«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ دی ۹, سه‌شنبه

فرآورده های تلخ دیگری از رژیمی تبهکار و بی آبرو!


نوشته است:
«... می گفت، قوام [قوام السلطنه] وقتی می خواست بره دسشویی زیر بغلشو می گرفتن؛ اونوقت اومده بود ایرانو نجات بده. یکی نیست به ... بگه، اگه قوام نبود که بابابزرگ تو باید زیر بغلای استالین و می گرفت، می برد دسشویی؛ بعد به بابات می گفت بره عنشو پاک کنه»

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور، تنها در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب؛ افزوده ی درون [ ] نیز از آنِ من است. دانسته از پارسی نویسی و ویرایش بیشتر آن، خودداری ورزیده ام. بجای نام روشفکر خودفروخته ای که برای رژیم تبهکار جمهوری اسلامی تاریخ می بافد نیز «...» بکار برده ام.      ب. الف. بزرگمهر

رفتم که یکبار دیگر نام وی را از حلقه «گوگل پلاس» ام و این بار برای همیشه پاک کنم («بلاک» کردن)؛ ولی بازهم، تنها بیرونش آوردم و نخواستم از روی برافروختگی کاری انجام داده باشم. یاد آن دیگری و دیگری و دیگری می افتم که با مجیزگویی به تو نزدیک می شوند؛ وقتت را می گیرند و با اینکه همه ی این ها را می دانی به آن ها کمک می کنی تا شاید چیزی بیاموزند؛ ولی، نه! آموزشی در کار نیست؛ درس های شان را پیش تر در «مکتب» آن رژیم تبهکار آموخته اند و اگر چیزی نو نیز بیاموزند، آن را نه در سمت و سویی درست با نگرش اجتماعی بکار می گیرند که از آن نردبانی برای خودنمایی و خودفروشی می سازند؛ آدم هایی رویهمرفته توزرد که چشم بهبود و پیشرفت از آن ها نباید داشت؛ آدم هایی که مجیزگویی دیگران، یکی از نشانه های آنهاست؛ و برای همه کاری به آن دست می یازند:
از نمره ای چرب گرفتن از فلان استاد بیمایه ی دانشگاه گرفته تا کارهای دیگری چون وارونه نمایی نقش انگلیس در کشورمان. آن ها نیز راه بالا رفتن از "نردبان پیشرفت" یا «ریسمان ولایت» را اینگونه یافته اند؛ روشنفکرانی خودباخته که همه ی نشانه های آمادگی برای کارگزاری و نوکری اربابان بهره کش ایران و کشورهای امپریالیستی را در خود دارند و پدیداری «زهدان اجاره ای»* نیز برای این گروه از روشنفکران بیمایه، بیش از پیش راهگشا بوده است.

نگاهی دوباره به چیزی که نوشته می اندازم و با خود می گویم:
به بهانه ی کوبیدن آن خودفروخته، چگونه یکی از پلیدترین سیاست ورزان ایران: «قوام السطنه» ی انگلیسی را در جایگاه آدمی میهن پرست نشانده و با کوچک شمردن استالین و تهمتی نهفته به جنبش خلقی آذربایجان که پابرجا ماندن کشوری به نام ایران در گرو کوشش های قهرمانانه ی مردم آن سرزمین بوده، نعلی وارونه زده است.

آیا در راهی جز آنچه آن سیاست ورز سرسپرده ی انگلیس که نمونه های کوچک و بزرگی از آن نیز سر تا پای «خیمه و خرگاه نظام» را فراگرفته اند، گام برمی دارند؟

ب. الف. بزرگمهر      نهم دی ماه ۱۳۹۳

 *دولت آخوند امنیتی تبهکار، حسن فریدون روحانی

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!