«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ آبان ۲۸, چهارشنبه

کار هر بُز نیست خرمن کوفتن!

ساده نویسی جُستارهای علمی در هر زمینه ای، تنها از ویژه کاران همان زمینه ها برمی آید؛ آن هم وابسته به اینکه نوشتارشان به زبان گفتاری توده های مردم نزدیک باشد!

جُستاری علمی به دیده می آید؛ ولی بیش از اندازه آبکی است. به نمونه های دیگری از آن در رسانه های پرآوازه ی پارسی زبان امپریالیستی از «دویچه وله» و «بی بی سی» گرفته تا دیگران، بارها برخورده و شگفتی ام از چنان نوشتارهایی دوپهلو، دربردارنده ی انگاره هایی هنوز خوب پژوهش نشده و گاه بسیار بیمایه با برنام «پژوهش علمی» را برانگیخته است. این نکته را نیز بیفزایم که آماج من از بر زبان راندن چنین گفته ای این نیست که جُستاری علمی را در چنان رسانه های همگانی، در سطح ویژه کاران آن رشته درج شود؛ ولی، همچنین به این آرش نیز نیست که روزنامه نگاری در این یا آن رسانه با اندک دانشی در  رشته ای ویژه بخواهد جُستاری علمی را به زبان توده های مردم یا روشنفکران ساده نماید. این خود، کاری ویژه کارانه است و به زبانِ زبانزد خودمان:
«کار هر بُز نیست ...»

برای آنکه نمونه ی چشمگیر و خوبی از چنان کارهایی بدست دهم به نوشتارهای کم و بیش پرشمار علمی به زبان ساده، منتشر شده از سوی «بنگاه پروگرس» اتحاد شوروی که به زبان های گوناگون جهان و از آن میان، پارسی برگردانده می شد و بویژه نوشتارهای دانشمند بزرگی به نام «لاندائو» اشاره می کنم که جستارها و مانش های گاه بسیار پیچیده ای را به یاری نمونه هایی ساده از زندگی روزانه ی توده های مردم می شکافت و هر کس آن ها را می خواند، بویژه اگر با اندک باریک اندیشی همراه می شد، بهره های فراوان از این نوشته ها می بُرد.  

آن نوشته در زیر می آید و کسی که آن را درج کرده، نوشته است:
«من که نفهمیدم! ... ”یخی“ یعنی چه؟»

«این نتیجه بررسی‌های پژوهشگران دانشگاه میشیگان است. بر اساس تحقیق آنها آب زمین متعلق به ابری مولکولی است که خورشید نیز از آن به وجود آمده است. این نشان دهنده آن است که آب کره زمین قدیمی‌تر از خود خورشید است. گفته می‌شود که قدمت خورشید به ۶/۴ میلیارد سال می‌رسد.

در زمان پیدایش منظومه شمسی، در میان لایه‌های گاز و غبار کدام روندهای شیمیایی رخ داده‌اند؟
برای رسیدن به این هدف جریانات تشکیل آب عادی و آب سنگین را بررسی کردند. نتیجه این تحقیق آن بود که مولکول‌های آب سنگین به طور کامل تشکیل نیافته بودند. برای تشکیل آب سنگین، درجه‌ هوای بسیار سرد لازم است.

این پژوهشگران به این نتیجه رسیدند که آب سنگین حتما از جای دیگری آمده است. ابرهای مولکولی بسیار سرد و یخی پاسخ این سوال هستند؛ ابرهایی که قبل از پیدایش سیستم خورشیدی در کهکشان بوده‌اند.»

از «گوگل پلاس». دانسته از ویرایش و پارسی نویسی آن خودداری نموده ام!    ب. الف. بزرگمهر

آن را یکبار گذرا و بار دیگر باریک بینانه می خوانم. جستاری بسیار نارسا همراه با کاستی های فراوان است. گویا روزنامه نگاری، تنها برای انجام وظیفه و صفحه پر کردن، چند سطری از گاهنامه ای علمی برگردان و سرهمبندی نموده است. نتیجه ی چنین کاری، همان است که درج کننده درباره ی آن نوشته و گویی از دیگران برای دریافتن آن، یاری خواسته است.

برایش نوشته بودم:
«چرت و پرت نوشته! توی این دویچه وله از اینگونه چیزها می نویسند که ارزش علمی نداره و بی پایه است. توی خبرگزاری های دیگه هم هست. برای پرکردن صفحه شون گاهی به نظرم. بیش ترشون چرنده»

پاسخ می دهد:
«آخه میدونین ... علم از بس شیرینه آدم وسوسه میشه!» (همانجا)


به وی پاسخ می دهم:
«خوب! اینکه شوخی بود! ولی آنچه نوشتم، حقیقتی دربر دارد که نشانه ی سطحی بودن بیش تر اینگونه نوشته ها در رسانه های اینچنینی است و اگر در بیشترشان باریک شوید، می بینید که چگونه به نعل و به میخ هم می زنند. در این زمینه باید مستقیمن سراغ برخی از گاهنامه های علمی معتبر در هر رشته رفت.»

