‌نظیر وفادار قندخو

آن کیمیای بی‌حد و بی‌عد و بی‌قیاس
بر هر مسی که برزد، زر شد به ارجعوا*

در خواب شو ز عالم وز شش جهت گریز
تا چند گول گردی و آواره سو به سو

ناچار می برندت باری به اختیار
تا پیش شاه باشدت اعزاز و آبرو

گر ز آنک در میانه نبودی سرخری
اسرار کشف کردی عیسیت، مو به مو

بستم ره دهان و گشادم رهِ نهان
رَستم به یک قِنینه** ز سودای گفت و گو

مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی

با اندک ویرایش در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب؛ برنام را نیز از متن برگزیده ام. ب. الف. بزرگمهر

پی نوشت:

* ارجعوا، عربی واژه ی «برگشت» است.

** قنینه، آوندی است چون شیشه و صُراحی که شراب در آن پر کنند. (واژه نامه ی دهخدا)

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!