«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ دی ۲۶, جمعه

محمود چاخان پا به صحنه ی نمایش می گذارد! لگن و آفتابه آماده کنید!


تصویری از مردک پیزُری سیب زمینی پیاز پخش کن درج کرده و نوشته است:
«کاریکاتوری از محمود خان در تدارك حضور در انتخابات مجلس» ـ «روزنامه مردم امروز» («گوگل پلاس»)

... و من با خود می اندیشم:
این که چهره ی درهم فرورفته ی خود وی است؛ با دیدگانی چون موش کور! از جامه ی کاراته و یکی دو خرده ریز دیگر که بگذریم، کاریکاتوری در کار نیست. کدام کاریکاتور؟! بجای آن «محمود خان» هم بهتر بود می نوشت:
«محمود چاخان»!

کسی که عملکرد وی در جایگاه ریاست جمهوری «خیمه و خرگاه نظام» همراه با رفتار و کردار اجتماعی و نیز منش وی، همواره مرا به یاد آن بزهکار خون آشام در داستان زیبا و دلنشین «مزدک»* می اندازد که در هرج و مرج پیش آمده در پی انقلاب بردگان و دهگانان بی چیز از کاریز ژرفی که محکوم به کار و زندگی همیشگی در آنجا بود و حق آمدن به روی زمین و دیدن آفتاب را نداشت، گریخت و خود را در صف مزدکیان جا زد؛ و آن هنگام که سر مزدک را ناجوانمردانه و به شیوه ای رمزآلود که هنوز چگونگی آن روشن نشده به زیر آب کردند، همین بزهکار خون آشام، در حالی که چهره اش را زیر جادری سرخ رنگ پنهان نموده و بر پیلی نشانده بودند، بجای مزدک جا زدند و سر توده های مردم ساده دل ایران را کلاهی گشاد نهادند. مردمی ساده دل و بی آلایش که مزدک را از جان خود بیش تر دوست می داشتند.

هنگامی که شاخ و برگ های تاریخ را کنار می زنی، همانندی های بسیاری میان رخدادهای تاریخی با آنچه اکنون می گذرد، می بینی که گرچه هرکدام، مهر و نشان دوران خود را بر رخسار دارند؛ ولی بنمایه ی ترفندها و شیوه های کار، اگر نگویم یکسان، بسیار همسان اند؛ تنها ابزارها پیشرفته تر شده و می شوند. 

آیا دیگر کاری برجای مانده که بدست این مردک پیزُری بیشرم یا آن «ریش حنایی پفیوز» که مادرش نیز درباره ی وی خاموشی گزیده و هیچ نمی گوید به انجام نرسانده باشند؟!

بله! هنوز بسیار کارهاست که روی دست مان مانده است؛ از جابجایی گنجینه های کهن موزه ها با نمونه های ساختگی آن گرفته که نیمه کاره برجای مانده تا فروش بردگان جنسی! «داعش» به این کار دست یازیده و بحمدلله درآمد خوبی نیز دارند! مگر ما دست مان چلاق است؟! ما از هر راه شرعی که شده گلیم خود را از آب بیرون می کشیم و شما می دانید که شریعت ما بحمدلله کلاه های رنگارنگ کوچک و بزرگ فراوان دارد.

بفرمایید! محمود چاخان پا به صحنه ی نمایش می گذارد! لگن و آفتابه آماده کنید!

ب. الف. بزرگمهر     ۲۶ دی ماه ۱۳۹۳  

* «مزدک»، موریس سیماشکو، برگردانِ سهراب دهخدا، انتشارات شباهنگ، چاپ دوم، ۱۳۶۲

  

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!