با من همداستان است:
«بله، درسته کاملن. اما گذشته از تب آنتن و پر کردن صفحه و مانند آن، دانش روز یه جورایی نیز انگار ناچار به سوی فولکلور واگشت میکنه ...» (همانجا)

آنچه نوشته است، برایم روشن نیست؛ گرچه نیاز به پاسخی درخور را نیز در آن می یابم. برایش می نویسم:
منظور شما را از اینکه «دانش روز یه جورایی نیز انگار ناچار به سوی فولکلور واگشت میکنه ...» درنیافتم. شاید تعریف های ما همانگونه که ولتر گفته از مانش (مفهوم) های «دانش» و «فولکلور» دو چیز گوناگونه که نخست باید آن ها را به هم نزدیک کنیم. از دید من، «فولکلور» همانا «فرهنگ توده» یا «فرهنگ عامه» است و دانش نیز جز فشرده ی پایورشده (اثبات شده) آزمون ها و آروین (تجربه) های آدمی چیزی بیش نیست. با این تعریف، «فولکلور» یا همانا «فرهنگ توده»، بخش پیرامونی دانش آدمی است که با استوره و پریشانگویی مذهبی آمیخنه و بیگمان آخشیج هایی پراکنده از دانش (خرده دانش) نیز در آن می یابیم که دانش به مانش راستین آن بشمار نمی آید.

با این تعریف، دانش در کلیت خود و نیز دانش های رشته های گوناگون، واگرد نمی کنند و من با شما در این زمینه، همداستان نیستم. با پیشرفت های فنی و فن آورانه، محدوده ی آن ها هر روز بیش از پیش مشخص تر شده و گاه از دل دانشی دیروزی، دانش نویی جوانه می زند که در پرتوی مشخصی با دانش کهنه تر که از آن روییده، همپوشانی (overlap) دارند. به عنوان نمونه با بازشناخت (کشف) بزرگ انیشتین در زمینه هماوندی میان ماده با زمان و مکان، روشن شد که قانون های مکانیک نیوتن در شتاب های نزدیک به شتاب نور، کارآیی ندارد؛ ولی همان قانون ها (نیوتن) همچنان در شتاب های معمولی از شتاب لاکپشت گرفته تا پیشرفته ترین موشک ها همچنان کارآ است. کمی که باریک شوید، می بینید که حوزه ی این دانش با آن یکی نیز تفاوت می کند و در این یکی، ما با فیزیک کوانتوم (هماوندی های میان ذره ها و آخشیج های درون اتم) سر و کار داریم. یا به عنوان نمونه ی تاریخی دیگر می توان به فلسفه اشاره نمود. فلسفه در دوران باستان، کم و بیش دربرگیرنده ی همه ی دانش ها و نیز شبه دانش ها بود. همگام با پیشرفت های فنی آدمی و در هر دوره، دانشی از دل آن بیرون آمده و از آن به عنوان دانشی جداگانه کنده شد و خود فلسفه نیز در کالبد «دیالکتیک ماتریالیستی» به دانش فرارویید.

نکته ی مهم دیگری را نیز در این زمینه باید به دیده گرفت:
با هر پیشرفت و هر بازشناخت تازه، ده ها و صدها پرسش نوین نیز پدید می آید که شاید بتوان گفت همراه با شناخت بیش تر آدمی از طبیعت که خودش را نیز دربرمی گیرد، ناشناخته هایش نیز به توان دو، سه یا بیش تر افزایش می یابد؛ و اگر به تاریخ دانش و فلسفه بنگرید و در آن بکاوید، خواهید دید که پندارگرایان (ایده آلیست ها) همواره و هربار در همین چاه ناشناخته های نوین، شیرجه می روند؛ در آن، چیزی فرای طبیعت می جویند و بر ناتوانی آدمی پا می فشارند؛ در حالیکه نیاز به کوشش بسیار نیست که روند تاریخ آدمی را از دوره ی نوسنگی (neolitic) که تازه با استخوان و سنگ ابزار می ساخت و با ابزارسازی خود، توانست آدم شود با امروز بسنجیم که به جایی دارد می رسد که به عنوان نمونه، «جهان مجازی» را به «جهان راستین» دگردیسه نماید و در چارچوب مشخصی که بیش تر به آن نمی پردازم، خود جهانی تازه بیافریند.

نه! واگردی در کار نیست؛ زیگزاگ و "ایستادن" های بسیار کوتاه گاه چرا؛ ولی واگرد نه!

جمله ی شما نیز ناروشنی بسیاری دارد و می پندارم، خود نمایشگر این است که پرسش هنوز پخته ای در کار نیست.

ب. الف. بزرگمهر       ۱۸ آبان ماه ۱۳۹۳ («گوگل پلاس»)

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!