«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ اسفند ۱, جمعه

نکند خداوند هم به آیین «شیعه دوازده امامی» گرویده و ما نمی دانیم؟!


زیر برنام «وقتی آن مرد کیسه نان و خرما برای یتیمان عرب به دوش می کشید، از شیعه و سنی بودن شان نمی پرسید!»، نوشته است:
امروز با اعضای «کاروان سرزمین برادری» به منطقه هایی از زاهدان رفتم که شیعه و سنی با هم پساب (آب فاضلاب)۱ می نوشیدند و در خانه هایی بسان (شبیه)۲ لانه ی جانوران (حیوانات)۳ زندگی می کردند. در گوشه ای از گورستان (قبرستان)۴ زاهدان کسی را دیدم که با یک چادر ژنده (مندرس)۵ برای خود کاشانه ای ساخته بود و در کنار مردگان زندگی می کرد!

این ها را که می دیدم، همراه با شرمندگی (خجالت)۶ از الگوی (مُدل)۷ شیعه بودن مان، برخود می بالیدم (افتخار می کردم)۸ شیعه ی آن مرد هستم که از شیعه و سنی بودن یتیمان عرب نمی پرسید و شرمسار از هستی (وجود)۹ شیعیانی که نه تنها چون آن مرد، درد دادخواهی (عدالت)۱۰ و بی بهرگان (محرومین)۱۱ ندارند که درست برخلاف شیوه ی زندگی (سیره)۱۲  او با آنان دشمنی نیز می ورزند؛ چون که (چرا که)۱۳ سنی اند!

از «گوگل پلاس» با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

بگمانم آماج وی از کاربرد «آن مرد»، نخستین امام شیعیان است؛ ولی آیا آن هنگام، دین تازه پا گرفته به شاخه های «شیعه» و «سنی» بخش شده بود؟ گمان نمی کنم. به هر رو با نادیده گرفتن چنین پرسشی، باید از این آقای شیعه که گامی به جلو برداشته و نیز از آن بیشرم های دزد اسلام پیشه پرسیده می شد:
چرا هستی حتا یک مَژگِت (مسجد) برای سنی ها در تهران یا هر شهر دیگری در سراسر ایران را تاب نمی آورند؟ چرا حتا چشم دیدن نیایشگاه های آنان را در بلوچستان ندارند؟ کدام دَبَنگِ خرکله ای، بر پایه ی کدام آیه، حدیث یا حتا خواب نمایی آخوندی شکمباره در سده های میانی، کسی را که توان گرداندن یک نانوایی را نیز ندارد و آن رهبر درگذشته با تیزبینی ویژه ی خود (شاید پیش بینی چنین روزگاری؟) بدرستی بر آن انگشت نهاده بود، وی را نماینده ی خدا، الله، اهورامزدا و دیگر خدایان ریز و درشت دیگر در ایران نهاده است؟    

نکند خدا هم به آیین «شیعه دوازده امامی» گرویده و ما نمی دانیم؟! شاید پای وی را نیز به بازی خورد و بردِ اسلام پیشگان فرومایه با «شیطان بزرگ» کشانده و از وی خواسته اند همگام با «شیطان» و همدستانش، در گسترش این شاخه از اسلام در جای جایِ جهان و برانگیختن رشک و خونخواهی و بسیار چیزهای ناشایست دیگر از سوی دیگر شاخه های آن کیش بیابانی که سر یکدیگر را چون هندوانه های نارس می برند و برافروختن آتش جنگ های حیدری نعمتی و چلیپایی با دیگر آیین های خداپرستی چون مسیحیت، آستین بالا زده، دست و پایی تکان دهد؟

ب. الف. بزرگمهر    یکم اسپند ماه ۱۳۹۳

پارسی نویسی:

فشرده و کوتاه نویسی، یکی از مهم ترین بنیادهای نوشتن بگونه ای کلی است؛ گرچه این دومی، کوتاه نویسی را خودم، گاه به دلیل گنجاندن چندین جُستار هماوند با یکدیگر در یک جمله (گونه ای فشرده نویسی!) و کمتر نمودن حجم نوشته، چندان بکار نمی برم. در این زمینه، «گلستان» شیخ اجل سعدی شیرازی نمونه هایی بس ارزنده بدست می دهد که خواندن و بازخوانی آن همراه با باریک شدن در شیوه ی گفتار و نوشتار «شیخ اجل»، برای هر نویسنده ی پارسی زبان بسیار آموزنده است.

یکی از جمله ها در متن پیش از ویرایش نوشته ی بالا چنین است:
«وقتی اینها را می دیدم، در عین حال که افتخار می کردم که شیعه آن مرد هستم که از شیعه و سنی بودن یتیمان عرب نمی پرسید، سراپا خجالت بودم! خجل از مدل شیعه بودن مان!» که اینگونه آن را ویرایش نموده ام:
«این ها را که می دیدم، همراه با شرمندگی از الگوی شیعه بودن مان، برخود می بالیدم شیعه ی آن مرد هستم که از شیعه و سنی بودن یتیمان عرب نمی پرسید.»

۱ ـ بجای «فاضلاب» یا «آب فاضلاب» بهتر است واژه ی پارسی «پَساب» را بکار برد.

۲ ـ بجای « شبیه» بهتر است از واژه هایی چون «بسان» و «مانند» سود برد.

۳ ـ بجای «حیوان» بهتر است «جانور» نوشت.

۴ ـ بجای «قبرستان» بهتر است «گورستان» و بجای «قبر»، «گور» یا «مزار» بکار برد.

۵ ـ بجای «مندرس» بهتر است «ژنده»، «پاره پوره» یا «پاره پوره» نوشت.

۶ ـ بجای «خجالت» بهتر است «شرمندگی» و بجای «خجل»، «شرمنده» نوشت.

۷ ـ بجای «مُدل» بهتر است «الگو» نوشت.

۸ ـ بجای «افتخار کردن» که در پارسی کمی دورتر و سده های میانه می توانست آرشی دیگر و ناخوشایند برای «افتخار» یابد، بهتر است از واژه ی «بالیدن» سود برد؛ در جمله ی بالا: «... بر خود می بالیدم ...».

۹ ـ بجای «وجود» بهتر است «هستی» نوشت.

۱۰ ـ بجای واژه ی «عدالت»، بسته به ساخت جمله یا عبارت، بهتر است از آمیخته واژه هایی چون «دادگری»، «دادخواهی»، «دادستانی» یا تنها خودِ «داد» سود برد.

۱۱ ـ بجای «محروم»، بسته به ساخت جمله یا عبارت، بهتر است از واژه ها یا آمیخته واژه هایی چون: «بی بهره»، «ناکام»، «تنگدست»، «بینوا»، «بیچیز» سود برد.

۱۲ ـ بجای واژه ی «سیره» می توان «شیوه ی زندگی» یا کوتاه تر «روش» نوشت.

۱۳ ـ به تازگی و بویژه در رسانه های ایران به عبارت نه چندان زیبای «جرا که» که بیش تر برای گواهمند نمودن (مستدل کردن) جمله ی پیش از خود بکار برده می شود، برخورد می کنم که از دید من، کاربرد آن در بیش تر نمونه ها، نشانه ای از کندذهنی نویسنده است؛ نه آنکه آن را نمی توان بکار برد؛ ولی کاربرد بسیار محدودی دارد. بجای آن، در بسیاری جاها و گاه با دگرگونی ساختار جمله می توان از واژه ها و عبارت هایی چون: «زیرا» و «چون که» بهره برد.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!