«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ بهمن ۲۶, یکشنبه

سر نخ هایی که کور می شوند تا رازها سر به مُهر بمانند و آن ها یک گام جلوتر باشند ...


دیشب یا پریشب که خبر یورش ساز و برگ یافته به هفت تیر و کشته شدن یکی و زخمی شدن تنی چند از کسانی که پیرامون جُستار «کفرگویی و آزادی بیان» در کافه ای در کپنهاگ گرد آمده بودند را می خواندم  و نوشته بود که یورشگران در پی آن با خودرویی زِپرتی (فولکسی کهنه؟) گریخته اند با خود گفتم:
یا هرگز آن ها را نخواهند یافت یا اگر بیابند آن ها را خواهند کشت تا پای شان به دادگاه نرسد و آبروریزی نشود ...

امروز به گفته ی آن زبانزد: «شاهد از غیب رسید»:
از زبان سخنگوی پليس کپنهاگ گفته شده که یورشگر (تنها یک تن؟!) در پی یک درگیری با پلیس در یک ایستگاه راه‌آهن کشته شده است.

اگر خبرهای پیشین در این باره را با این خبر که گویا تنها یک یورشگر به آن کافه یورش برده و سپس در درگیری با پلیس کشته شده با یکدیگر بسنجیم، ناهمتایی های آشکار و چشمگیری در آن ها می توان یافت:
ـ در خبرهای پیشین از زبان کم و بیش همه ی رسانه های امپریالیستی ـ سیهونیستی، سخن از شماری یورشگر یا بگونه ای کلی: «یورشگران» در میان بود؛ و گستردگی رخداد و درگیری نیز نشاندهنده ی آن است که تنها یک تن در کار نبوده است؛
ـ گزارش تازه نشان از آن دارد که یورشگر (نه یورشگران!) از دید پلیس کپنهاگ پنهان نمانده و سرانجام در ایستگاه راه آهنِ جایی در همان پیرامون به دام افتاده و کشته شده است.

این ناهمتایی میان دو خبر و کشته شدن یورشگر که به آرش کور شدن همه ی سرنخ های ماجراست، مرا به یاد یادداشت کوتاهی انداخت که نزدیک به دو ماه پیش نوشته و در آن گفتگویی پندارآمیز میان فلان بزرگ ارباب سرمایه آمریکایی با یکی از همپالکی های اروپایی خود را به نگارش (تصویر) درآورده بودم. در بخشی از آن، بزرگ سرمایه دار آمریکایی با اشاره به کیش اسلام و آیین های آن و رویدادهای ناگوار پدیدآمده از سوی «داعش» در سوریه و عراق و لبنان، رو به همپالکی های اروپایی خویش، چنین می گوید:
«این کیش و آیینی بسیار خوب است؛ باید بگویم که ما حتا کمی دیر آن را بازشناخته ایم. نمونه های گوناگون آن را بسته به شرایط اجتماعی در هر جایی می توان کاشت و قلمه زد. دیدید که نمونه ی تازه ی آن چه خوب پاسخ داد؟! گرچه، هنوز به کاشت آن، آنگونه که باید و شاید کامیاب نشده ایم؛ ولی تا همینجایِ کار بازهم خوب است. برای شما هم که بد نبود! از گزند شمار بسیاری از اسلام گرایان تندرو تا اندازه ای هم که شده، آسوده شدید ... بجای کارهای تروریستی در اروپا یا از آن بدتر، پیوستن به چپ ها و کمونیست ها که خطرش بسیار بزرگ تر است به سوریه و عراق روانه شان کردیم تا همدیگر را لت و پار کنند ... اکنون بجای یکی، دو سه سگ زنجیری در آن منطقه داریم و اگر کمی جلوتر برویم از میان ایرانی ها نیز چندتایی آماده خواهیم نمود؛ آنگاه زمینه برای آتش بازی های بزرگ تر فراهم است ...»۱ و در پاسخ به نگرانی همپالکی اروپایی که می گوید:
«... ولی اینجا هیچکس خواستار گسترش جنگ به اروپا نیست؛ ما تنها می خواهیم از بحران کاسته شود و چپ ها و جنبش های ضدجنگ را گوشمالی بدهیم.»۲ یادآور می شود:
«ببین، دوست من! شما شاید بیش از من از ماجرای روی کار آمدن هیتلر و نازی ها در آلمان و چنگ اندازی وی به خاک اروپا و مستعمرات «انگلوساکسون» در آفریقا آگاهی! آیا دالادیه و چمبرلین، سیاستمداران ناآگاهی بودند که به روی کار آمدن و نیرو گرفتن هیتلر یاری رساندند؟! ... آن ها هم اینگونه نگرانی ها را داشتند؛ ولی هنگامیکه اوضاع ناگوار می شود و بیم تظاهرات میلیونی مردم در اروپا به میان می آید ـ و می دانی که ما در اینجا [ایالات متحد] با چنین جنبش هایی که آزمون های دو جنگ جهانی پدران شان را پشت سر داشته باشند، روبرو نیستیم ـ  و پشت سرِ آن هم روشن نیست که با چه اوضاعی درگیر شویم، ناچاریم به همان ریسک هایی تن در دهیم که سیاستمداران گذشته به آن ها تن دادند. این بار، اوضاع بیگمان با آن دوره تفاوت می کند و ما نیازمند سوژه هایی تازه هستیم ... بازهم بر این نکته پا می فشارم که این بهترین کیش و آیین برای به انجام رساندن نقشه های ماست؛ بگذار در دل رهبران شان نیز قند آب شود و دلخوش شوند که اسلام را به همه جا گسترش داده اند. ما به آن ها کمک می کنیم و بدست آن ها جنبش های خطرناک پیش رو را پیش از آنکه سر برآورند، تکه تکه می کنیم و رنگی دیگر به آن می دهیم؛ رنگی کم و بیش بسان جنگ های ۲۰۰ ساله ی چلیپا (جنگ های صلیبی). از هم اکنون نیز نمی شود همه ی سناریوها و امکانات آینده را دید و درباره اش سخن گفت. مهم آن است که اوضاع و ریسک هایی که پیش می آید را خوب مدیریت کنیم. این نکته را نیز نباید فراموش کرد که ما چون گذشته از امکان کیش دادن سگ ها به روسیه، بالکان و کشورهای آسیای مرکزی و حتا دورتر تا چین برخورداریم. ما چاره ای جز دست زدن به چنین ریسک هایی نداریم و تنها باید بکوشیم تا کار را حساب شده به پیش بریم.
...
ما از این بهتر چه می خواهیم؟! و یادتان نرود که این دشواری، بیش تر گریبانگیر شماست تا ما در آمریکا. ما با گسترش این کیش بر همه ی دشمنان خود پیشدستی خواهیم کرد و بار دیگر کمونیست ها را به خاک و خون خواهیم کشید ...»۳ و سپس می افزاید:
«... می پندارم به من حق می دهید که ما باید یک گام پیش تر از دشمنان خود باشیم ... بهتر از من می دانید که بیم و امید همزاد یکدیگرند؛ مهم این است که نخستین ضربه ی نیرومند را چه کسی فرود آورد! از مشت زن های حرفه ای بپرسید؛ به شما خواهند گفت ...»۴

ب. الف. بزرگمهر     ۲۶ بهمن ماه ۱۳۹۳

پی نوشت:

۱ ـ «مهم این است که نخستین ضربه ی نیرومند را چه کسی فرود آورد!»، ب. الف. بزرگمهر، دوم دی ماه ۱۳۹۳

۲ و ۳ و ۴ ـ همانجا

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!